به خواب دیده ام آری که باز می آیی
بیا و بر دل تفتیده کار باران کن
سحر به یاد تو گوید که شب نمی ماند
بیا و مهر فروزان به خانه مهمان کن
بگو بنوازد به شهر با دف و چنگ
بیا و مسجد و میخانه وقف رندان کن
ملول گشته دل از شیخنا به سر نیرنگ
بساط ریب و ریا را بیا تو ویران کن
تو سبز و سپیدی و سرخ بی همتا
بهار خوب رهایی به نام ایران کن
به یک اشاره خود باغ را شکوفه بده
به یک ترانه بیا غصه را تو زندان کن
نسیم و عطر گل از خاک ما نمی آید
بیا و کار گل سرخ در بهاران کن
به نام و یاد تو رفتند آنسلحشوران
بیا و زنده دگر بار یاد یاران کن
ز خاک یخزده دیگر گُلی نمی روید
به نام لاله بیا دفع این زمستان کن
ز دولت تو بروید بهار از دل خاک
بیا و باغ جهان را شکوفه باران کن