مسمومی از مخالفت های شتابزده یا مغرضانه و لغزخوانی ها و مزه ومتلک پرانی های واقعاً بی مزه علیه آن برانگیخته شد . نه تنها دشمن اصلی که کسان و جریاناتی که به هردلیل درظاهر یا باطن دل خوشی از مسعود رجوی وسازمان همیشه در صحنه مجاهدین خلق نداشتند ، سربلند کردند ودوشا دوش و همزبان با هم فضای سیاسی را به زیان مقاومت ایران تیره و تارکردند . ما واقعاً نه قصد سرزنش داریم ونه همه را به یک چوب راندن . طبیعی بود که برای بعضی ها این انقلاب ایدئولوژیکی قابل فهم و هضم نباشد . صحت تصمیمگیری های تاریخی می بایست درابتدا در تصمیم گیرندگان حلاجی و تثبیت شده باشد وآنگاه قدرت وشهامت روحی دربه عمل رساندن آن . برای تفهیم کامل وتکوین و تبلور عملی آن ، نیازمند گذشت زمان است . وزمان بی صبرو حوصله ممکن نیست . تجسم وتبلور احکام درست تاریخی با تلقیح مصنوعی ، امکان ندارد . نوزاد یا حرامزاده یا معلول و عجیب الخلقه به دنیا می آید ، همچنانکه حرامزاده یی ضد تاریخ مثل خمینی دجال پا به عرصه بروز و قدرت نهاد . گرد و غبار مسموم ضد مسعود و مریم و مجاهدین خلق برسر هواداران هم آوارشد . همگی روزها ، ماه ها وسال های پرپرسش سختی را سپری کردند . اندیشه ها ، فهم و داوری ها بهمریخته ، سردرگم و بی پاسخ قاطع مانده بود . نگارنده شخصاً چقدر اززبان این وآن وهر ریزو درشت سیاسی و غیرسیاسی شنیدم که مسعود ومریم با این انقلاب ، فاتحه سازمان مجاهدین خلق را خواندند و آخرین میخ را برتابوت کوبیدند !! . دشمن اصلی و مشترک همه مبارزان آزادیخواه و مردم ایران یعنی رژیم سراپا فاسد و منحط و خونریز وتوسعه طلب ولایت ملا- پاسدار وقت گیرآورد و خود وایادی و مزدورانش به جوسازی علیه مقاومت ایران با تمام توان به تبلیغ سوء و انحراف اذهان عموم برخاستند . مشکل و مسئله اساسی ملت ستمدیده ودربند ایران را در سایه وتحت الشعاع انقلاب ایدئولوژیکی درون سازمانی مجاهدین قراردادند . جای دشمن وبه نفع دشمن در تبلیغات عوض شد . گویی که مسعود ومریم درتهران براریکه قدرت وحاکمیت تکیه زده ودارند کل آحاد ایرانی را به اسم انقلاب ایدئولوژیکی ، سحر وجادو می کنند و خانه به خانه لوله کشی کرده ودوش شستشوی مغزی سوارمی کنند . متأسفانه جدا از ایادی و مزدوران رژیم ، خوش انصاف ها برای یکبارهم که شده به خود نهیب نزدند که آخر مسئله درون سازمانی یک تشکل سیاسی تا چه اندازه به دیگران مربوط می شود که تا آن حد یقه درانی وجنجال برانگیزی را مطالبه کند . حاکمیت منحوس ، آدمکش ، دزد و تروریست پرور ملا – پاسدار دربیان وقلم کمرنگ ترازآنچه می بود ، شد . هدف اول برای ضربه زدن و لوث کردن مسعود و مریم وسازمان مجاهدین خلق قرار گرفت . به جز دشمن و معاندان سوگند خورده و رقبای آرزوبه دل مانده ، باید قبول کرد که دیگر برداشت ها و قضاوت های عام وخاص شتابزده بود . نگارنده که نیمه اول هفتادو سه سالگی خود را می گذراند ندیده ونخوانده که یک سازمان سراسر تلاشگرو ایثارگر چون سازمان مجاهدین خلق تابدین حد با بی انصافی و ظالمانه به تیرباران مخالفت ها وطعنه ها سپرده شده باشد وبازهم سربلند و فاتح درعرصه نبرد ایستاده باشد . حقا که صبرو حوصله و تحمل واعتماد به نفس در مجاهدین بدان حد باورناکردنی ست که از شنیدن آن هرسنگ صبوری درافسانه ها شکسته وواخواهد رفت . اگر در مسعود عیب وخلل و ضعف و هوسی درکاربود ، اگرمریم اندوخته هایی ازایمان توأم با درک و مایه گذاری تا به آخر نبود ، سازمان مجاهدین خلق نمی توانست به عنوان ستون و محور مقاومت ایران درمسیرو مصاف پرهجوم و همه جانبه و بی وقفه دشمن غدار بپاید ، تجزیه نشود وتحلیل نرود . درست گفته اند وتجربه ها نیز همین می گوید که « ماهی از سرگندد نی ز دُم » دیدیم حزبی را که جانبازان و فداکارانش کم نبودند اما به دلیل خراب بودن رأس هرم ، تمامی رنج ها به هدررفت و جز بدنامی ووابستگی به ارتجاع خمینی ، چیزی ازآن که بیارزد باقی نماند . حول این نکته می توان بسی سخن گفت اما کوتاه می کنم بدین اشاره که به سلامت وارزش رهبری مقاومت ایران باید با غرور بالید و نازید .
انقلاب ایدئولوژیک مورد بحث یک خانه تکانی تمیز وکامل بود برای بیرون ریختن آل وآشغال های جمع شده و نهفته در ضمیرو طبیعت عنصر مجاهد خلق . فضولات برآمده و انباشته شده از بدآموزی ها و فرهنگ واخلاق ارتجاعی بس محیل و شیطان صفت اگر به دور ریخته نمی شد در این عصر پروسوسه و زرق وبرق دار ومشغول کننده ، هیچ آدمیزاده یی نمی توانست دستخوش نشود ودرفراخنای گیتی ، تمامی اوقاتش را به پای مبارزه وفعالیت شبانه روزی سیاسی بگذارد . این انقلاب ، عنصر مجاهد خلق را آب بندی کرد ، موانع غرایز ومنیت های فردی را برداشت و انسانی به تمام معنا متعهد به آرمان و سوگند ملی ، خلق نمود . « تولدی دیگر» تحقق یافت . تولدی نو که پیکره ارتجاع حاکم را به لرزه درآورده است .
می گفتند و شاید هنوز هم بگویند که مجاهدین خلق چون تیمی باهم زندگی می کنند ، اینطور فعال واکتیو مانده اند ولابد دایم نیز زیردوش شستشوی مغزی هستند آنهم در پهنه دنیای آزاد غرب . اگرمجاهدین که رزمندگان سوگند خورده خلق ایرانند درپایگاه های خود زندگی نکنند پس درکجا و با کی زندگی کنند ؟ . وقتی آدم بتدریج درغرب تحلیل رفت و گرفتار مشکلات شخصی و خانوادگی وایضاً راحت طلبی شد وخواست دراوقات فراغت ، سیاسی کارهم باشد ؛ طبیعی ست که چنین تصوری پیدا کند . باید عظمت فاجعه را با تمام وجود دریافت تا برای رفع آن مایه گذاری کرد ، باید مدام با ملت و رنج ها و محنت ها و مشقات او درگیر وهمراه بود تا اگرعشق وغیرتی باشد فهمید که چه باید کرد ؟ . این نوع برداشت های قشری بدین می ماند که بگوییم فلان تیم فوتبال که برای مسابقه درخارج کشور بسربرده اگر دریک هتل باهم نبودند نمی توانستند در میدان درخششی داشته باشند . مثل اینکه بگوییم فلان تیم اگر با هم نبودند نمی توانستند فلان قله را فتح و یا به قلب قطب شمال برسند .
امروز گوهرشهر بی بدیل اشرف قهرمان به ما و جهانیان بهترین و روشن ترین تعریف ونتیجه عملی انقلاب ایدئولوژیک درون سازمانی مجاهدین خلق را بدست داده است . اشرفیان بدون آن انقلاب دورانساز نمی توانستند این چنین شگفت انگیز وغرورآمیز دربرابر سنگین ترین هجوم و توطئه های پی درپی ، با دست خالی بمانند و هرنقش دشمن را نقش برآب کنند . قهرمانشهر اشرف به حق ارزشگاه معنویت سیاسی – عرفانی عصر ماست و چنین است که بشردوستان متعهد عرب و جهان غرب ازاین کوره رخشان خورشیدی دفاع و حمایت می کنند . سخن بسیار است و حوصله برای خواندن چه بسا ناکافی . بنابراین بقیه حرف ها را موکول به آینده می کنیم .
* از مولوی