سال 2003 یک نقطه عطف بسیار مهم تاریخی برای مقاومت سرفراز و پرافتخار ایران زمین بود. توطئه و تبانی مشترک ارتجاع فاشیستی با استعمار سوداگر سودجو براین توافق استوار شد که با یک بمباران سنگین و ویرانگر قرارگاه های ارتش آزادیبخش، رهبر و فرمانده را به گونه یی عصبی و سراسیمه و بی تکلیف کنند که بی تأمل به واحد های ضد هوایی فرمان آتش متقابل بدهد که دادن همان و با خاک یکسان کردن تمامی رزمندگان، همان. و اگر زنده یا زنده هایی باقی ماندند به عنوان متحد نظامی و جنگی صدام با آنان رفتار کنند. آن طرح معامله گرانه و ضد انسانی در حقیقت برای حذف فیزیکی و حیثیتی و اعتبار سیاسی مقاومت ایران بود. تدبیر هوشمندانه، بیدار و مسلط و عنان از دست نداده فرمانده قهرمان مسعود، نخستین ناکامی و شکست را برای مهاجمان و برنامه ریزان، رقم زد. اینک همگان با جهانیان شاهدیم که طعم زهرآگین آن تبانی و توافق، چنان ذائقه مردم عراق و آزادیخواهان عدالتجوی جهان را تلخ و مسموم کرد که به اعتراض و مردم در بند عراق به قیام مسلحانه ناگزیر و طرف های آن توطئه شتابزده و شرم آور را آنچنان که به حکم تاریخ قابل پیش بینی بود، به بن بست محتوم کشاند.
در آن گیر و دار بمباران ها و معاملات و معادلات بود که شتر استعماری در فرانسه هم به خواب پنبه دانه برای لفت و لیس خود و از قافله عقب نیافتادن، فرو برد براین گمان که کار مقاومت ایران در عراق تمام شد و چه بهتر که ما سوداگران نیز مکمل و متمم آن اتمام شویم. « اُور» بر اساس چنین محاسبه یی گویی که شهری تا بن دندان مسلح، از زمین و هوا و آب مورد هجوم قرار گرفت. زمین و باغچه ها را کندند تا بمب ها و اورانیوم های مدفون را بیرون بکشند. آنچه نصیب شد طعم و رنگ و بوی یک مضحکه برای مهاجمان داشت. یک میخ تنها سلاح بدست آمده از آن یورش بود و بس. سالار بانوی قهرمان مریم رجوی را با عده یی از یارانش به بازداشتگاه وزارت کشور بردند. آن هجوم وسیع و بی پرنسیب و به شدت خشن و توهین آمیز به حقوق بشری، هدف و پیامی بس فراتر داشت. برنامه نماینده ضعیف النفس استعماری در پاریس یعنی ژاک ژیراک این بود که مریم قهرمان را با تعدادی از مسئولان به فوریت تحویل رژیم دهد. چه عاملی واقعا در آن واویلای بهت آور مانع و رادع به انجام رساندن توطئه شد؟ از یکسو حضور بی دعوت شده هواداران از سراسر جهان در اُور، از یکسو حضور هر روزه شخصیت های معروف و آزادیخواه چون زنده یاد دانیل میتران و مصاحبه های محکم و افشاگرانه او و اعتصاب غذای هواداران از پیر و جوان و زن و مرد از جمله تعدادی که به تصمیم و اراده متکی بر ایمان و عشق به رهبری و جنبش مبادرت به اعتصاب غذای خشک کردند . فراز این شکوه غرورآمیز و حیرت آور و عبرت آموز که اعصاب استعمار را کاملا داغان و بهم ریخته کرد، مشعل های فروزان جان انسان ها بود که تمامی ظرفیت و پتانسیل و مضمون پایان ناپذیر عینی مقاومت را به نمایش گذاشتند. مقاومت در فرهنگ لغت یک واژه است و در فرهنگ سیاسی با معانی و حد و ظرف های متعدد و متفاوت. مقاومت سرفراز مجاهدین خلق در پایداری بی مرزی، خود را همواره در مقاطع مختلف مهیب ترین بحران ها به جهانیان نشان داده است. مخلص در آن گیر و دار بی سابقه مدت یکهفته در آنجا بودم . مسئولان در اسارت بودند و دستور دهنده یی نبود جز وجدان های بیدار حاضران در صحنه اعم از اُور و پاریس تا به هر جا که هواداری بود. دشمن و نوکرانش باید که در برابر آن حماسه پایداری بی نظیر لغزخوانی کنند. چه کسی به « ندا»ی قهرمان و « صدیقه »ی قهرمان دستور خودسوزی داد؟ مگر انتخاب مرگ در چنان شرایطی می تواند به دستور و فرمایش این باشد یا آن؟ آنانکه بویی از ایمان، از هدف های ملی مقدس، از اشتیاق عرفانی سیاسی به رهبری نبرده اند باید که مغز و شعورشان مثل شرف و وجدانشان ، مات و آچمز و قفل شود.
سرانجام ، امروز از پس یازده سال سیاست مماشات و معاملات استعماری – ارتجاعی و وررفتن با صد هزار اوراق جعلی و غیرقابل اثبات و تأیید قضایی، بار دیگر به یمن حقانیت و پایورزی های مقاومت سرفراز ایران؛ عدالت پیروز شد. این پیروزی برهمگان به ویژه رزمندگان سلحشورمان در زندان لیبرتی، بر قهرمانسالار مریم و سردار نستوه مسعود قهرمان و مردم ایران تبریک و مبارک باد.
شعر زیر از این مخلص که در شماره فوق العاده 673 به تاریخ 30 تیرماه 1383 در نشریه وزین «مجاهد » بچاپ رسید که با اجازه سایت وزین «همبستگی ملی» باردیگر به نظر خوانندگان ارجمند می رساند:
افروزه های ایثار
تقدیم به شهیدان راه آزادی « صدیقه مجاوری» و « ندا حسنی» و
دیگر افروختگان مانای مقاومت ایران چون «مرضیه بابا خانی»،
«علی ملک »، «حمید عُرفا» و ....
پیوسته گذرگاه آزادی
در هجوم حادثه هاست.
عشقی شعله ور باید تا چنانت برافروزاند
که چونان مرغ شگفت آتش
پالوده تر از هر پاک
سبکبال و عاشق و سرمست
از پلشتی های جهان بگذری
و زمین خدا را
به گناه بی عدالتی های فاحش
تطهیر کنی.
از پریشان خروشی خویشتن می پرسم:
این گردباد های مقدس آتش
در چهار سوی حادثه بعید
از کیانند کاین چنین محراب عشق و آزادی را
فروزان تر از محراب زرتشت کرده اند؟
این شراره های سرکش سیلی زن بر جهان خفته امروز
از کدامین رسولان گمنام ایثارگر است
کاین چنین سوداگران خون و سرمایه را
از بردن عدالت به مسلخ
باز داشته اند.
هلا ای رفیقان روزهای سخت ما
ای هموطن ، همزبان ، همدرد ، همراه !
برپایی چنان پرده سرای سرخفام آتشگونی
در معابر جنجالی جهانی که تو می شناسی
جان های مرده را
به شعله های غیرت و همت زنده می کند
تا فردایان نپندارند که چون حادثه در رسید
ما
سر بربالین حیرت زمان
به غفلت خفته بودیم.
ای اهورای پاک سرشتان ایران زمین
پیوسته در جدال با هزاران هزار اهرمن
آتشکده های مقدس امروز ما
نه آن حصار فروزانی ست که موبدان را باید
به عبادتگاه ما باید آمد که شعله های بالنده اش
از آفاق به رمز جاودانگی حیات انسان می رسد.
با واژگان عریان پر رمز و رازم
من دوره گرد آن جان های سوخته یی هستم
که چونان ابراهیم
خرمنگاه آتش بیداد را
گلستان رهروان آزادی کرد.
اینک که ابلیسان جهان را به سُخره گرفته اند
با صدیقه و ندا با مرضیه و علی و حمید
از زمینم برکنید تا میان افروزه های ایثار
تاریخ ملتم را با عبادتی چنین مقدس
تطهیر کنم.
از زمینم
برکنید!.