تدوینی که با گذشت دهه ها و در پروسه تکامل خود اکنون به مانند دشنه ای انقلابی و مردمی بر روان و به مانند سوهانی بر روح نیروهای ارتجاعی و بویژه شخص خمینی و آخوند های مرتجع فرود آمده است. 50 سال پیش بنیانگذاران مجاهدین خلق، سنگ بنای سازمانی را نهادند که به یمن هوشیاری انقلابی، ظرفیت های عمیق فکری، عقیدتی و با داشتن تشکیلاتی منظم و پولادین از بسیاری از سرفصل های تاریخی تا به امروز به سلامت عبور کرده است.
سخن از گنجینه مبارزاتی و ملی گرانبهایی است که در طی این پنجاه سال عمر پربار خود، به دستاوردهای بزرگی برای حل بسیاری از پیچیده ترین مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی میهنمان دست یافته است. راه حل هایی که در جوهر خود نخست بر عنصر ”حریت انسان“ و سپس بر ”برگشت ناپذیری جبرزمان“ استوار هستند.
زنده یاد سعید محسن در این رابطه در دفاعیات خود در بیداگاه شاه می گوید: «ملت ایران ملزم نیست از یک فکر ارتجاعی تبعیت نماید. این قوانین اصولا معلول دوران دیکتاتوری است و برای ملت مورد قبول نمی باشد. نفس تکامل ایجاب می کند که هرچه پوسیده است دور انداخته شود......شرایط سخت و دشوار عامل مرزبندی دقیق بین جنبش و ضد جنبش استو پیدایش مرز جنبش و ضد جنبش انقلاب خود دلیل برتکامل مبارزه است، زیرا در چنین صورتی است که برای فرصت طلبی و سازشکاری محلی باقی نخواهد ماند. فرصت طلبان و سازشکاران و آنها که به اصطلاح یکی به نعل میزنند و یکی به میخ مواضع خود را از دست خواهند داد و در این شرایط تنها مردان مصصم هستند که بارسنگین نبرد را به دوش می کشند و دارای قدرت ادامه نبرد و بسیج آگاه نمودن توده ها در هرگونه شرایط سخت می باشند».
امروز در حالی به پیشواز پنجاهین سالروز تاسیس سازمان مجاهدین خلق ایران می رویم که به اعتراف دشمن یعنی همان حاکمیت خون ریز ولایت فقیه ، پایدار ترین و استوار ترین تشکیلات تاریخ معاصر میهنمان به یمن دو عنصر کلیدی ”صدق و فدا“ دیگر نه تنها صورت مسئله آلترناتیو ایران و راه حلی برای سرنگونی نظام پلید آخوندی است، بلکه به بدیلی برای حل و فصل تضاد بزرگی بنام بنیادگرایی در کل منطقه خاورمیانه تبدیل شده است. مجاهدین خلق به یمن پویایی و وجود جوهر حریت به بهترین وجه پاسخ بنیادگرایی را دریافته و بدان در حد توان و امکان خود عمل کرده اند. واقعیت این است که انتی تز و راه حل در برابرنیروهای بنیادگرا از خمینی و خامنه ای تا انواع صادراتی آن همان ”اسلام دمکراتیک و بردبار“ است که امروز در سطح داخلی و بین المللی از سوی مریم رجوی نمایندگی می شود. مسلمانی آزاده و برخاسته از باورهای انسانی برای برابری بین زن و مرد و مهم ترین سلاح در برابر ارتجاع زن ستیز حاکم بر میهنمان.
مبشر دوستی و برادری و صلح در منطقه که بدون شک در سایه همبستگی خلق های منطقه و نیروهای ضد بنیادگرا قادرخواهد بود تا در آینده ای نه چندان دور، برتمامی اختلافات قومی، عقیدتی، سیاسی و فرهنگی فائق آید و نوید آور آینده ای بهتری برای مردم تحت ستم این منطقه استراتژیک در جهان می باشد.
اما براستی هرایرانی آزاده امروز از خود سوال میکند که دلیل این استواری و ماندگاری مجاهدین در چه نهفته است؟ و چرا و چگونه توانسته اند با وجود سرکوب خونین در دو رژیم و شاه و شیخ، بدین ساز از خم های بغایت سخت و در شرایطی بسیار تیره و تاریک تاریخی، عبور نمایند؟ براستی جوهر پیروزی ها و هموار کردن راه های صعب العبور از سوی مجاهدین چیست؟ بطوریکه نه تنها خود همواره به چراغی برای پیروزی بلکه به راهنمای عمل برای دیگران تبدیل شده اند؟
پاسخ در یک جمله نهفته است و آن داشتن ”رهبری ذیصلاح“ است که در این برهه خود را در شخص ”مسعود رجوی“ مجسم می نماید. این همان رهبری انقلابی است که با فهم و درک صحیح از پیچیدگی های مسائل جهان امروز، همواره متناسب با تضاد ها و سختی ها راهکارهای نوینی را کشف و از قوه به عمل در آورده است. سخن از بصیرتی ژرف است که در آینه ی آن و با استناد به تمامی داده های تاریخی در طول 50 سال اخیر ، میتوان به جوهر و پاسخ تمامی سوالات و فرضیات احتمالی رسید. جوهره ای که در بطن خود مقوله ای بنام ”آزادی“ را برای ایرانی و منطقه ای آزاد و دمکراتیک می پروراند.
خاطرمان هست که پس از سرکوب خونین 15 خرداد سال 1342 دررژیم گذشته، چهار جریان فکری و سیاسی در مقابل دیکتاتوری سلطنتی سرنگون شده، قد علم کرده بودند. امروز به عیان می بینیم که از آن چهار جریان، سه جریان به لحاظ عقیدتی و تشکیلاتی متحمل سخت ترین شکست ها در تاریخ نوین میهنمان شده اند. نخستین شکست نصیب خمینی و رژیم اخوندی گردیده است. با مرگ خمینی که به حق به وی ”دزد انقلاب ضد سلطنتی“ می گوییم، نه تنها مرگ فیزیکی یک حاکم عنان گسیخته، بل مرگ فکری، عقیدتی و تشکیلاتی حکومتی به ثبت رسید که از روز نخست موج سواری و ربودن دستاوردهای دمکراتیک مردم و نیروهای آزادیخواه، تلاش داشت تا با سرکوب خونین، جنگ و کشتار و تروریسم و صدور انقلاب برای قرن ها حکومتی خودکامه برپا نماید. درست است که جریان ارتجاعی خمینی و سپس حاکمیت خامنه ای خون ریز همچنان به یمن سرکوب خونین و سیاستی بنام مماشات، قدر قدرتی می کند و با پاسداران، لباس شخصی ها و دستگاه های سرکوب ترور و راه اندازی چوبه های اعدام و تخت شکنجه و به یمن دلارهای نفتی بر قدرت تکیه زده است، اما بواقع امر، به لحاظ تاریخی و استراتژیک، جریانی شکست خورده ای بیش نیست که در انتظارآخرین دقایق صدای زنگ ساعت شماطه دار تاریخ لحظه شماری می کند. این جبرزمان است و دیکتاتوری ولی فقیه با تمامی دارو دسته های درونی و بیرونی را از آن گریزی نیست.
دو جریان فکری دیگر نیز که خود را در تقابل با شاه و شیخ می دیدند، متاسفانه بدلیل سرکوب خونین، نبود خط و خطوط دینامیک و تشکیلات عملا ازصحنه خارج شده اند. شاید این واقعی ترین و ساده ترین تفسیر از صحنه تاریخ معاصر میهنمان باشد. از چهار جریان فکری سخن به میان آمد، جا دارد تا به چهارمین آن، یعنی مجاهدین خلق اشاره شود. جریانی انقلابی با وابستگی ها ی شدید ملی، ایرانی و همچنین اسلامی مترقی، بردبار و دمکراتیک با تارپودهای عمیق فرهنگی و اجتماعی که پس از گذشت نیم قرن و با تمامی جنایات و کشتارهایی که دو رژیم شاه و شیخ برآنها اعمال کرده اند، پولادین، سرافراز، شکوفا و شاداب اکنون از نسلی به نسل دیگر و از دستی به دستانی دیگر به امانت سپرده می شود.
جوهر این شادابی و سرفرازی در همان جملات مسعود یعنی ”آزادی فلسفه انقلاب“ نهفته است. وی در این رابطه می گوید: «آن چیزی حقیقی است که آگاه بکند. به اعتقاد ما انسان در آن روزی انسان شد که آزاد شد. چقدر شورانگیز است که ما امروز در دانشگاه که شهادتگاه آزادی است، سخن از آزادی می گوئیم. بدون تضمین آزادی برای تمامی احزاب و عقاید و قلم ها هیچ پیشرفتی برای انقلاب متصور نیست. .....چه نیروهایی هستند که از آزادی در شرایط دمکراتیک هراس دارند؟ ما به کسانیکه ناآگاهانه قدم در این راه ها می گذارند، صمیمانه و صادقانه نصیحت می کنیم. نصیحت می کنیم که آزادی خلق و میهنمان را فدای تعصابات کور نکنند. بنابراین ما ( با اشاره به نیروهای سرکوبگر خمینی که در خارج از محوطه دانشگاه شعار مرگ بر منافق سر میدادند) به آزادی عقاید همه احترام می گذاریم». (سخنرانی مسعود رجوی دیماه 1358 دانشگاه تهران)
پنجاهمین سالروز تاسیس سازمان مجاهدین خلق مبارک باد
15 شهریور 1393