در بخشهای قبلی تلاش شد تا ابعاد توطئه رژیم علیه مقاومت سازمانیافته تشریح شود. توضیح داده شد که مماشات دولتهای غربی طی نزدیک به پانزده سال با رژیم حاکم بر ایران، منشأ سلسلهای از توطئهها علیه مبارزان راه استقلال و آزادی ایران شده است. به باور نگارنده، چارچوب و جوهر مواضع دولتهای غربی در مشارکت با توطئه علیه مقاومت سازمانیافته، هماهنگ و تأثیریافته بود از سیاست رژیم مبتنی بر:
الف: اعمال سیاست فریب و نیرنگ در مخدوش کردن چهره مبارزاتی مقاومت ایران.
ب: ترسیم بازار سودآور و پرمنفعت ایران برای به طمع انداختن کمپانیها و بانکهای غربی.
زیرا آنچنانکه توضیح داده شد، بازار ایران یکی از بزرگترین بازارها در خاورمیانه با جمعیتی نزدیک به 77 میلیون نفر است.
بهعلاوه گفته شد که نظام ولایتفقیه با پیش گرفتن سیاست شانتاژ و صدور تروریسم، دولتهای غربی را میترساند و آنها هم از بیم به خطر افتادن منافعشان در خاورمیانه بزرگ، به اتخاذ سیاست مماشات روی آوردند. از سوی دیگر رژیم با حراج سرمایههای ملی آنها را بیشتر و بیشتر به طمع می اندازد. در این سالها دولتهای غربی، چه به دلیل! «تهدید امنیت ملی» شان و چه به دلیل منافع اقتصادی، تن به سیاستی دادند که باید به آن سیاست عوض کردن جای جلاد و قربانی نام نهاد. زیرا که «عمق استراتژیک نظام» مقدم بر هر حسابرسی سیاسی، به معنای ایجاد یک حصار و کمربند امنیتی برای مهار و بیاثر ساختن همه مؤلفههایی است که به نحوی در پروسه فروپاشی رژیم تأثیرگذار میباشند. (1) در این راستا شاهد تهاجم رژیم در تمامی پهنههای سیاسی علیه جنبش سازمانیافته هستیم. به تعبیری الیگارشی دینی با اتکا به موقعیت استثنایی ژئوپلیتیک و منابع عظیم انرژی در ایران و تبدیل آن به حربهای در جهت پیشبرد مقاصد شوم خود، دولتهای غربی را اغوا میکرد تا اپوزیسیون و تهدید اصلی خود را خنثی نماید. اگرچه که وحشت از سرنگونی توسط مقاومت عادلانه مردم ایران، بهمثابه دغدغه اصلیاش، خود بهترین بینه قدرت و اعتلای رهروان راه رهایی مردم ستمدیده از یوغ استبداد دینی است.
در ادامه بحث به نقش بخش خصوصی در سطح سرمایهداری جهان در بسط توطئه پرداخته شد. همانطور که گفته شد، مداخله جوییهای غولهای سرمایهداری، در راستای حفظ منافعشان، علیه اپوزیسیون اصلی موجب شگفتی هر ناظر بیطرفی میگردد. اماشگفتی در حقیقت در بقای مقاومت سازمانیافته مردم ایران است که تاکنون توانسته از پس همه توطئهها برآید.
شایانذکر است که در این سالها که استراتژی مقاومت ایران سرنگونی رژیم ولایتفقیه بود، اگرچه با موانع دسیسه های دشمنان استقلال و آزادی ایران مواجه گردید، لیکن تاکنون با سربلندی و افتخار توانسته است پرچم آزادیخواهی و مردمسالاری را در مسیر سرنگونی ولایتفقیه برافراشته نگه دارد؛ و این ماندگاری ریشه در اصالت این جنبش دارد که در سمت درست تاریخ قرار دارد:
الف: چراکه پشتکار و ایمان به تواناییهایش و استواری در مقابل ارتجاع در ذات اوست.
عبور متداوم رودخانه از دل صخرهها نه به خاطر قدرتش که به دلیل استقامت پایدار رودخانه است. به همین اعتبار، شورای ملی مقاومت و سازمان مجاهدین خلق به دلیل توانمندی و قابلیت هائی که دارند با اتکا به مردم ایران و با اعتقاد به آرمان آزادیخواهانه ملت تحت ستم ایران، مقاومتی سترگ و کارزارعظیمی را رقم زدند و غرب و خاصه آمریکا را مجبور به لغو برچسب تروریستی ساختند. از این رهگذر است که در شطرنج سیاسی میان مقاومت سازمانیافته و غاصبان حق حاکمیت مردم ایران و حامیان مماشات گر بینالمللی آن، مقاومت با سربلندی توانست آنها را کیشومات نماید. حتی علیرغم خلع سلاح ارتش آزادیبخش ملی توسط نیروهای آمریکایی و تا قتلعام مجاهدین بیسلاح در اشرف توسط نیروهای عراقی وابسته به رژیم ایران. دشمن و غاصب حق حاکمیت مردم از این اتفاقات طرفی نبست و مغلوب استحکام تشکیلاتی، مسئولیتپذیری و فداکاری اعضاء و حامیان جنبش گردید و ذرهای خلل در استواری و اتحاد تشکیلات قوی و منظم مقاومت پدید نیامد. بهحق که درنبرد بین انسانهای پایدار و روزهای دشوار، این انسانهای پایدار هستند که میمانند و نه روزهای دشوار. هیچ نیروی سیاسی را یارای مقاومت در مقابل ابعاد عظیم این توطئه نبود؛ اما این فرزندان زندهیاد مصدق سودایی جز سرنگونی رژیم پلید آخوندی در سر و دل ندارند. انسانهای فرهیخته و تراز نوین که به ندای وجدانهای بیدار خودپاسخ داده و با قبول همه نوع ابتلائات در قبال منافع حقیر مادی وبجای تسلیم و وادادگی در مقابل اهریمن ارتجاع، مصمم و پرصلابت فریاد آزادیخواهی سر داده و پرچم مردمسالاری و حقطلبی را به اهتزاز درآوردهاند. این قاصدان آزادی با پایداری خود بر آرمانشان موجب برانگیخته شدن خشم استبداد دینی و حسادت مغرضان و ورشکستگان سیاسی مدعی که از درون مایهای حقیقی بیبهرهاند شدند.
ب: چراکه جنبشی است ملی که خود را وارث بهحق مبارزات مردم ایران از صدر مشروطیت تا نهضت ملی شدن نفت به رهبری دکتر مصدق میداند. زیراکه فدای همهچیز درراه آزادی ایران از یوغ ارتجاع و استعمار، با ماهیتی صلحطلبانه، در ذات اوست.
مقاومت ایران یک جنبش ایدئولوژیک نیست، بلکه نیرویی است آرمانگرا. آرمان آن نیز از قلب تمام اعضاء و عناصر متشکله آن شکوفا میشود. به عبارتی آزادیخواهی و استقلالطلبی در گروه خون این جنبش است و نه در شعار. در حقیقت منشأ تمام تحرکات آن نیز عشق به آزادی و برقراری دمکراسی در ایران است. این فضیلت به یکباره خلق نشده است. دنیای محل زیست این مقاومت یکباره و دیروز خلق نشده است. این دنیا برای خود تاریخی دارد و حکایتی که پرداختن به آن چراغ راه آینده است. حکایت فدای ۱۲۰ هزار مجاهد و مبارز قهرمان که درراه آرمان دمکراتیک و رهائی مردم ایران جان خود را فدیه نموده و در مقابل ارتجاع مذهبی سر خم نکرده و تسلیم نشدند. بله خون شهدا ضامن پیروزی و حقانیت مقاومت است و هرکس از گذشته خود غافل بماند قادر بهپیشروی نیست. جورج سانتایانا، فیلسوف، جملهای دارد که: «آنان که گذشته را فراموش میکنند، محکوماند اشتباهاتشان را تکرار کنند». ذهن، اندیشه و باورهای این مقاومت در کوره مبارزه گداخته شده است. مروری بر تاریخ یک ربع قرن مبارزه در راستای حقوق پایمالشده ملت ایران جهت حصول آزادی، گویای حقیقتی است آشکار که این مقاومت ظرفیت و توان برقراری نظامی دمکراتیک و صلحطلب در میهن تحت اشغال آخوندها را دارد. بهدرستی که برجستهترین اندیشه، اندیشه آزادی است. اندیشه یک نیروی ملی، بیانگر نیازها و عواطف ملتی است که درنبرد با استبداد شاه و شیخ جانهای بسیاری را فدیه آزادیخواهی و استقلال کرده است.
با عنایت به چنین تفکری است که میتوان با اتکا به ملت ایران و انسانهای آزادیخواه در خارج از ایران و نه امداد غیبی، به مصاف رژیم و همپالکیهایش رفت. برآیند چنین اندیشه و آرمانی است که در اوج فشارهای جانگداز ناشی از زد وبند های رژیم با ارباب بی مروّت دنیا و حامیان مماشات گر ملاها، از انجاموظیفه ملی و صلحجویانهاش شانه خالی نکرده و ماهیت جنگطلبانه نظام ولایتفقیه را در انظار جهانیان برملا کرده و پروژه اتمی که ضد منافع ملی ملت ایران است را افشا میکند. با اتکا به فرمول «منافع ملی بلی، منافع گروهی خیر»، سهم خود را در مبارزه ادا کرده است. در ورای تبلیغات دشمنان آزادی و استقلال ایران، هر زمان که لازم دانسته تنزه طلبی پیشه نکرده و ریسک هر دشنام و افترائی را پذیرفته ولی از منافع ملت ایران ذرهای چشمپوشی نکرده و کوتاه نیامده است. آخوند حسن روحانی رئیس وقت شورای امنیت ملی رژیم مینویسد: «در سال ۱۳۸۱، فعالیتها در فضای آرام پیش میرفت، ولی به ناگاه و با دستور آمریکا، منافقین با ترتیب دادن یک مصاحبه مطبوعاتی و واردکردن اتهامات واهی سروصدای زیادی به راه انداختند». (2)
ج: چراکه قانون مداری و عدالتخواهی در ذات اوست. مهمترین رکن و شاخص در نظامهای دمکراتیک، استقلال قوه قضائیه و میزان پایبندیاش به عدالت و برابری حقوقی است. در دمکراسیها مردم قوه قضائیه را ملجأ و پناهگاه خود میدانند. در جامعهای که افراد و نیروها امکان مبارزه مسالمتآمیز در چارچوب قانون رادارند، آنها که ترازوی قانون را ملاک سنجش و عدالتخواهی قرار میدهند، بالطبع ماهیت دمکراتیک دارند. آقای مسعود رجوی مسئول شورای ملی مقاومت، همواره تأکید کرده است که: هر جا که ذرهای قانون باشد، ما در آن پیروز میشویم. درواقع مسئول شورا بهوضوح و به بارزترین وجهی عمق عدالتخواهی و آزادمنشی این مقاومت را متجلی میکند. در پرتو این قانونمندی است که مقاومت ایران با تمام وجود و با به خدمت گرفتن تمام ظرفیتهایش در دفاع از حقانیت خویش ابرقدرت آمریکا را وادار میکند تا ضرورت خارج کردن نام مقاومت از لیست تروریستی را به رسمیت بشناسد. هر چه باشد این جنبش ادامهدهنده راه دکتر مصدق فقید است که با اتکا به قوه قضاییه در کارزار برای احقاق حقوق پایمالشده ملت ایران علیه استعمار پیر به استقبال دادگاه لاهه رفت و سربلند و پیروز بازگشت.
د. چراکه از محبوبیت و مقبولیت در طیف تودههای ستمکشیده برخوردار است.
مقاومت بعد از سی سال درگیر بودن در کوران مبارزه اگر پشتوانه تودهای نداشت و حمایت مردم را توشه راه خود نکرده بود، امکان بقا نداشت. بر اساس اصل تعادل قوا، اگر پایگاه اجتماعی این مقاومت در طیفهای گوناگون مردم ایران وجود نمیداشت، صرف هزینههای کلان و تلاش رژیم در غرب بخصوص در آمریکا برای اینکه نام شورا و مجاهدین در لیست سیاه قرارگیری و باقی بماند را چگونه بایستی تفسیر کرد. اگر این مقاومت از پایگاه مردمی برخوردار نیست چه نیازی است که رژیم در هر مراوده با غرب، ابتدا خواهان مواضع سرسختانه آنها در قبال این جنبش باشد. این وحشت از چه بابت است؟ عملکرد رژیم ولایتفقیه علیه مقاومت ایران در مجامع بینالمللی طی سه دهه اخیر بهترین گواه و بینه گسترش پایگاه اجتماعی این جنبش در میان اقشار مختلف ملت است و مطمئناً این مهم از دید طرفهای خارجی نیز پوشیده نیست.
ه؛ و بالاخره نقش تحسینبرانگیز، خانم رجوی، رئیسجمهور برگزیده شورای ملی مقاومت ایران.
نقش برجسته خانم رجوی رئیسجمهور برگزیده مقاومت، در رأس اپوزیسیون رژیم زنستیز، بهمثابه شاخص ضد بنیادگرایی، که توانست سکان هدایت و مدیریت این جنبش را به بارزترین وجه، باتدبیر و صبر، آنهم در بحرانیترین ایام حیات سیاسیاش را بهپیش ببرد به جد قابلتحسین است. او جایگاه شایسته زن ایرانی را آنهم در بالاترین درجه، با مسئولیتپذیری برجسته نمود. زنی ذیصلاح، جسور و مترقی که با قبول انواع ابتلائات و خطر با توانایی و صبر انقلابی توانست مقاومت سازمانیافته را از کوران بحرانها و توطئهها از میان صخرههای صعبالعبور هدایت کند و همچنان استوار مسیر سرنگونی مقاومت را با سرافرازی طی نماید. در طی چهارده سال کارزار بیامان در سطح بینالمللی، خانم رجوی باتدبیر و مدیریت شایان تقدیر توانست اسم شورای ملی مقاومت و نیروی محوری آن سازمان مجاهدین خلق ایران را از برچسب آخوند ساخته و ناحق لیست سیاه در اروپا و آمریکا بیرون آورد. طی این مدت موقعیت حقوقی و اعتبار جهانی مقاومت را به عالیترین وجه ارتقاء بخشد. بهطوریکه اکنون امنیت و موقعیت مجاهدین در لیبرتی توسط دولت آمریکا تبدیل به قانون شده و به رسمیت شناخته میشود. بهموازات آن در یک کارزار استراتژیک افشای پروژه مخفی هستهای رژیم را هدایت و پیگیری نماید. این ضربه استراتژیک هم وضعیت نظام را دگرگون نمود و هم میز استمالت جویان را واژگون کرد. بیشک معرفی چهره واقعی مقاومت بهعنوان آنتیتز بنیادگرایی از دستاوردهای ارزشمند خانم رجوی در سطح بینالمللی میشود.
دینامیسم حاکم بر مناسبات نیروهای این جنبش در رئیسجمهور برگزیده مقاومت نمایانگر و برجسته میشود. بر این سیاق است که بایستی از پیشنهاد اندیشمندانه آقای مسعود رجوی در برگزیده شدن خانم مریم رجوی تجلیل کرد. آن روزی که ایشان از طرف شورا بارأی قاطع بهعنوان رئیسجمهور دوران انتقال قدرت به ملت تعیین گردید، نقش سلاح استراتژیک این جنبش را در سرنگونی نظام ولایتفقیه به عهده گرفت.
فرجام:
کابوس وحشت نظام از سرنگونی:
هر که آن کند که نباید، آن بیند که نشاید. نقشه مسیر روشن است، چراکه کافی است به ژئوپلتیک منطقه، یا تعادل قوای سیاسی در منطقه خاورمیانه نگاه کنیم. اکنون در منطقه خاورمیانه بزرگ شاهد نهادینه شدن تفکر بنیادگرایی، یا سرطانی در غالب جدید، بنام داعش، هستیم. این پدیده شوم که از ایران به منطقه خاورمیانه رسوخ کرده است، تنها با خلع ید از پدرخوانده این غده چرکین، رژیم آخوندی در ایران قابلدرمان است. این نقطه ثقل تروریسم و خشونتگرایی در منطقه بایستی از نطفه خشک شود. جهان معاصر تاکنون خشونت و ناهنجاریهای سیاسی در منطقه خاورمیانه را تا به این حد که شاهد آن هستیم، به یاد ندارد. این فناتیزم و افراطیگری مذهبی، آنهم بهصورت سیستماتیک و دولتی بهمنظور پیشبرد اغراض سیاسی، توسط بانکدار تروریسم جهانی، رژیم ولایتفقیه در ایران تولد یافت. مقاومت ایران بیش از سه دهه است که تهدید استبداد دینی را به جهانیان گوشزد کرده که متأسفانه به دلیل مختلف ازجمله منافع تجاری، همواره نادیده گرفتهشده است و در این رابطه این مقاومت بهاء سنگینی برای صلح جهان و رهایی ملت ایران پرداخته است. با مرور به آنچه بر این جنبش طی 14 سال گذشت، عظمت و بزرگی ابعاد کارزاری که مقاومت سازمانیافته درگیر آن است بر مردم ایران روشن میشود. با عنایت به واقعیت صحنه سیاسی در طیف صاحبان قدرت در ایران و پیچیدگی ابعاد کارزار جنبش آزادیخواه در مصاف با غاصبان حقوق دمکراتیک مردم ایران، تصویر روشنی از چشمانداز آینده نظام استبداد دینی برایمان ترسیم میشود:
12 کشور بزرگ صنعتی غرب، از ابرقدرت آمریکا گرفته تا دولت فخیمه انگلیس که در محور این توطئه بود، و از کانادا، استرالیا تا اروپای غربی والبته فرانسه، در فتنه رژیم علیه مقاومت ایران خود را سهیم نمودند. در کمال شگفتی شاهد بودیم که این توطئه نه علیه یک دولت و یا یک کشور، بلکه علیه اپوزیسیون رژیمی که سرمنشاء و صادرکننده فناتیسم و تروریسم دولتی در جهان است، صورت گرفت.
الیگارشی دینی با بکار گیری مزدوران خارج کشوریاش، از بریدههای خائن به سازمان مجاهدین خلق تا مزدورانش در لباس کارشناس و متخصص و تالابیهایش در آمریکا و اروپا تلاش کرد تا چهره جنبش و بهویژه مسئول اول آن را آلوده به انواع اتهامات کثیف سازد. 27 تهاجم به اشرف، پروندهسازی و شیطان سازی بهمنظور راه باز کردن عملیات (استشهادی) تروریستی که اوج آن نیز حمله ضد انسانی به اشرف باهدف ترور آقای رجوی در پائیز 1392 بود؛ و البته با تأسف و تألم بسیار، جمعی از مجاهدین نستوه در این توطئه کثیف به شهادت رسیدند. این سونامی دسایس، لکه ننگوعار بر پیشانی استمالت جویان از خلیفه ارتجاع در جهان، ثبت کرد. واگرچه بدلیل تأخیر در امر سرنگونی ولایتفقیه، تجربه تلخی بود؛ اما عدو شود سبب خیر.
این در حالی است که جنبش رهائیبخش، بعد از چهارده سال کارزار بیامان و سرافراز، تاکنون توانسته دشمن را در تمامی حوزههای متصور شکست دهد و دامها را یکبهیک خنثی نماید. تا مشعل حقانیت این جنبش افروخته شود و تا پرچم آزادیخواهی و عدالتجویی مقاومت برقرارو استوار، در اهتزاز بماند. به تعبیری بایستی در عمق و نه در سطح عمیقاً خواهان دمکراسی عدالتخواهی باشی تا بتوانی در مقابل یورش استعمار، قوه قضائیه را ملجأ و پناهگاه خود بدانی تا بتوانی با امید به چشمانداز روشن در نابودی نظام پلید آخوندی، سربلند بیرون بیایی. تضییقات و ضربات دشمن، اراده تکتک عناصر این نیروی ضد ارتجاع را برای حرکت بهسوی هدف غایی بیشتر و بیشتر صیقل داد. حرکت بهگونهای که این بار به پیروزی منتهی شود. غلبه بر دسیسهها سخت و مصائب بسیار شاید غیرممکن مینمود؛ اما بقول خانم رجوی، میتوان و باید. با عنایت به انرژیهای پرجوش در خانواده جنبش آزادی ستان و عشق و امید به آزادی و رهایی مردم ایران و فدای بدون چشمداشت، قوه محرکه در خنثیسازی تمام تهدیدات متصور بوده است. بیشک هر فرد و هر تشکل و نیروی سیاسی در معرض این سؤال قرار دارد که بهراستی اینهمه فشار و شانتاژ علیه مقاومت مشروع مردم ایران، اگر شامل حال هر گروه سیاسی دیگری میشد چه سرنوشتی برایش قابلتصور بود؟ جز نابودی و چندین بار شقه شدن راه دیگری برایش متصور بود؟ از این منظر است که بایستی تأکید نمود که طولانی شدن عمر رژیم در ورای سرکوب افسارگسیخته و اختناق شدید، حاصل تبانی ارتجاع و استعمار علیه عالیترین مصالح ملی مردم ایران، نیز است.
اکنون، با نگاهی به بهم ریختن تعادل در داخل رژیم، از وضعیت ناهنجار اقتصادی در ایران گرفته تا نهادینه شدن فساد در تمامیت نظام، بیکاری و تورم، تحریمهای کمرشکن ناشی از تحریمهای اقتصادی فلجکننده آمریکا و سازمان ملل، افزایش موج اعتراضات اجتماعی، اوجگیری رقابت و اختلافات باندهای قدرت در طیف نخبگان نظام،، تنزل بهاء نفت و ایزولاسیون جهانی، همه و هم رژیم ملاها را با بحران بیثباتی و فروپاشی مواجه ساخته است. بهطوریکه بنیادیترین منفعت عینی و هدف راهبردی رژیم را که بقای نظام است، به چالش کشیده است. به عبارتی پایه های تسلط بر جامعه دچار لغزش شده است.
ولی باافتخار و صبر انقلابی، این مقاومت طی این سالها توانست وجدانهای بیدار را برانگیزد، آنهایی که در عدم آگاهی بودند را آگاه سازد، سیاستمدارانی که فریب رژیم را خورده بودند را مطلع سازد. با نگاهی به پارادایم حرکت این جنبش در منطقه و پیوندش با مبارزات خلقهای عراق و سوریه بیش از همیشه احترام نیروهای ترقیخواه در منطقه و جهان را برانگیزد. اکنون در رستاخیز رهایی مردم ایران، رژیم در تمامی حوزههای استراتژیک خود با بحران و سرخوردگی مواجه شده است. حالآنکه سازمان مجاهدین خلق ایران بهعنوان نیروی محوری شورای ملی مقاومت، به دلیل ایدئولوژی اسلام ضد بنیادگرایی و پایبندی به آرمان ترقیخواهانه میرود تا الگویی شود برای خلقهای آزادیخواه و ضد ارتجاع مسلمان منطقه. این دستاورد عظیم در شرایطی حاصل گردید که بیشتر انرژی این جنبش صرف مبارزه با توطئه دشمن بود. با استناد به فاکت های مشخص که در سه بخش به تحلیل آن پرداخته شد (3)، بهجرئت میتوان تبیین نمود که شورای ملی مقامت ایران که در سال 1360 توسط آقای مسعود رجوی پیریزی شد، به نهال تنومندی تبدیلشده که ریشه آن در قلوب مردم ایران جای گرفته است. بدون حمایت و پشتوانه ملت ایران امکان پیش برد چنان کارزار عظیمی غیرقابلتصور است. درواقع پارادایم عملکرد مقاومت سازمانیافته در آینده الگوی آزادیخواهان خواهد شد. موجیم که آسودگی ما عدم ماست. با برطرف شدن موانع و دسایس بینالمللی، میتوان تصور کرد که ارمغان رهایی ملت ایران از یوغ ارتجاع در چشمانداز است. این تازه آغاز سحر است.
دی 1393 دکتر منشور وارسته.
(1)- حسین یعقوبی: تعیین «عمق استراتژیک نظام»، پاسخ به کدام نیاز؟
http://www.hambastegimeli.com/دیدگاه-ها/54735-حسین-یعقوبی-تعیین-«عمق-استراتژیک-نظام»،-پاسخ-به-کدام-نیاز؟
(2)- حسن روحانی، ”امنیت ملی و دیپلماسی هستهای“، مرکز تحقیقات استراتژیک، تهران (۱۳۹۰)، صفحه ۱۲۰
(http://www.hambastegimeli.com/(3)-برای مطالعه سه بخش گذشته رجوع کنید به)