واکنش بجا و قابل ستایش دولت ها و مجامع حقوق بشری درمقابل این جنایت شنیع اما حقانیت این پرسش را بیش از هر زمان برجسته تر می کند که چرا همین دولت ها و مجامع حقوق بشری همزمان چشمهایشان را در مقابل جان دادن روزانه چندین انسان بر چوبه های دار بوسیله داعش وطنی درایران می بندند؟ راستی مگر تفاوتی بین گرفتن جان انسانی ازطریق سر بریدن و یا دار زدن با طناب، آن هم درجلو دیدگان اشکبار اعضای خانواده قربانی وجود دارد؟ چرا دراین موارد محافل حقوق بشری ودولت ها به هیچ اقدام عملی جدی دست نمی زنند؟ آیا این خود نقض اصل جهانشمول بودن حقوق بشرنیست؟
جریان تروریستی داعش و ابعاد جنایاتش از جهات مختلفی مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است، اما متاسفانه هر جریانی سعی کرده که از زاویه منافع خود به تحلیل و بررسی این پدیده بپردازد. جریان های دست راستی و نژاد پرست درکشورهای غربی تلاش می کنند با دست آویز قرار دادن این جنایات، سیاست های نژاد پرستانه خود را توجیه کرده و بیشتر بر طبل جنگ نژادی بکوبند. برخی ریشه را درمذهب و نوع آن جستجو کرده و سعی میکنند که با دور زدن تضاد اصلی دیدگاه های ضد مذهبی خود را تبلیغ کرده و با تقسیم بندی مردم جهان به مذهبی وغیر مذهبی، به جنگ "حیدری ونعمتی" به نوعی دیگر مشروعیت ببخشند و ....
آنچه در بررسی این تحلیل ها به وضوح دیده میشود، برجسته کردن معلول ها به جای پرداختن به علل و عوامل می باشد؛ یا به تعبیری توجه کردن به شاخ و برگ به جای تأمل در ریشه. تهدید این شیوه نگاه به این مقوله، می تواند به دلیل متمرکز نشدن روی تضاد اصلی، مبارزه با داعش را به انحراف کشانده و خواسته یا ناخواسته حتی به تقویت داعش نیز رهنمون شود و به قول معروف حتی باعث ریخته شدن آب به آسیاب بنیاد گرایی گردد.
در دود و دم و گرد و غبار این فضای مسموم آنچه پنهان مانده و یا دست کم به صورت کم رنگ به آن پرداخته می شود، علل و عواملی می باشند که در پیدایش و شکل گیری این پدیده ضد انسانی نقش انکار ناپذیری داشته اند. نظر به توضیحات فوق، در نوشتار پیش رو تلاش می گردد به علل و آبشخور پیدایش این جریان ضد بشری پرداخته شود تا براتخاذ سیاست و موضع درست برای رویارویی با این جریان آدمکش تأکید گردد.
قبل از پرداختن به این عوامل، این نکته نیز شایان یاد آوری و ذکر می باشد که دیدگاه و قرائت بنیادگرایانه از اسلام مربوط به دیروز و امروز نبوده؛ ظهور و رشد این پدیده اما به عنوان یک تهدید جدی دستاوردهای مدنیت قرن حاضر بدون ذره ای تردید با روی کار آمدن خمینی در ایران گره خورده و شناخته می شود. چرا که به گواهی تاریخ، علیرغم وجود ظرفیت ها و حتی تشکل هایی با نظرگاههای بنیادگرایانه، چون اخوان المسلمین در مصر، این گروه ها ولی هرگزتهدیدی بر علیه نرم های دنیای مدرن امروز محسوب نمی شدند و دامنه فعالیت شان از مرز های ملی شان فراتر نمی رفت. تحولات بعد از روی کار آمدن خمینی از طریق سرقت انقلاب شکوهمند بهمن ١٣٥٧ به خوبی چکونگی سازماندهی و رشد ظرفیت های بنیادگرانه را نشان می دهد.
خمینی که با وعده دجالگرانه آزادی وعدالت و برابری، حمایت توده های مردم را به خود جلب کرده بود، به موازات تحکیم پایه های فاشیزم مذهبی خود با اتکاء به بیرحمانه ترین سرکوبگری، بلند پروازی های دجالگرانه اش برای تشکیل "دولت جهانی اسلامی" را از همان روز های نخست غصب حاکمیت مردم آشکارا اعلام کرد: "ما انقلابمان را به تمام جهان صادر می کنیم چراکه انقلاب ما اسلامی است وتا بانگ لااله الاالله ومحمد رسول الله بر تمام جهان طنین نیفکند مبارزه هست وتا مبارزه در هر کجای جهان علیه مستکبرین هست ما هستیم." (مجموعه سخنرانی ها وپیام های خمینی جلد ١١ ، صفحه ٢٦٦)
برای تحقق عدالت و "اسلامی" که قرار بود به تمام جهان صادر گردد تا "دست تجاوز وستم همه ستمگران را بشکند" (خمینی صحیفه نور، جلد ٢٠، ص ١٣٢) دجال خون آشام ابتدا پیش پرده آن را با برپایی دار و درفش در سر هر کوچه و میدان به رخ مردم ایران کشید و سرمست ازتوهم موج میلیونی حمایتی که دجالگرانه موقتا از آن خود کرده بود و خود را نماینده مطلق العنان "اسلام" میدانست، می رفت تا با نهادینه کردن افکار عقب مانده و بغایت ارتجاعی اش در تمام شئونات زندگی مردم به حاکمیت خود مهر جاودانگی بزند.
در مقابل این یکه تازی و ایلغار خمینی اما صدایی فرمان ایست داد؛ و آن همان هماوردی بود که تا این لحظه نه تنها بساط دجالیت خمینی و وارثان جنایتکارش را در ایران در هم پیچیده بلکه چون دژ محکم و استوار در مقابل گسترش اندیشه بنیاد گرایانه آن عالی ترین و متکامل ترین اشکال مقاومت را به منصه ظهور گذاشته است. براستی جز سازمان مجاهدین خلق چه جریانی را یارای ایستادگی در مقابل غول فاشیزم انزجار آور دینی خمینی بود؟ آری این مجاهدین بودند که به یمن شناخت ژرف و عمیق خود از دیدگاه های ارتجاعی خمینی، لایحه قصاص او که امروز مبنای وحشیگری داعش وطنی و داعش عراق و شامات است را ضد انسانی و ضد بشری خواندند و از همان روز اول درمقابل آن قاطعانه ایستادند؛ این مجاهدین بودند که درمقابل منطق ارتجاعی "یا رو سری یا توسری" قد علم کردند وبهایش را نیز به سنگین ترین وجه ممکن پرداختند. و باز این مجاهدین بودند که حتی از حقوق سیاسی و اجتماعی جریاناتی که به لحاظ فلسفی و نظری اعتقادی به دین نداشتند دفاع کردند.
مقایسه دیدگاهها و عملکردهای خمینی و نزدیکترین یاران او با آنچه امروز داعش در صدد تحقق آن است، به روشنی صحت این مدعا را نشان میدهد که جوهر و شالوده ایدئولوژی داعش و حتی متد و شیوه های رفتاری آن در یک کلام همان پراکتیزه کردن مو به موی اندیشه و دستگاه ایدئولوژیک ضد انسانی خمینی و رژیم بازمانده از آن است و بس!
این عربده های "حزب فقط حزب الله – رهبر فقط روح الله" خمینی و ایادی آدمکش او، از سازمان فاشیستی مجاهدین انقلاب اسلامی گرفته تا لات و لومپن های باندهای هار و قاتل او در ایران، مانند انصار حزب الله و ...است که امروز در پروسه رشد بدخیم خود در شعار و بربریت "یا مرگ یا پذیرش دین داعش" خلافت اسلامی عراق و شام تکرار می گردد.
آیا ردیف قرار دادن اسیران دست و پا بسته و به رگبار بستن آنها توسط آدمکشان داعش ادامه قساوت بار همان سنت پلیدی نیست که خمینی جلاد سنگدلانه تر و درابعاد گسترده تر، از کردستان آغاز و با اعدامهای سال ٦٠ درابعاد روزانه ٢٠٠ تا ٤٠٠ جوان انقلابی جویای آزادی و عدالت ادامه داد و در قتل و عام ٣٠٠٠٠ زندانی اسیر در سال ١٣٦٧ و اعدام زنان حامله و مادران و پدران ٧٠ ساله به اوج رساند؟ عجیب است که بسیاری از این اعدامهای جنایتکارانه در آن زمان بدست کسانی اجرا گردید که امروز خود را اصلاح طلب نامیده و در پرتو سیاست ننگین مماشات غرب دجالگرانه در انتظار شرکت در ائتلاف جهانی ضد داعش نشسته اند؟!!
زجر کش کردن اسیر دست و پا بسته چطور؟ امروز جهان به یمن وجود ارتباطات بی سابقه در یک چشم به هم زدن از زجر کش کردن منزجر کننده اسیران توسط داعش در عراق و سوریه باخبر می گردد. آیا فتوی و دستور این بربریت محض را خمینی و محمدی گیلانی و موسوی تبریزی و دیگر سران "داعش نشان" ایران ابتدا در ایران صادر و عمل نکردند؟
آیا دستور تجاوز به زنان اسیر از کشفیات خمینی و دارد دسته فاسد او نبود که امروز داعش با تأسی از او به اجرا در می آورد؟
آیا این رفسنجانی نبود که قطع کردن پای چپ و دست راست مجاهدین را نص صریح اجرای قوانین خدا می دانست؟
مگرسران رژیم آخوندی نمیگفتند که به فرموده امام امّت! دادگاه و تحقیقات لازم نیست، هر خیابان دادگاه و هر فرد عادل! خودش یک قاضی است… نیم کشتهها را تمامکش کنید… مجروحان را از روی تخت بیمارستان به قتلگاه بفرستید. ”باغی“ را (چه حامله باشد و چه دختر نوباوه) باید کشت!
به یمن وجود جنبش های ترقی خواهانه یکصد سال اخیر، از جنبش مشروطیت تا نهضت ملی به رهبری پیشوای کبیر دکتر محمد مصدق و بویژه بیش از نیم قرن مبارزه بی وقفه و پی گیر ایدئولوژیک، سیاسی و نظامی سازمان مجاهدین خلق ایران با دیکتاتوری شاه و رژیم ضد بشری خمینی، ایران بستر مناسب و پایداری برای پذیرش دیدگاههای ارتجاعی خمینی نبوده و هم از این روست که پروژه استیلای فاشیزم دینی در ایران به شکست انجامیده است، اگر چه هنوز سایه شوم این رژیم بر کشورمان حاکم است.
برانگیحته شدن تنفر و انزجار جهانی و بویژه دنیای عرب و "اسلام" ازسیاست های غلط غرب در خاورمیانه و بویژه سکوت و بی عملی درمقابل جنایات بشار اسد درسوریه و مالکی درعراق و حمایت بی چون و چرای آمریکا از جنایات و اشغالگری اسرائیل و ایزوله شدن نیروهای ملی، ترقی خواه و میهن پرست منطقه که از بد ترین نتایح این سیاست های نابخردانه است، راه را برای نیروهای بنیادگرا هموار نموده و اقشار ناآگاه منطقه را گروه گروه به اردوی بنیادگرایی سوق داده است. و این البته بهترین شانس برای پیشروی ایدئولوژیک آخوندها را به ارمغان داشت. نگاهی به سرمایه گذاری کلان رژیم آخوندی از یمن و لبنان گرفته تا عقب مانده ترین کشورهای آفریقایی و حتی در قلب کشورهای اروپایی، گواه این ادعا است.
و اما مخربترین سیاست آمریکا در منطقه، سیاست شرم آور مماشات با رژیم حاکم بر ایران و لشکرکشی آن به عراق و تقدیم حاکمیت آن به بانکدار جهانی تروریزم در ایران است که میتوان آن را به عنوان نقطه ظهور و سر بر آوردن جنایت کارترین گروه های بنیادگرا منجمله داعش دانست که سالها از تزریقات عقیدتی خمینی بهرهمند شده و دوران تکوینی خود را سپری میکردند.
نقطه اوج و تراژیک و غیر قابل درک این لشکر کشی، خلع سلاح ارتش آزادی بخش ملی ایران بود که حضور آن در آن نقطه، کابوسی بود برای ام القرای بنیادگرایی در ایران. و این بزرگترین هدیه به کسانی بود که سالها پیشتر اذعان کرده بودند که در انفجار مقر تفنگداران آمریکایی در لبنان که منجر به کشته شدن بیش از ٢٠٠ سرباز آمریکایی گردید، "هم صادر کننده ماده منفجره و هم ایدئولوژی آن" به دست بنیادگرایان عامل این انفجار بوده اند!
اگر پدیده بنیاد گرایی دینی را یک بیماری خطرناک برای دنیای متمدن امروز بدانیم، لاجرم برای ریشه کن کردن این معضل باید از پدیده ضد آن کمک بطلبیم. میزان صداقت هر جریان و گروه و دولتی نیز در برخورد با داعش به طور خاص و بنیادگرایی دینی به طور عام با همین شاخص قابل ارزیابی می باشد. به گواهی بیش از نیم قرن مبارزه برای برابری و دموکراسی و پرچمداری اسلام دموکراتیک و بردبار درمقابل اسلام بنیادگرا، مجاهدین خلق ایران به مثابه جدی ترین و واقعی ترین آنتی تز بیناد گرایی اسلامی بهترین شانس برای ریشه کن کردن این پدیده شوم هستند. بنا براین ایجاب می کند که کشورهایی که مدعی مبارزه با داعش هستند به جای سنگ اندازی درمقابل آلترناتیو شورای ملی مقاومت ایران از سیاست مماشات با ام القرای بنیادگرایی یعنی رژیم ضد انسانی حاکم بر ایران دست شسته و این تنها مسیر علمی وشیوه مبارزه اصولی با بنیادگرایی را مورد حمایت قرار دهند.
٢٩ شهریور ١٣٩٣