پرویز خزایی: سخن هفته: باز سالگرد مرضیه، باز حقد و حسد و عناد

هموطنان گل خودم

امسال نیز در سالروز درگذشت غزلخوان شهیر و بانوی آواز نسل های ایران-مرضیه اسطوره ای- بر مزار او گرد آمدیم و یادش را گرامی داشتیم.
کرکسی که، همان روزهای درگذشت او، منقار به بد گویی و سوء استفاده از مرضیه باز کرده بود وهمانسال اول جوابی بس منقار شکن! گرفت، دوباره مطالب مشابهی را در کیچن راحتی و بی غم شاهی در اروپا منتشر کرده است که، اگر این شبدرقلی را نشناسی، انگاری اصلا پاره ای از تن مرضیه تا اخرین لحظه حیاتش بوده است. اصلا از فرزند شادروان او هم به او نزدیک تر بوده است! بله چون هر ازگاهی به او از سر ملاطفت با همکار و یا یک شورایی زنگی میزده و یکبار هم نهار خورده است (کاریکه مرضیه مهربان و دلجو و دلسوز با بسیاربسیاری میکرد)، پس دیگر هرچه این شبدرقلی میگوید تمامش درست و مستند است. ما چی که در بسیاری سفرهای هنری و رسمی مهماندار او بودیم، صدها بار تماس تلفنی و جلسه عمومی و خصوصی با او داشته ایم و شام و نهارهای متعددی خورده ایم و شب هایی تا دم صبح صحبت های شیرین و خاطرات او را گوش کرده ایم؟
باری شبدرخان، آنقدر از مرضیه تعریف و اظهار عشق وعلاقه کرده است که باید بقول یارو بگیم "با با حسین اقا شما کوتاه بیا!". خلاصه حرف آخرش به زنده یاد مرضیه، این است در سالروز درگذشتش!، از شورای ملی مقاومت، و از مبارزه علیه رژیم ایران سوز آخوندهای جنایتکار استعفا بدهد!! یعنی این "غفلت" در دوران حیاتش را جبران کند!! حالا معلوم شد که اسرارهای او در تلفن زدن ها و آن نهار کذایی با مرضیه برای چه بوده است!!
باری مرضیه ای که او شرح میدهد، فقط یک خواننده خوش صدا ست و تنها یک آوازخوان بسیار بزرگ است و بلبلی خوشخوان و از بی همتایان تاریخ موسیقی و هنر خوانندگی است و بس! او طوری بوکالت بی وکالتنامه! از طرف او حرف میزند که انگاری، جزخوانندگی اش، مرضیه عزیز ملت ایران، از عشق به میهن و میل قلبی به رهای وطن خالی است و یک آدم ساده و غیر سیاسی است!.......بله به ادعای او مرضیه یک آرمانخواه یک عاشق آزادی و رهایی مردم در زنجیر ایران نیست، یک عزم جزم کننده در مبارزه تا پایان عمر علیه رژیم فاشیسم دینی خمینی، دیو ایران و هنر و فرهنگ سوز ایران، نیست. کسی نیست که با شهامت پیوستن به یک مقاومت خونین سهمگین، علیه دیو خمینی و دد خامنه ای، نیم دیگرهستی و حیات پر افتخار خود را تکمیل کرد. درکنار هنر والا، تلاش و راه مبارزه والایی دیگر برای رهایی میهن سر فراز و ملتش، که یکی از اولین بنیانگذاران تمدن بشری بوده است، تا به اخر پیمود و تا دم آخر عمر نگذاشت که علیه مقاومت مورد سوء استفاده رژیم فاشیستی و بریده درماندگان قرار گیرد. والا که مدعی العموم نمیخواست، خودش میتوانست هر کاری میخواهد بکند. آری مرضیه عاشق کشور و میهنش هم بود. میهن زردشت و مانی ومزدک و رومی و حافظ و سعدی و ابن سینا و طوسی ...... و ملت باربد و نکیسا عارف قزوینی و چنگ و نی و کمانچه.....ملت نیما و فروغ و شاملو، میهن آریو برزن، رستم فرخزاد، بابک خرم دین، ستارخان و باقر خان و میرزا کوچک خان، میهن دکتر مصدق و حنیف نژاد و جزنی و شکرالله پاکنژاد و رجوی......
بلی قرار بر این شد که این تیکه مهم از زندگی مرضیه سانسور شود و از سر حقد و حسد و از سر درماندگی و پشت پا زدن به این همه راه خونین پرافتحار، درز گرفته شود. یعنی، بی رودربایستی از تاریخ زندگی مرضیه بخشی مهمی از آن مشمول قانون حدود و قصاص قرار گیرد! و با گیوتین خامنه ای نشان قوه قضاییه اسلام عزیز بریده و دور انداخته شده شود... آخه بابا اینها سکولاریست هستند و بتازگی لیبرال و فقط کنشگر شده اند. با عاریت از صمد "هیچکی مث م" کنشگر نیس !اینها تصمیم میگیرند که آن تصمیم تاریخی مرضیه و بخش سیاسی و آرمانی اش باید کاملا در محاق رود. اینکه مرضیه انتخاب کرد که در کنار تنها مقاومت سازمان یافته، بله بله و بله! تنها و تنها مقاومت سازمان یافته، و محکم سرجایش ایستاده، مبارزه کند، که این انتخاب مرضیه نبود، در سن هفتاد سالگی آنهم در دمکراسی اروپا از او سوء استفاده شد! والله باللله این حرف ها به مرضیه نیامده است!.
اینها را صرفا برای مسخره کردنشان میگویم. زبانم لال اگر در این شرایط حتی آنها را هنرمند که هیچ انسان بدانم. نه نه بابا نه! مرضیه آدم ساده ای بود سیاسی نبود و برایش آزادی مردم ایران معنی نداشت. او فقط خواننده بود و می باید میخواند که کیف من علاف و بیکار را تکمیل کند!!..... شنیدم که دربزرگداشت زنده یاد مقاومت، آندرانیک، هم عده ای از همین رفقای سابق علافش در خارجه گفتند که بابا! آندو سیاسی نبود نمی باید اصلا وارد شورا میشد و در کنار مبارز و مجاهد قرار میگرفت!. فقط باید وصیت میکرد که "ایش بین فقط آندرانیک موسیقی دان". از دل این درماندگان جا خوش کن بخوانید که بله! عماد رام هم سیاسی نبود تنها موسیقی دان بود و بیخود خودش را به مجاهدین و شورا وصل کرد. محمدشمس، خانم همت آبادی، منوچهر سخایی، امیر آرام، حمید طاهر زاده، و از هنرمندان بزرگ هنرهای تجسمی رضا اولیا و بهرام عالیوندی و دهها هنرمند دیگر از نسل های مختلف، که درصفوف مقاومت قرار گرفته اند، اینان فقط هنرمند بودند و نباید در کار سیاست دخالت میکردند. من سکولار به حضرت عباس قسم میخورم که از اینها سوء استفاده شد!! بیچاره ها نمیدانند که معنی ساده سیاست تلاش برای اداره یک جامعه و تنظیم رابطه بین افراد یک جامعه و یا کشور و یا جمع کشورها ست. سیاست یعنی کار و تلاش و مبارزه برای بهتر و عادلانه تر کردن آن کشور و یا زندگی آن ملت، برای رهایی آن جامعه از دست دیکتاتورهای خونریز تمامیت خواه تا اینکه خود افراد این جامعه بر سرنوشت خود در یک سیستم دمکراتیک و کثرت گرا و براساس هر فرد بالغ یک رای مسلط شوند. این معنی ساده سیاست است. میگویند انسان یک حیوان سیاسی است چون میخواهد نظمی عادلانه بر روابط و مدیریت یک جامعه گرد هم آمده برقرار کند. بله مرضیه و عماد و منوچهر و امیر و حمید وآندو و ناهید و رضا و بهرام و هنرمندان اشرف و لیبرتی هم باید فقط کار هنری میکردند سیاست مال سیاست مداران است!!. بدبخت نمیداند که هم خود این ادعا سیاسی است و هم اینکه کسی که پاسیو و بی عمل و ناشریک در سیاست است و حتی رای در انتخابات دردمکراسی ها نمیدهد او هم سیاسی کار میکند منتهی بطور منفی و خنثی! و در نتیجه این بی اکتی، کرسی مجلس و شورای شهر و کابینه را به فعالان واگذارمیکند. واقعا بقول لرها " جفتم ودار سیتو" یعنی وای بر روز و حالتان!
مرضیه ای که حامی و پرچمدار ارتش آزادیبخش ملی ایران شد، ارتشی که پروژه اتحاد جماهیر اسلامی خمینی را در همان اولین خاکریز که عراق باشد، برای همیشه به شکست کشاند. دیدید که همه این سه دهه حق با ما بود که میگفتیم اهای ملت ایران تسلیم تبلیغات جنگ عرب و عجب نشوید. خمینی در ورود به قلمرو هوایی ایران گفت که احساس نامبارکش "هیچ" است، او بدنبال حکومت داعش خودش بوده است. و دیدیم که سرانجام تاییده رسید و رفسنجانی، شخص شماره دو رژیم، در طول جنگ ایران و عراق سوز هشت ساله،- همین روزها بالاخره مقر آمد که آن جنگ، به تحریک اعوان خمینی پیش آمد و دولت وقت عراق از سر ترس و خطای فاحش آنرا رسما شروع کرد. بله بخوانید که خمینی این جنگ را در آستین داشت. چون عراق اولین قمر اتحاد جماهیر اسلامی بود و عراقیها نباید تا استقرار آن، پول آب و برق به مقامات کشورشان بدهند، باید انقلاب اسلامی کنند و حکیم را اولین ولی فقیه جهان عرب.
همان ارتش آزادیبخشی که اعضای سازمان مجاهدین آن، ابتدا برای راندن سربازان کشور همسایه از روی خاک خرمشهر، با ارتش عراق جنگیدند- اما سپس، با بیرون رفتن سربازان عراقی از خوزستان، خمینی طرح صلح و آتش بس مقاومت را که میرفت بنفع ایران تمام شود و خسارت هم بگیرد، تحت شعار "ماین کامپ" نشان هیتلر، شش سال پیش از سرکشیدن زهرآتش بس، رد کرد. آن لعین فریاد میزد "جنگ جنگ تا فتح قدس از راه کربلا، جنگ جنگ تا آخرین خانه و آخرین نفر برای رفع فتنه در عالم!. کتابی شامل هزاران پشتیبانی پارلمانترهای جهان وچندین شخصیت طراز او گیتی از طرح صلح منعقده بین مقاومت و دولت عراق در پاریس در سوم مارس 1983 در آرشیو مقاومت موجود است. خمینی شش سال دیگر جنگ را، با آن شعارهای لعنتی و بقصد تشکیل اتحاد جماهیر اسلامی با شروع ولایت فقیه در عراق- ادامه داد و بچه مدرسه های ایران را روی مین فرستاد، با کلید پلاستیک دروازه بهشت برگردن. کلیدی ساخته و "made in" چین کمونیست بی خدا و دهری مذهب.
باری این ارتش ملی- بدون گوش کردن به آخوندها و پشتیبانانشان- از توده ای و اکثریتی گرفته تا ملی گراهای قلابی در رویای فتح ایوان مدائن و تا حتی اردشیر زاهدی و سلطنت طلبانی بی اصل و ریشه-، با درهم شکستن ماشین جنگی فاشیسم اسلامی، دمار از روزگار خمینی در آورد و زهر آتش بس را به حلقوم پلید او ریخت. آری مرضیه روی تانکهای این ارتش به پیش به پیش! گفت و ترانه های ملی و مبارز طلبی خواند.
مارلین دیتریش آلمانی همین کار را کرد و، علیرغم آلمانی بودن، به نیروهای مخالف هیتلر پیوست. کک اش هم نگزید که بگویند در مقابل سربازان "بخوانید اس اس ها و پاسداران و بسیجیان هیتلر، با هنر و آواز و ترانه هایش به طرف مقابل هیتلر روحیه و روح و توان جنگ و ایستادگی و مبازره میداد. و ام کلثوم و فیروز و ماریا کالاس و ..... و حتی فردریک شوپن شهیر در فراق میهن در زنجیرش لهستان و در غربت فرانسه. نگارنده بتازگی شروع به جمع آوری نام نشان صدها هنرمند در جهان کرده است که روزی گفتند زنهار زنهار! هیهات هیهات! و" مگر میخواهیم لعنت بشیم؟" گویان به مقاومت و جنبشهای آزادیخواهی و استقلال طلبی ملت شان پیوستند.
مجسم کنید که در آنزمان، کسانی از این قماش میگفتند که نه! اینها تنها هنرشان مهم بود و آرمان بشری و آزادیخواهی و عشق به رهایی میهن در زنجیرشان مهم نیست. از آنها سوء استفاده شد!. آیا این بزرگترین توهین به آن بزرگان تاریخ بشر نیست؟ آیا اگر مرضیه زنده بود و اینها را میشنید دمار از روزگار این عاطلین و باطلین در نمی آورد. پس بگذارید دستجمعی بگوییم که تف و لعنت تاریخ نصیب اینان باد. تف تاریخ ترکیب شیمیایی بسیار موثر و کارسازی دارد که نام و نشان و شرفت و عزت انسانی این دسته از کنار گود نشینان و درماندگان منفی باف و سنگ انداز تاریخ را بکلی پاک و استرلیزه میکند!!.
مرضیه با رفتن به جوار خاک میهن، با تشویق و یاری رسانی هنری و سیاسی و آرمانی و تاریخی به فرزندان قهرمان مقاومتش، کاری کرد که آن بزرگان دیگر کردند و حتی در بسیار ورطه ها بس سنگین و وزین و خطیر تر از آنان.
آیا مرضیه ساده لوح بود، گول خورد، تطمیع شد، دواخور شد؟! (وبولفه!- لری به ابولفضل قسم- اینا اگر کمی دوز بی شرمی و رو را اضافه کنند حتما اینرا هم خواهند گفت!) مرضیه ای که – علیرغ روح صاف و پاک و پر احساس و از شمار عواطف انسانی حساس و مهربانش- در مقابل رژیم دد منش که، در ابتدا فرزندش را در زندان اوین بگروگان گرفت، ودر مقابل بدگویان و سنگ اندازان از برکت خون مجاهدین و مبارزین پناهندگی گرفته، چون شیر می غرید. و در کنسرت، مصاحبه، جلسه، بحث و مجلسی دوستانه ای نبود که بر فرق ایادی خمینی و خامنه ای فرود نیاید و مسعود "سردار بزرگ" و رزمندگان ارتش آزادیبخش و یاران مقاومت را ستایش نکند. حتی بارها و بارها، (که اسنادش و فیلم مصاحبه ها و سخن هایش موجود است)، گفت که بعد از شنیدن داستان انقلاب مجاهدین برای ارتقاء منزلت و جایگاه زن – ازجمله داستان خود خانم مریم رجوی پس از ملاقات با ایشان، او بعد از بازگشت موعود به فرانسه- تکان خورد و در تصمیمی که آن شب در جمع ما چند نفر قبل از سفرش به ایران گرفت.(که این شبدرقلی اصلا در آن جمع تاریخی نبود)- مصر و پابرجا شد. راستی از این کرکس ها بپرسید پس تکلیف اینهمه مصاحبه مرضیه با رسانه های غرب و شرق و اینهمه جلسه ضبط و نگهداری شده در آرشیوهای رسانه های جهان و مقاومت و اینهه شاهدان زنده (از جمله خود نگارنده که آخرین ملاقات خصوصی و دو نفره اش با او دوماه پیش از درگذشتش بود) چه میشود ؟ ".......بازم بگو نواره!". و براستی این چغلی ها، در غیبت عزیزی که از میان ما و ازخاک عزیز ایران تنها ازشمار تن و جسم رفته است، و اینجا نیست که خودش توضیح دهد، چه میشود؟ براستی میشود حتی اینان را در شمار هواداران دست هشتم مرضیه حساب کرد. مگر خودش نمیتوانست در زمان حیاتش چون بریدگان، با اطلاعیه و داد فریاد ومصاحبه، (که بسیار بیشتر از هرکس در جهان بازتاب می یافت)، استعفا دشمن شاد کن بدهد و برمقاومت و مسولان آن بتازد. مگر نمیتوانست، حتی اگر یک یادداشتش گم شده، ده تا دیگر یادداشت بنویسد!؟ و توسط نزدیکانش در خارج منتشر کند؟ من همان زمان در جواب این قبیل کرکسان نوشتم که در طول مبارزه، در یک حزب و گروه و دسته و در خانواده و حتی در بین دو خواهر، دو برادر و دو دوست دلخوری و گله و حتی تضاد میتواند پیش آید. و علیرغم هر اختلاف نظر و سوء تعبیری، این زن بسیار مصمم و قوی و مبارز و عاشق آزادی و رهایی میهن- مرتب با ستایش از مقاومت، پاسخ دندان شکن به سنگ اندازان و به دشمن روحیه دادگان میداد. حضور بسیار گسترده و فعال و سلحشورانه این زن در طول شانزده سال درسینه تاریخ ایران ثبت است. این زن بسیار مصمم و قوی و مبارز و عاشق آزادی و رهایی میهن در صفوف این مقاومت خونبار پابپای جوانان مبارز و مجاهد در همه خوشی ها و ناخوشی ها، در همه شکست ها و پیروزیها، یک ظرفیت بی نظیر تاریخی را هم در میان مجاهدین و هم در این زن بزرگ به نمایش گذاشت، این درک حضوری و عینی از مجاهدین بود که باعث شده بود مرضیه عزیز و مجاهدین تا آخرین روزهای حیاتش درخانه هم و درکنارهم باشند. او هیچگاه نگذاشت که مورد سوء استفاده رژیم ایران سوز و این قبیل کرکسان قرار گیرد. بسیاری از درباریان و اشرافیان گذشته بسیار به او کنایه زندند و سعی کردند از ای مسیرخارج شود. که تیرشان به سنگ و آهن عزم مرضیه خورد. زیرا او دوست و دوستدار شورا و مجاهدین خلق بود، چون مجاهدت کرد. او بلسان خاص خودش بارها گفت که "من یک مجاهد خلقم" بخوانید "ایش بین این مجاهد".
دوستی با دوست معنی میدهد قهر هم با دوست معنی میدهد
هیچکس با دشمن خود قهر نیست قهری هم خود نشان دوستی است
فروغ فرخزاد یادش گرامی باد.
این درماندگان هنوز نارحت هستند که چرا مرضیه مانند خودشان نبرید و هیزم بیار آتش تبلیغات و جنگ روانی رژیم خمینی علیه تنها مقاومت فداکار و سازمان یافته تاریخ ایران نشد. هنوز از نام و آوازه او بعنوان یک مبارز و آزادیخواه هراس دارند.
به قول شفیعی کد کنی
تو در نماز عشق چه خواندی؟
که سالهاست بالای دار رفتی
واین شحنه های پیر از مرده ات هنوز پرهیز می کنند


 حالا هی منقار زوار دررفته شان را بر استخوانهای پوسیده یک سری بدگویی ها و شایعات و داستانهای دژخیم شاد کن بکوبند. مرضیه، همانند آن هنرمندان شهیر تاریخ جهان که سر به هزاران میزند- هم یک هنرمند بزرگ بود و هم یک مبارز برای آزادی میهنش و عضو صادق مقاومت و یار و یاور استوار مجاهدین خلق ایران و شورای ملی مقاومت ایران. استعفا هم نداد که او را چنین بنامیم. پس دست ..... از حماسه مرضیه کوتاه! با عرض معذرت از اسم حیوان شریف و زحمت کشی که قرار بود بجای این نقطه چین اسمش آورده شود. چه کنم اینها اصطلاحات زبان فارسی چون شکر خودمان است، کاریش فعلا نمی شود کرد، چون متاسفانه آن موقع سازمانهای حیوان دوست و طرفدار حقوق حیوانات مثل امروز تشکیلات نداشتند. آری امکانات نبود!
پس ای هم وطن جدی در مبارزه علیه فاشیسم دینی ایران سوز. اگر از این قماش آدم سر راهت دیدی، محکم در گوش او فریاد بزن که مرضیه تا قبل از درگذشتش ستون مقاومت را رها نکرد وهمانطور که شما میخواستید استعفا نداد. و الان هم بعد از مرگش قصد چنین کاری را ندارد!
پرویز خزایی هفته دوم اکتبر 2019 – اسکاندیناوی
توضیح: در مورد آخرین سخن هفته، نکته ای را یک انسان غمخوار و عضو خانواده مقاومت در مورد حذف علم و دانش در کنار آن چهار عنصر ثبات والایی بشر-یعنی عشق و آرمان، عدالتخواهی، هنر و چهارم طنز و نشاط - بمن توضیح داد که درست بود. قانع شدم که این تقصیر علم و دانش نیست که از آن سوء استفاده میشود همچنانچه از سایر آرمانهای والای بشری و ادیان و ایدئلوژی ها سوء استفاده شده است. باری توضیحی درست بود و علم و دانش عنصر پنجم والایی و کمال بشری است. بقول ما لرها جناب علم و دانش به جمع ما "ولکام"!