طی هفتههای گذشته آخوند روحانی به نیابت از باند «دل آرام» بهکرات خواستار محدود شدن قدرت شورای نگهبان و ایفای نقشی صرفاً «نظارتی» به این شورا شده بود. وی در این رابطه آشکار ضمن به چالش کشیدن شورای نگهبان و خط و خطوط «مقام معظم» و ازجمله با به زیر سؤال بردن تمامی انتخابات حکومتی تا به امروز، گفته بود: «ما جایی را در کشور نداریم که بخواهد افراد صالح و دلسوز را که میخواهند با استفاده از تجربیاتشان به کشور خدمت کنند حالا از هر جناحی که باشند رد صلاحیت کند. تمام گروهها و دستهجات سیاسی قانونی مورداحترام هستند آنجایی که باید بگوید فردی برای شرکت در انتخابات صالح است یا نه هیئتهای اجرایی هستند، نه شورای نگهبان. باید زمینه برگزاری یک انتخابات سالم و باشکوه را آماده کنیم».
(سایت آخوند روحانی 28 مرداد 1394)
مراد رئیسجمهور رژیم از بیان چنین جملاتی آن است که با پائین آوردن نقش شورای نگهبان، اساس استصوابی بودن هرگونه دخالتهای ولیفقیه و گماشتگان وی را در پروسه جنگ و جدال باندهای درونی رژیم بر سر کرسیهای مجلس حکومتی و خبرگان رهبری ملغی اعلام نموده و با پیش کشیدن بحث نظارت، پروسه انتخابات را به درون دولت و نهایت به عهدهی وزارت کشور بسپارد.
درآنصورت باند رفسنجانی- روحانی موفق میگردیدند تا با سرازیر و دستچین کردن کاندیداهای موردنظر، تعادل این دو انتخابات را به نفع جناح خود برهم بزنند.
خامنهای که پس از هفتهها سکوت در دوران پسا زهرخواران، طی هفته گذشته در چندین نوبت خود را در انظار عموم آفتابی نموده است، در سخنان اخیرش هرگونه سازش و یا محدود کردن قدرت شورای نگهبان که بخشی از تیول ولیفقیه میباشد را به چالش کشید و آشکارا در مقابل خواسته باند رفسنجانی - روحانی ایستاد. وی بهصراحت در این رابطه گفت: «متأسفانه یکی از عادتهای بدی که بعضی در داخل دارند این است که در سلامت انتخابات تشکیک کنند. شورای نگهبان چشم بینای نظام در انتخابات است، بخشی از همان حقالناس (بخوانیم حق ولیفقیه) نظارت استصوابی شورای نگهبان است». (خبرگزاری حکومتی ایسنا 18 شهریور 1394)
ترجمان این سخنان به معنای آن است که اوضاع در درون این نظام پوسیده و سرکوبگر بر همان پاشنه سابق خواهد چرخید و تغییری در دیدگاههای کلان حکومت و یا تقسیم قدرت میان باندهای متخاصم در چشمانداز نیست؛ زیرا با استصوابی بودن نقش شورای نگهبان بهیقین میدان تحرک برای جناح مقابل محدود خواهد شد و بسیاری از کاندیداهای این جناح هنوز نام نیسی نکرده، به دلیل نداشتن «صلاحیت» حذف خواهند شد.
سخن از وضعیت بحرانی رژیمی است که اکنون در تونل بیانتهایی به نام «بحران هژمونی» گیرکرده است. بحرانی که متولیان حکومتی از آن با دوران «پسا زهرخواران» نام میبرند. موضوعاتی مانند سرانجام برجام و نقش مجلس رژیم، نقش شورای نگهبان و همچنین انتخابات پیش رو، سیاست خارجی و منطقهای و بحث سیاست فرهنگی و دستآخر هژمونی به شدت ضربه خورده ولیفقیه جملگی از مسائل مورد مناقشه طرفین میباشد.
در این تونل است که جناحی در درون حاکمیت که تا قبل از تسلیمنامه اتمی وین مترصد فرصت و بعضاً در بسیاری از مسائل مهم و استراتژیک سکوت اتخاذ کرده بود، اکنون سربلند کرده و به قول عوام «شاخ» شده است. حرف این جناح که همان باند رفسنجانی – روحانی است، براین اساس است که «اگر ما نبودیم»، کلیت نظام آخوندی اکنون در بحرانی بنام جنگ خارجی گرفتارشده بود.
به قول آخوند روحانی: «اعتمادسازی کردیم و گفتگوها را با کشورهای غربی پیش بردیم».
در مقابل نیز جناح ولیفقیه بهویژه باند نظامی امنیتی رژیم اساساً منکر چنین تفکری است و براین باور است که آنچه بهدستآمده، حاصل «مقاومت» نیروهای سرکوبگر بسیج، سپاه و بهطورکلی خط و خطوط خامنهای بوده است که نهایت طرفهای غربی را وادار نموده تا از سیاست جنگ دست کشیده و بهپای میز مذاکره بیایند. باکمی بالا و پائین این جوهر و مضمون مواضع طرفین در این جنگ فرسایشی است. جنگی که یکی از جناحهای درگیر اکنون سهم میخواهد و آینه خواستههای خود را در هرچه بیشتر به دست آوردن کرسیهای دو مجلس حکومتی میبیند.
بههرحال از هر منظر که به این دو سناریو نگاه کنیم بهیقین به یک مخرج مشترک خواهیم رسید و آن چیزی جز شقه و شکاف عمیق در رأس حاکمیت آخوندی نیست. بهویژه آنکه خامنهای اکنون پس از قبول جام زهر اتمی و دست کشیدن خفتبار از پروژه بمب اتمی، بهواقع به یک شکست استراتژیک تن داده است، شکستی که به یمن هوشیاری و سیاستهای اصولی مجاهدین و مقاومت ایران در یک کارزار 12 ساله سرانجام به بار نشسته است.
خامنهای اکنون بهشدت احساس خطر میکند زیرا وی بهخوبی دریافته که از سه جناح در محاصره کامل قرارگرفته است. نخست باند مقابل، دوم از خارج و جبهه سوم که اصلیترین آنها است همان مردم و مقاومت ایران هستند. مقاومتی که روزانه صدای اعتراضات آن را در کوچه و خیابانهای کشور میشنویم. صدای کارگران، معلمان، دانشجویان، اصناف، اقلیتهای قومی و مذهبی و چالشهای اجتماعی و سیاسی در کشور.
براین منطق باید نیاز خامنهای زهر خورده را به بستن «گارد دفاعی» تفسیر نمود این سخن بدان معنا است که «مقام معظم» در تلهای به نام بحران اتمی و تبعات ناشی از آن گیر افتاده است و برای وی اگر این بحران تا دیروز صرفاً تبعات اقتصادی و ورشکستگیهای مالی به همراه داشت، اکنون به بحران هژمونی و باز شدن سرکلاف دیکتاتوری در رأس نظام راه برده است.