آیا این گروه از متخصصین که آنچنان سعی در توسعه، ترویج و تکمیل سلاح های اتمی می نمایند، واقعاً فاقد مسئولیت های انسانی هستند و با همکاران خود در سایر رشته های علمی از نظر اخلاقیات متفاوت میباشند؟ تنها از بابت سعی در پوشش علمی بخشیدن به این گونه فعالیت ها و نیز در زمینه داشتن مسئولیت وجدانی در جهت روش های کاربردی استفاده های غیر انسانی، قطعاً باید تفاوت های بزرگی میان این دو گروه وجود داشته باشد. آن ها باید بدانند که تحت هر شرط و بهانه ای به جامعه بشریت خیانت کرده و عمل آن ها به هیچ وجه بخشیده نمیشود. برای این گروه وظایف یا ضرورت هایی تعیین نشده که بدانوسیله مجاز باشند در توسعه ابزار و سلاح های کشتار جمعی فعالیت کرده و یا در تکمیل این سلاح ها احتمام بورزند. آنها در واقع قاتلین و جنایتکاران اصلی جامعه بشریت بوده و همانطوریکه آنها با فعالیت های خود حق حیات و زندگی را از دیگران میگیرند، برای خود آنها هم باید تردید کرد که جامعه بشری حق حیات قائل میشود یا خیر. حداقل اقدام، طرد مطلق آنها از این جامعه است. آنها در واقع بمرحله ای از رشد فکری رسیده اند و بخوبی می توانند تشخیص بدهند که فعالیت آنها با چه هدفی دنبال میشود و برای چه منظوری از آن استفاده می گردد. بنابر این محل زندگی آنها آنجائی نیست که آحاد بشری در آن خواستار زندگی مسالمت آمیز همراه با صلح و صفا میباشند.
آن دانشمندی را در نظر بگیریم که با کشف علمی خود تحول بزرگی در جهان دانش بوجود آورده و ماحصل آن برای رفاه و آسایش جامعه بشری مورد استفاده قرار می گیرد، بدون اینکه اصلاً کوچکترین تردیدی در ذهن او خطور کرده باشد که اختراع او روزی در اهداف نظامی کاربرد پیدا کرده است. بنابراین بعید بنظر میرسد که این محقق را بتوان جزو انسان های بدون مسئولیت اخلاقی بشمار آورد زیرا هدفی جز خدمت به آرمان های بشری نداشته است.
برای شخصیت های علمی بزرگی که ذیلاً بعنوان مثا ل به آنها اشاره میشود، این تصور بطور کامل بقوت خود باقیست:
آلفرد نوبل (Alfred Bernhard Nobel) شیمیدان سوئدی (1833 – 1896) مخترع دینامیت بود و بدلیل سوء استفاده از کشف وی و اینکه دینامیت در مصارف نظامی کاربرد پیدا کرد، در وصیت نامه خود بنیادی را پیشنهاد نمود تا از دانشمندانی که در راه صلح آمیز در هر یک از رشته های علمی کشفیاتی میکنند، تقدیر بعمل آمده و در جهت تکمیل و توسعه تحقیقات علمی آنها جوایز مادی هم تعلق بگیرد. بنیاد نوبل عملاً از سال 1901 بفعالیت مشغول بوده و هر ساله بهترین و برگزیده ترین محققان جهانی مفتخر بدریافت جایزه علمی نوبل می گردند.
آلفرد نوبل سوئدی مخترع دینامیت
آلبرت اینشتین(Albert Einstein) فیزیکدان آلمانی (1879 – 1955) در سال 1905 تئوری نسبیت را وضع نمود که بوسیله معادله E = mc2 (E = انرژی و m = جرم ماده و c = سرعت نور) تبدیل پذیری توده و انرژی را به یکدیگر ثابت نمود. اینشتین علاوه بر این فرمول، بدواً بصورت تئوری مشخص نمود که برای اجرام با سرعت بسیار زیاد (نزدیک به سرعت نور و در ابعاد 300000 کیلومتر در ثانیه) قوانین کلاسیک نیوتونی دیگر اعتبار نداشته و ابعاد زمان و جرم و فضا را نباید تحت این شرایط بصورت پایاهای نامتغیر در نظر گرفت. با این شخصیت بزرگ جهان فیزیک در سطور بعدی بیشتر آشنا می شویم.
اتو هان (Otto Hahn) فیزیکدان آلمانی (1879 – 1968) همراه با یک شیمیدان آلمانی دیگر بنام فریتز شتراسمن (Fritz Strassmann) موفق شدند با بمباران کردن اتم اورانیوم بوسیله ذرات نوترونی، این اتم را شکافته و با تبدیل آن به باریوم، انرژی زیادی آزاد گردد. با این آزمایش، فرضیه نسبی اینشتین جنبه تحقق بخود گرفت و ثابت شد که از این انرژی آزاد شده می توان در نیروگاه های اتمی مثلاً برای تولید برق و یا در کشتی های بزرگ تجارتی بعنوان عامل حمل و نقل استفاده نمود.
در مقابل این گروه از دانشمندان، افرادی را در نظر میگیریم که به انجام تحقیقات تخصصی و هدفدار، بصورت مستقیم و یا غیرمستقیم در تهیه ابزار برای خونریزی، کشتار و جنگ افروزی نقش داشته اند. حتی اگر در این زمینه توجیهی برای انجام این عمل هم وجود داشته باشد ولی تنها و تنها بدلیل عامل کشتار و خونریزی، مسئولیت وجدانی این افراد هم بشدت زیر سئوال قرار می گیرد.
شاید در این زمینه هم استثنا وجود داشته باشد و شاید استفاده از بمب اتمی در جنگ دوم جهانی و عامل اصلی خاتمه جنگ را بتوان از آن جمله بشمار آورد. گروه عظیم محققین، مهندسین و تکنیسین ها و ... که برای این پروژه بزرگ (ابتدا در آلمان و سپس درآمریکا) بکار مشغول بودند، قطعاً در یک دو راهی قرار گرفته بودند که آیا میبایست بدینوسیله جهان را با تمام عواقب آن در کنترل خود درآورند یا با عدم اقدام متقابل، جهان را اجباراً به دیکتاتوری نازیسم واگذار کنند و یا اینکه بهر شکل ممکنه می بایست آنرا با ابزار و امکانات موجود از شّر حکومت نازی ها آزاد نمود. تحت چنین شرایطی بود که دست اندرکاران، گزینه آخری را انتخاب کردند، بدون اینکه اجازه دهند در افکار خود حتی کوچکترین تجدید نظری بوجود بیاید.
روز دوشنبه 6 اوت 1945 در ساعت 8 و 15 دقیقه بوقت محلی اولین بمب اتمی با ماده منفجره اورانیوم 235 بر روی شهر هیروشیما در ژاپن منفجر گردید. سه روز بعد یعنی در روز پنج شنبه 9 اوت در ساعت 11 و 5 دقیقه دومین بمب اتمی ولی این بار با ماده منفجره پلوتونیوم 239 بر روی یک شهر دیگر ژاپن بنام ناکازاکی پرتاب گردید.
قبل از تسلیم شدن حکومت رایش سوم آلمان، دست اندر کاران امور از این واقعیت بخوبی آگاهی داشتند که تهیه و تکمیل این سلاح کشتارجمعی جدید بر مبنی یک اشتباه صورت گرفته است. خصوصاً لئو ژیلارد (Leo Szilard) که نقش اصلی را در تهیه بمب اتمی بعهده داشت، بشدت تحت تاثیر عواقب سوء ناشی از استفاده بمب اتمی قرار گرفته بود و حالا در تلاش بود که امکان استفاده از بمب اتمی را متوقف نماید.
لئو ژیلارد که یک فیزیکدان یهودی الاصل مجاری بود، در سال 1932 با کشف نوترون و کاربرد آن در فیزیک هسته ای بعنوان یک منبع بزرگ تامین انرژی، باین فکر افتاد که از نوترون برای تولید واکنش هسته ای استفاده نماید. او بدنبال ایزوتوپی بود که با کمک آن این چنین انرژی عظیمی را آزاد بنماید. تصورات مربوط باین واکنش تا آن زمان تنها بصورت تئوری مورد بررسی قرار گرفته بود و اولین عنصر شیمیایی که بدین منظور نظر وی را در آن زمان جلب کرده بود ابتدا ایزوتوپ بریلیوم و سپس ایندیوم بود که هر دو آنها تصور او را بخوبی برآورده نمودند. لئو ژیلارد تا این زمان در آلمان زندگی می کرد و در دانشگاه برلین بتدریس اشتغال داشت ولی بدلیل حاکمیت رژیم نازی باین نتیجه رسید که هر چه زودتر باید آلمان را ترک نماید. وی ابتدا به وین و سپس به انگلستان و نهایتاً به آمریکا مهاجرت نمود.
لئو ژیلارد نگرانی های خودش را بعداً در نامه ای بشکل زیر منعکس نمود:
"در طول سال 1943 و نیز اوایل سال 1944 نگرانی ما این بود که آیا آلمانی ها موفق شده اند بمب اتمی تهیه کنند یا خیر؟ سال 1945 نگرانی ما در این زمینه برطرف شد. حالااز خود سئوال می کنیم که ایالات متحده چه سرنوشتی برای سایر کشور های جهان قلم می زند؟"
اگر از سال 1939 به بعد ژیلارد از تئوری های وضع شده بوسیله آلبرت اینشتین برای تهیه بمب اتمی استفاده میکرد، حالا از او عاجزانه درخواست میکند که برای جلوگیری از استفاده بمب اتمی اقدامی بعمل آورد.
اینشتین با توجه به اصرار شدید ژیلارد نامه ای به پرزیدنت فرانکلین روزولت رئیس جمهور وقت ایالات متحده آمریکا نوشته و در آن با توجه به اصرار شدید ژیلارد به عواقب ناشی از سوء استفاده از بمب اتمی اشاره میکند. این نامه دیگر نتوانست تاثیری از خود باقی بگذارد، زیرا از یک طرف آقای روزولت چند روز پس از دریافت نامه، در روز 12 آوریل 1945 وفات یافت و از طرف دیگر تعداد زیادی از سیاستمداران بانفوذ آمریکا، شدیداً موافق استفاده از بمب اتمی علیه ژاپن کشور متحد آلمان نازی بودند. وزیر جنگ آمریکا (1940 – 1945) ژنرال ستیمسون (Henry Lewis Stimson) تنها چاره را در آن دید که یک پیشنهاد جهت امکان و استفاده از بمب اتمی را با تشکیل یک کمیته مخصوص بررسی کننده به رئیس جمهور جدید آمریکا هاری ترومن (Harry Truman) ارائه دهد. این پیشنهاد البته در آن زمان شدیداً با عکس العمل منفی کنگره مواجه گردید. زیرا پروژه تهیه بمب اتمی قبلاً با اکثریت قابل قبولی مورد تایید گنکره قرار گرفته و حالا بمب مراحل نهایی تهیه خود را طی میکرد. با وجود این کنگره با تشکیل کمیته فوق الذکر هم موافقت کرد و سیاستمداران بنام آن زمان مانند هاریسون (G. L. Harrison) ، بایرنس (J. Bayrnes) بعنوان نمایندگان رئیس جمهور، بیرد (R. A. Bard) بعنوان نماینده نیروی دریایی و کلایتون (W. Clayton) نماینده وزارت امور خارجه همراه با سه دانشمند سرشناس فیزیک اتمی بنام های بوش (V. Bush)، کومپتون (K. T. Compton) و کونانت (J. B. Conant) از پروژه فوق محرمانه مانهاتان (پروژه تهیه بمب اتمی) همراه با ژنرال ستیمسون در این کمیسیون شرکت کردند.
این کمیسیون زیر نظر یک کمیسیون تخصصی دیگری قرار گرفت که در آن دانشمندان معروف و صاحب نام آن زمان مانند اوپن هایمر (J. R. Oppenheimer)، انریکو فرمی (Enrico Fermi)، کومپتون (A. H. Compton) و لاورنس (E. O. Lawrence) شرکت داشتند. در کمیسیون اصلی ژنرال گرووز (L. R. Groves) نیز عضویت داشت که از موافقین سرسخت تهیه و کاربرد بمب اتمی بشمار می رفت زیرا بعقیده او در غیر این صورت آلمان نازی در زمینه تهیه بمب اتمی پیشدستی کرده و بدنبال آن جامعه بشریت با یک فاجعه غیر قابل جبران مواجه می گشت.
بنابراین نباید تعجب کرد که بررسی کمیسیون فوق با نتایج زیر بپایان رسید:
• این بمب می بایستی هر چه زودتر بر روی یکی از شهر های ژاپن منفجر گردد .
• الزاماً در این شهر ها مناطقی انتخاب شود که دارای خصوصیات دوگانه مانند کارخانجات اسلحه سازی و یا پایگاه های نظامی باشند.
• از تشریح خصوصیات و عواقب ناشی از این بمب اکیداً خودداری شود.
اهداف تعیین شده برای استفاده از این بمب اتمی باعث گردید که عده ای از نمایندگان پارلمان بدون اینکه کوچکترین روزنه امیدی برای منحرف کردن نظر سایر نمایندگان داشته باشند، سعی کردند مجدداً مانع بکارگیری این بمب در ژاپن بشوند.
در شهر شیکاگو اولین راکتور اتمی جهت تهیه پلوتونیوم برای پروژه مانهاتان راه اندازی شده بود و لئو ژیلارد بار دیگر فعالیت های خود را برای متوقف کردن این پروژه آغاز کرد. وی موفق شد کمیسیونی تحت نظارت دانشگاه شیکاگو بوجود آورد که در اسرع وقت نتایج و عواقب استفاده از یک بمب اتمی را مورد تحلیل قرار بدهد.
در این کمیسیون علاوه بر خود وی فیزیکدان هایی مانند جیمز فرانک (James Franck)، دونالد هاف (Donald Hughes) ،جان ستیرنز (J. C. Stearns) و جیمز نیکسون (J. J. Nickson) و شیمیدان هایی مانند اویگن رابینوویچ (E. Rabinowitch) و گلن سیبورگ(G. Seaborg) شرکت داشتند. ماحصل مشورت و مطالعه این کمیسیون اطلاعیه ای بود که بعداً به گزارش فرانک مشهور گردید. این گزارش هم موفق نشد که استفاده از بمب اتمی را در ژاپن متوقف نماید.
گزارش فرانک بطور خلاصه بشرح زیر است:
"توسعه انرژی هسته ای نه تنها باعث افزایش فعالیت های تکنولوژی و نظامی در آمریکا می گردد، بلکه عامل بوجود آمدن اولین مسائل سیاسی و اقتصادی برای آینده این کشور هم خواهد بود.
تکنولوژی ساخت بمب اتمی در هر صورت نمی تواند بیش از چند سال بعنوان یک سلاح مخرب و مخفی برای کشور ما باقی بماند و بالاخره سایر کشور های جهان از وجود چنین زرادخانه ای مطلع شده و آن ها هم شروع خواهند کرد خود را بدان مجهز نمایند. شرایط علمی که بر پایه آن ساختن چنین سلاح هایی در آمریکا میسر شده، برای محققین سایر کشور ها نیز امکان پذیر است.
اگر یک کنترل بین المللی موثر بر روی مواد هسته ای کاربردی در بمب های اتمی صورت نپذیرد، پس از افشای این واقعیت یک فعالیت همه جانبه بوسیله بسیاری از کشور های جهان برای صاحب شدن چنین سلاحی صورت خواهد گرفت و بعبارت دیگر مسابقات تسلیحات اتمی میان بسیاری از کشور ها، خود بعنوان یک فاجعه وحشتناک و غیر قابل توجیه پدیدار می گردد.
در ده سال بعدی تمام این کشور ها می توانند سلاح اتمی در اختیار داشته و آن چنان بمب های اتمی بسازند که کمتر از یک تن وزن داشته و قدرت انفجاری آن قادر باشد حد اقل یک منطقه شهری با وسعت 10 مایل مربع را کاملاً با خاک یکسان نماید. بنابراین در جنگ های بعدی حرف اول را فقط سلاح های اتمی خواهند زد. ایالات متحده آمریکا با تراکم جمعیت و تمرکز مناطق صنعتی، در مقایسه با کشور هایی که جمعیت و صنعت آن ها تقریباً بطور یکسان در کشور پراکنده شده، در معرض صدمه و خسارت بیشتری قرار می گیرد.
ما معتقدیم که:
1- نقطه نظر های ما با آن چه که فعلاً در طرح استفاده از این بمب اتمی برای منهدم کردن یک شهر در ژاپن قرار دارد، با توجه به موارد اشاره شده در این نامه کاملاً مغایر می باشد.
2- هر گاه ایالات متحده آمریکا بعنوان اولین کشور در جهان از این سلاح مخرب و بدون در نظر گرفتن عواقب ناشی از آن، اقدام به نابودی بشریت بنماید، بطور کلی از حمایت کشور های جهان برخوردار نشده و در نتیجه شدیداً در انزوای سیاسی قرار می گیرد.
3- باز هم مسابقات تسلیحاتی شتاب بیشتری گرفته و امکان تهیه یک قرارداد بین المللی بجهت کنترل چنین سلاح های کشتار جمعی از بین میرود.
اگر در شرایط فعلی حتی شانس ایجاد یک قرارداد بین المللی بجهت کنترل سلاح های اتمی ، خیلی بی اهمیت ارزیابی میشود، بهمین دلیل است که نه تنها می بایست از کاربرد بمب اتمی علیه ژاپن خودداری شود، بلکه استفاده های آتی از آن را هم باید بدلیل عدم استقبال مردم آمریکا، ممنوع اعلام نمود.
در چنین وضعیت تاخیر در استفاده از این سلاح باعث خواهد شد که شدت مسابقات تسلیحاتی در این زمینه بشدت کاهش پیدا نماید.
با این وجود هر گاه دولت آمریکا تصمیم به استفاده از این سلاح هسته ای بگیرد، می بایست که این امکان را به او داد که قبلاً با نقطه نظر و دیدگاه مردم آمریکا و سایر کشورهای جهان آشنا شده و در هر صورت موظف به رعایت احترام به عقاید آنها باشد. با این روش سایر کشور ها هم می توانند مسئولیت و عواقب چنین فاجعه ای را با تصمیم گیری های خودشان مستقیماً بعهده بگیرند"
در روز 6 اوت 1945 یک هواپیمای بمب افکن آمریکایی بمب اتمی "مرد لاغر" (Thin man)
را بر روی شهر هیروشیما و سه روز بعد بمب اتمی "مرد چاق " (Fat man) را بر روی شهر ناکازاکی پرتاب کرد. بمب های فوق الذکر بترتیب در ارتفاعات 580 و 503 متری (با 10 تا 15 متر خطای محاسبه) بالای شهر های ذکرشده منفجر شدند. هر دو شهر در همان لحظه اول انفجار به تلی از خاکستر تبدیل و بیش از 150000 نفراز افراد بیگناه جان خود را از دست دادند. برای باقیمانده نجات یافتگان یک مرگ دردناک و تدریجی تحت اثر تشعشعات رادیواکتیو در انتظار می بود.
16 ساعت پس از پرتاب اولین بمب اتمی، جهان از آن چه در هیروشیما اتفاق افتاده بود، بوسیله رئیس جمهور وقت آمریکا مطلع گردید. او سعی کرد در بیانات خود بر آن چه اتفاق افتاده سرپوش گذاشته و واقعیات را بشکل دیگری منعکس نماید.
قسمتی از سخنان رئیس جمهور بشرح زیر است:
"16 ساعت پیش یک هواپیمای آمریکایی یک بمب بر روی شهر هیروشیما، یکی از پایگاه های مهم نظامی ژاپن پرتاب نمود. قدرت این بمب بیش از 20000 برابر قوی تر از بزرگترین بمب جهان (Grand Slam) که در تاریخ جنگی جهان به ثبت رسیده، بالغ می گشت.....
آن یک بمب اتمی بود و از انرژی های اولیه جهان هستی شکل گرفته بود. آن انرژی که خورشید، قدرت و عظمت خود را از آن کسب می کند، علیه کسانی آزاد گردید که جنگ را در خاور دور شعله ور کرده بودند."
بمب اتمی "مرد لاغر" (Thin man) پرتاب شده برروی شهر هیروشیما
این خبر هنوز در تمام مطبوعات جهان بطور کامل منعکس نشده بود که نام آلبرت اینشتین هم در جزو کسانی که در تهیه و تکمیل این سلاح وحشتناک و مرگبار شرکت داشتند، مورد اشاره قرار گرفت.
تنفر رسانه های عمومی از این واقعه غیرقابل باور بود. هیچ کس نمی توانست تصور کند، فردی که یک عمر برای برقراری صلح و رعایت حقوق انسان ها فعالیت می کرده، حالا بعنوان قاتل نسل ها معرفی بشود.
بمب اتمی "مرد چاق " ( Fat man ) پرتاب شده برروی شهر ناکازاکی
در اولین موضع گیری که او در نوامبر 1945 در مقاله ای تحت عنوان "جنگ اتمی یا صلح " منتشر نمود، سعی کرد فعالیت های خود را در نامه ای که در 2 اوت 1939 به روزولت رئیس جمهور وقت آمریکا، نوشته بود، بیان نماید. 5 سال بعد ( 1950 ) نامه ای برای مخالفین جنگ بشرح زیر نوشت:
"من هرگز در فعالیت های فنی- نظامی اتمی دخالتی نداشته و در این زمینه تحقیقاتی بعمل نیاورده ام که در ارتباط با بمب اتمی قرار گرفته باشد. تنها سهم من در این فعالیت ها این بود که در سال 1905 رابطه میان ماده و انرژی را ثابت نمودم. این یک واقعیتی بود که از یک جهان مادی با خصوصیات مشخص پدیدار گشته و ارتباط آن با پتانسیل ها و ظرفیت های نظامی افکار من کاملاً غریب و غیرقابل توجیه بوده است.
آلبرت اینشتین پدر فیزیک مدرن
علاوه بر این و در رابطه با تهیه و تکمیل بمب اتمی، من در سال 1939 نامه ای را برای پرزیدنت روزولت امضا کردم. در این نامه اشاره شده بود که آقای رئیس جمهور در نظر داشته باشند که آلمانی ها احتمالاً مشغول تهیه یک چنین بمبی می باشند و من بدین وسیله نسبت به خطرات و عواقب حاصل از فعالیت آلمانی ها هشدار داده بودم...... این را من یک وظیفه انسانی برای خود می دانستم. زیرا شواهد حاکی از آن بود که آلمانی ها شدیداً در یک چنین پروژهایی مشغول فعالیت می باشند... "
دو سال بعد (1952 ) اینشتین برای یک روزنامه ژاپنی چنین می نویسد:
"سهم من در رابطه با تهیه بمب اتمی، محدود به نامه ای بود که به پرزیدنت روزولت نوشته و در آن بر ضروریات انجام آزمایشات کافی برای تهیه و تولید بمب اتمی تاکید کرده بودم. برای من عواقب و خطرات ناشی از یک بمب اتمی بر روی انسانیت کاملاً روشن و مشخص بود. لیکن اینکه آلمانی ها هم در چنین پروژه ای با موفقیت مشغول فعالیت بودند، مرا وادار کرد که چنین نامه ای را تهیه و تنظیم نمایم.از آن جائی که من همواره یک صلح طلب (Pacifist) متعصب بوده ام، کشتن در جنگ فرق چندانی با یک جنایت معمولی ندارد."
دیدگاه های صلح طلبانه آلبرت اینشتین در طول جنگ بین الملل اول مورد توجه محافل سیاسی دنیا قرار گرفته بود. در سال 1922 او عضویت در کمیسیون "همکاری های فکری" را پذیرفت ودر سال 1932 تحت عنوان "چرا جنگ؟ " نامه ای برای زیگموند فروید (Sigmund Freud) نوشت و معایب و آثار جنگ را در یک جامعه برای او تشریح نمود. در سال 1931 همراه با هینریش مان (Heinrich Man) نویسنده معروف آلمانی نامه ای به روزنامه نیویورک تایمز نوشت و در آن نسبت به سرکوب روشنفکران در کشور کرواسی شدیداً اعتراض نمود.
اینشتین همچنین در یک اقدام دسته جمعی برای کاندیداتوری کارل فن اوسیتزکی
(von Ossietzky Carl) نویسنده و روزنامه نگار آلمانی جهت اخذ جایزه صلح نوبل فعالیت میکرد. این نویسنده سال ها در اردوگاه مرگ آلمان هیتلری در بازداشت بسر می برد.
فعالیت های خیر خواهانه و انسان دوستانه اینشتین بسیار زیاد است و اوست که گفته بود:
"من نمیدانم انسان ها در جنگ سوم جهانی با چه اسلحه ای با یکدیگرمی جنگند اما در جنگ چهارم جهانی سلاح آنها سنگ و چوب و چماق خواهد بود."
منظره شهر هیروشیما پس از پرتاب بمب اتمی
اینشتین از هواداران سرسخت مهاتما گاندی بود و در باره او گفته بود:
" از نظر من نگرش گاندی روشن بینانه ترین نگرش در میان تمام سیاستمداران زمان ماست. باید تلاش کنیم تا با روحیه او کارها را انجام دهیم، نه آنکه برای نبرد برای آرمان هایمان به زور و خشونت متوسل شویم..... نسل های بعدی به سختی باور خواهند کرد که روزگاری چنین موجودی از گوشت و پوست بر روی زمین می زیسته است."
آخرین دیدگاه ها و نقطه نظرات آلبرت اینشتین در این زمینه چند هفته قبل از وفاتش در نامه ای به یکی از دوستانش بنام ماکس فن لاوه (Max von Laue ) چنین منعکس شده است:
"فعالیت من در رابطه با بمب اتمی و نوشتن نامه برای پرزیدنت روزولت بر این واقعیت استوار بود که من احتمال خطر را از طرف هیتلر پیش بینی می کردم و امضای من در زیر یک نامه ای بود که بدین منظور برای رئیس جمهور تهیه شده بود. اگر من مطمئن می شدم که نگرانی من بدون دلیل می باشد، نه من و نه ژیلارد هرگز خود را در باز کردن جعبه پاندورا (Pandora) دخالت نمی دادیم" (اشاره به یک افسانه یونانی که تمام بلایا و آفات در یک جعبه بوسیله پاندورا حمل می شود).
از اینکه آلبرت اینشتین مخالف هر گونه جنگ بود وتمام زندگی خود را وقف فعالیت های صلح آمیز نمود، نباید یک لحظه تردید بخود راه داد. هر انسان با انصافی می تواند بخوبی قضاوت کند که چه نگرانی هایی در مخیله او و گروه کثیری از مهاجرینی که خود را بدلایل سیاسی و اجتماعی از چنگال رژیم فاشیستی آلمان هیتلری نجات داده بودند، می گذرد.
به اعتقاد مفسران نظامی، رژیم آلمان نازی تنها 4 ماه با تهیه بمب اتمی و موشک های V1و V2
در تولید انبوه فاصله داشته است. بخاطر نگرانی و وحشت از عواقب غیر قابل پیش بینی در این زمینه بود که او اقدام به نوشتن چنین نامه ای به رئیس جمهوری آمریکا نمود.
بعد از انفجار اولین بمب اتمی در هیروشیمای ژاپن، نگرانی های اینشتین از عواقب سوء این حادثه عملاً واقعیت پیدا کرد و جهان در مقابل بحران های سیاسی جدیدی قرار گرفت. انتقادات و ایراد های بیش از حدی که متوجه او می گردید نیز ناشی از وجود همین بحران ها بود. بهمین خاطر او تا زمان مرگ، از تلاش خستگی ناپذیر خود دست برنداشت که علیه عواقب و خطرات این سلاح مخرب و ضد انسانی مبارزه نکند. همان طوریکه او بار ها گفته بود، وقت خود را فقط برای سیاست و معادلات فیزیکی تقسیم کرده بود تا بدین وسیله صلح را در جهان برقرار نماید. متاسفانه فعالیت های او در این زمینه با موفقیت های چندانی همراه نبود.
حدود 70 سال پس از پرتاب اولین بمب های اتمی بر روی شهر های هیروشیما و ناکازاکی متاسفانه سهم هر یک از ساکنین کره زمین بیش از 50 تن ماده انفجاری TNT است.
*************************
با وجود قرارداد منع و کاهش تسلیحات اتمی، بیش از دو دهه است که رژیم ارتجاعی ملاهای حاکم بر ایران سعی می کنند، بهر قیمتی که شده صاحب بمب اتمی بشوند و برای نیل باین هدف از صدها میلیارد دلار سرمایه گزاری در این زمینه مضایقه نکرده اند. برای این رژیم داشتن بمب اتمی یک ضرورت محسوب و وسیله موثری برای تقویت بحران های بین المللی و تشدید برنامه های توسعه طلبانه خود بشمار می رود.
جنگ هشت ساله با عراق بدون وجود هر گونه دلیل قابل قبولی ولی با بهانه های غیرمنطقی شروع و با باقی گذاشتن یک میلیون کشته و مجروح بدون نتیجه بپایان رسید. کشتار بی رحمانه بهترین جوانان کشور که خواسته آنها بدست آوردن آزادی غصب شده بوسیله رژیم شیخ و شاه بود، در طول بیش از 35 سال حکومت ننگین ملا ها بخوبی مؤید این واقعیت است که نه تنها جان مردم برای ملا های حاکم هیچگونه ارزشی ندارد، بلکه اگر ضرورت هم پیدا کند، آنرا وسیله ای برای توجیه افکار پلید خود بکار می برند. هم اکنون بخوبی دیده میشود که این رژیم با کمک های مالی، نظامی و آموزشی تروریست ها در عراق، سوریه، فلسطین، یمن و سایر کشور های عربی منطقه چه آشوب و خونریزی بپا میکنند. طبیعی است رژیم ملا ها با در اختیار داشتن سلاح اتمی این برنامه را با شدت و قاطعیت بیشتری ادامه داده تا بالاخره آرزوی دیرینه خود یعنی برپایی امپراطوری باصطلاح اسلامی را بوجود آورند.
آخر از رژیمی که یک پاسدار تیر خلاص زن رئیس جمهور آن میشود و رهبران عمامه بسر دائماً ندای "هوشیاری در مقابل دشمن" یا "مانور نظامی علیه دشمن" و یا شعار "مرگ بر..." و "جنگ جنگ تا پیروزی" و "محو کردن بعضی کشور ها از روی نقشه جغرافیایی" را سر داده و آن را می خواهند به مردم آخوند زده کشورمان تزریق و تحمیل نمایند، می توان بهتر از این هم انتظار داشت؟
جهان آزاد برای رهایی خود از چنگال آلمان هیتلری بهای بسیار سنگینی پرداخت و جنگ دوم جهانی با 60 میلیون کشته و زخمی همراه با هزاران شهر سوخته و با خاک یکسان شده بالاخره به حکومت نازی ها پایان داد. آیا بیم آن وجود ندارد که این فاجعه دوباره ولی این بار بوسیله حکومت ارتجاعی ملا ها تکرار شود؟
خانم مریم رجوی رئیس جمهور برگزیده مقاومت کراراً یک راه حل معقول و منطقی را پیشنهاد کرده اند. ایشان 6 سال پیش در 24 آوریل 2008 در سمینار "روابط اتحادیه اروپا و ایران – چشم انداز یک تغییر دموکراتیک" در محل مؤسسه پارلمانی اروپایی در شهر استراسبورگ اظهار داشتند:
"رژیم ولایت فقیه به معنی الویت مطلقه آخوند، یک رژیم قرون وسطایی است. این رژیم برای باقی ماندن در قدرت، متکی به سرکوب در داخل و صدور تروریسم و فاشیسم دینی به خارج است... "
خانم رجوی حکومت آخوندی را مسبب آشوب و نا امنی در عراق، افغانستان، لبنان، سوریه، فلسطین و... بحران های خاورمیانه را مهمترین معضل جامعه جهانی می داند. ایشان اشاره میکند که ایران تحت حاکمیت ملا ها قلب بنیادگرایی و مرکز این بحران ها است. امروز فاشیسم مذهبی نه تنها مردم ایران را وحشیانه سرکوب میکند، بلکه خطر بزرگی برای صلح جهانی هم هست. جهان به یک ابتکار شجاعانه در مقابل ایران بحران زا نیازمند است... در حالیکه هیچ کس خواهان تکرار سناریوی عراق در ایران نیست، تمام تلاش ها برای تغییر رفتار ملا ها شکست خورده است. بنا براین راه حل مؤثر تغییر دموکراتیک به دست مردم و مقاومت ایران است.
شورای ملی مقاومت و سازمان مجاهدین خلق ایران تنها نیروی سازمان یافته ای هستند که قادر به حرکت در آوردن این ظرفیت عظیم جنبش ضد رژیم در ایران می باشد.
به امید رهایی ایران از چنگال آخوند های جنایتکار.