سرود بهار

 

فریدون مشیری: «بیست و چند سال پیش [حدود سالهای 48ـ1347] ده دوازده روزی به نوروز مانده، شبی تا صبح باران بارید و بامدادان آفتابی درخشان، آخرین روزهای زمستان رفتنی و نخستین نشانه های فرارسیدن فروردین را بشارت داد. دو کبوتر سپید داشتیم که در هوای صبح نشاط می کردند و چند گلدان میخک که دانه های باران بر برگهایشان در نور آفتاب می درخشید. همه چیز در حال شکفتن بود. صبح را تماشا می کردم، آسمان آبی را، ابرهای سپید را و برگهای تازه از جوانه بیرون آمده بید را و بوی بهار را. بی اختیار آن ­چه را می دیدم و می چشیدم و حس می کردم روی کاغذ آوردم:

     "بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک

     شاخه های شسته، باران خورده، پاک..."

یک­بار آن را خواندم. دیدم تقریباً به شیوه طرّاحان ـ که با چند خط طرحی می ریزند تا شکلی یا حالتی را بیان کنند ـ من هم با این چند کلمه طرحی را از بهار پای در راه، در حقیقت، نقّاشی کرده ام و اگر چه حسرتم را با عبارت "خوش به حال روزگار" گفته ام، امّا، هم این طبیعت زیبا و هم آن حسرت، باید از احساس فردی و فضای خانه بیرون بیاید و در سطح وسیعتری بازتاب داشته باشد. ادامه دادم:

     "خوش به حال چشمه ها و دشتها/

     خوش به حال دانه ها و سبزه ها"...

     شعر امروز با واقعیات ملموس زندگی سر و کار دارد. طبیعت مژده فرارسیدن نوروز و بهار را می دهد و باید به پیشواز نوروز رفت و در حدّ مقدور مثل طبیعت نو نوارشد. امّا... امّا یاد میلیونها نفر که این نونواری برایشان آرزویی است و با یاد محرومیتها و غمهای دیگر و بلافاصله با یاد این راز جاودانه هستی که باید "با دل خونین لب خندان آورد" و در عین تنگدستی باید "در عیش کوشید و مستی" و این که بالاخره با همه بی نصیبی ها باید پا به پای نوروز شادی را دریافت و لحظه ها را رنگین کرد، نوشتم:

     "ای دل من گرچه در این روزگار/

   جامه رنگین نمی پوشی به کام"...

    

     یک بار دیگر شعر را از ابتدا تا پایان خواندم. حرفی بیشتر از این نداشتم. می خواستم به همه گفته باشم در نوروز با آفتاب هم می توان مست شد...

   این شعر یک هفته بعد در آستان نوروز چاپ شد. سادگی و صمیمیت آن نظر عدّه یی را به خود جلب کرد. اظهار لطفهایی شد. از آن جمله، استاد نظام العلما، استاد ممتاز خط، بیت آخر شعر را با خط درشت بر مقوّایی که دور آن تذهیب کاری شده بود، نوشتند که نسخه یی از آن را به من لطف کردند و گفتند نسخه های متعدّدی از آن نوشته و به دوستان یادگار داده اند.

   چندی بعد استاد فرهاد فخرالدّینی گفتند آهنگی به نام "سرود بهار" برای قسمت آغازین این شعر ساخته اند و خواستند به جای قسمتهای بعدی ـ که برای سرود طولانی است ـ چند سطر مربوط به نوروز بر آن بیفزایم. این شش سطر بر آن مقدّمه افزوده شد:

   "به گلبانگ عید/

   گل سرخ شادی دمید/

   خوشا چهره با شکوه امید.

   بهاران خوش است/

   گل روی یاران خوش است/

     شکست غم روزگاران خوش است".

     این آهنگ با این شعر با صدای خواننده خوش صدا ـ فریدون فرّهی ـ و گروه کر رادیو ایران ضبط شد و بارها و بارها از رادیو پخش گردید.

   اینک سالهاست دوستان ما، که پنجشنبه ها به کوه می آیند، این شعر و آهنگ را دسته جمعی می خوانند و خاطره خوش آن نوروز و آن صبح دلپذیر و آن حال و هوا را در من تازه و تجدید می کنند. و این همه را من مدیون نوروز شعرآفرین هستم»(مجله «آدینه، شماره 56/55، نوروز1370ـ مصاحبه با فریدون مشیری).

 

نرم نرمک می رسد اینک بهار

بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک/
شاخه ‌های شسته، باران خورده، پاک/
آسمان آبی و ابر سپید/
برگهای سبز بید/
عطر نرگس، رقص باد/
نغمه شوق پرستوهای شاد/
خلوت گرم کبوترهای مست/
نرم نرمک می رسد اینک بهار/
خوش به حال روزگار.

خوش به حال چشمه ‌ها و دشتها/
خوش به حال دانه ‌ها و سبزه ‌ها/
خوش به حال غنچه‌ های نیمه‌ باز/
خوش به حال دختر میخک که می خندد به ناز/
خوش به حال جام لبریز از شراب/
خوش به حال آفتاب.

   ای دل من گرچه در این روزگار/
جامه رنگین نمی‌ پوشی به کام/
باده رنگین نمی ‌بینی به جام/
نقل و سبزه در میان سفره نیست/
جامت از آن می، که می ‌باید، تهی است/
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم/
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب/
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار».