بسیاری از کارشناسان بدرستی براین باور بودند که با قبول تسلیم نامه اتمی از سوی دیکتاتوری مذهبی حاکم بر میهنمان، خامنه ای طلسم شکسته برای « تسلی » دل دلواپسان که اکنون یکی پس از دیگری در حال « هضم رابع » در دوران پسا زهرخوران هستند، بر بوق و کرنای صدور تروریسم دولتی و کشور گشایی به عنوان ابزاری مهم برای صدور بحران، خواهد افزود.
مضافا برآن اینکه بوی پول های آزاد شده و برداشتن تحریم های ناشی از « معامله اتمی » با مماشات گران نیز به مانند «دم مسیحایی» در کالبد بی جان دیکتاتوری زهر خورده دمیده و به وی جان تازه ای برای « قلدر مابی» و شاخ و شانه کشیدن در کشورهای همسایه داده است.
صرفنظر از اینکه آیا این امر نشان از توانمندی و قدرت دیکتاتوری زهر خورده است و یا صرفا «بستن خط دفاعی» برای جلوگیری از « سقوط تهران» بدست مردم و مقاومت ایران می باشد، گسیل گله های بسیج، نیروهای زبده سپاه و عوامل و مزدوران خارجی رژیم به جبهه سوریه، خود بهترین شاخص از وضعیت بغایت بحرانی دیکتاتوری خامنه ای و به تبع آن از دست رفتن منافع ژئو پلتیک رژیم آخوندی در منطقه است. در این راستا است که باید نیاز ولی فقیه به گسیل هرچه بیشتر نیرو به مناطق بحران خیز مانند سوریه و حمایت از بشار اسد خون ریز و یا به بخش هایی از یمن و عراق را مورد ارزیابی قرار داد.
به یقین تلفات سنگین نیروهای رژیم آخوندی در سوریه خود تائیدی برآن روی سکه ی نمایش قدرت و توانمندی ارتش آزاد این کشور برای سرنگونی بشار اسد خون ریز نیز می باشد. سخن از مقاومت بحق ملتی دردمند و تحت ستم است که اکنون قریب بیش از چهار سال با پایداری و با وجود بسیاری توطئه های داخلی و بین المللی، استوار خود را به پشت دروازه های «دمشق» و دیگر شهرهای بزرگ سوریه رسانده اند.
همچنین با نگاهی به ابعاد تلفات سنگین رژیم آخوندی در سوریه و بویژه به چهره هایی مانند پاسدار حسین همدانی، از عوامل سرکوب مردم ایران، محافظ پاسدار احمدی نژاد، تعداد زیادی از فرمانده هان تیپ و گردان های نیروی ترویستی قدس، می توان به این نتیجه منطقی رسید که ابعاد آزادسازی سوریه از سوی ارتش آزاد این کشور، بسیار فراتراز هر جنگ کلاسیک و متعارف در ادبیات رزمی است. برای نمونه کشته شدن پاسدار همدانی، از فرماندهان ارشد و سرکوبگر سپاه پاسداران، که در قتل و کشتار جوانان ما، چه در عملیات بزرگ فروغ جاویدان و یا در قیام سال دانشجویان در سال 78 و سپس قیام مردم در سال 88 نقش ویژه ای ایفا کرده بودع ضربه مهمی به ماشین جنگ افروزی رژیم در منطقه ارزیابی می شود.
در این رابطه سایت یورو نیوز یک روز پس از کشته شدن همدانی نوشت: «سرتیپ ( پاسدار) همدانی از عوامل سرکوب اعتراضهای خیابانی سال ۱۳۸۸ در تهران بود که کمتر به نامش اشاره شده است. وی در دوران ناآرامی و حوادث پس از اعلام نتیجه انتخابات ریاست جمهوری فرماندهی سپاه (ضد) محمدرسول الله را برعهده داشت. نقش موثر وی در این حوادث سبب شد تا در جلسهای در لوگزامبورگ در ۱۲ آوریل سال ۲۰۱۱ میلادی، نام وی نیز از سوی اتحادیه اروپا در فهرست تحریمها قرار گیرد».
دستان این عنصر سرسپرده به « بیت خامنه ای » نیز پیش تر به خون دانشجویان مبارز و مجاهد در قیام سال 78 در کوی دانشگاه آغشته شده بود. در این رابطه همان منبع فوق می افزاید: «همدانی در کنار ۲۳ فرمانده دیگر سپاه از جمله محمدباقر قالیباف و قاسم سلیمانی در جریان حمله به کوی دانشگاه تهران در تیر ۱۳۷۸ در نامهای خطاب به محمد خاتمی، رئیس جمهوری وقت نوشتند: «جناب آقای خاتمی، تا کی با اشک بنگریم و خون دل بخوریم و با هرج و مرج و توهین، تمرین دموکراسی کنیم و به قیمت از دست رفتن نظام صبر انقلابی داشته باشیم؟» در آخرین بند این نامه امده بود: «در پایان با کمال احترام و علاقه به حضرتعالی اعلام میداریم کاسهٔ صبرمان به پایان رسیده و تحمل بیش از آن را در صورت عدم رسیدگی، بر خود جایز نمیدانیم».
نیاز خامنه ای به «قربانی کردن » چنین مهره هایی، آنهم برای حفظ نظام شقه شقه شده آخوندی، بخوبی برای مردم و مقاومت ایران روشن است. زیرا به یقین خامنه ای که در چنبره ای از بحران های لاعلاج داخلی، منطقه ای و بین المللی در تله افتاده است، دیگربار با دست زدن به قماری خطرناک، نه تنها کل منطقه را به آتش کشیده، بلکه فراتر از آن، فاجعه انسانی را برای میلیون ها شهروند سوری و مردم بی دفاع منطقه براه انداخته است. فاجعه ای که اکنون فراتر از مرزهای خاورمیانه به دریاها و سواحل اروپای جنوبی و منطقه بالکان کشیده شده است. بقول پاسدار جعفری، سرکرده سپاه پاسدارن: « اگر سردار همدانی نبود دمشق و بهدنبال آن جبهه انقلاب اسلامی سقوط کرده بود... و حالا سرنوشت انقلاب اسلامی هم نامعلوم بود».
همچنین باید منصفانه گفت، « مقام معظم » که هم « قمار باز» و هم « بازنده قهاری» است ، تلاش دارد تا برای حفظ حکومت پوسیده خود و البته با اهرم سرکوب و کشتار در داخل و صدور بلوا و جنگ و شلیک موشک به خارج والبته با خرج میلیاردها دلار از سرمایه های ملی مردم ایران، تعادل از دست رفته در شکست اتمی را برقرارنماید.
شکست بزرگ خامنه ای در زمینه اتمی و تسلیم شدن وی به خواسته های بحق مجاهدین خلق و مقاومت ایران که بیش از 12 سال از هیچ کوششی برای افشاء پروژه ضد میهنی بمب اتمی کوتاهی نکرده اند، بگونه ای تعادل را در درون رژیم برهم زده که به یقین بدون صدور بحران و موشک پرانی و به تبع آن انحراف افکار عمومی در داخل برای فرار از پاسخگویی، هیچ راهکار دیگری برای « مقام معظم » باقی نگذاشته است.
خامنه ای بخوبی می داند که تیک تاک زمان به نفع وی و سیا ست های مخرب حکومت آخوندی نمی باشد. نه تعادل داخلی در درون رژیم دیگر چنین اجازه ای را به وی می دهد و نه «تسلیم نامه وین» و تبعات ناشی از آن. اگر به این مجموعه فشاراز داخل و نیز شکست های رژیم در یمن و عراق را نیز اضافه کنیم، در آنصورت بخوبی به مضمون و جوهر این شاخ و شانه کشیدن های ولی فقیه و نیاز وی بر دمیدن بر شیپور قتل و کشتار و بمباران در سوریه پی خواهیم برد.
براین منطق به یقین باید گفت که بستن خط دفاعی در سوریه تنها راهکار برای جلوگیری از سقوط محتوم دیکتاتور در تهران می باشد.