شتاب معادل حجم ضربدر سرعت به توان دو، است.
بنابرین وقتی جسمی در حال سقوط است، افزایش وزن بر این جسم به شتاب سقوط می افزاید.
وضعیت "پسا برجام " کلیت رژیم ولایت فقیه هم در این دوران، وضعیت مشابهی را دارد.
از یک طرف، گشایش سیاسی به سمت غرب بعد از بالا خوردن کامل و تمام برجام اتمی، که با هدف تقویت جناح رفسنجانی - روحانی شروع شده و باعث افزایش بزاق دهان مماشاتگران غربی شده، کاروان کور و کچل های درون رژیم را بهت زده کرده و نمایش علنی ضعف خامنه ای در این تعادل جدید، کلیت رژیم را زیر ضرب برده است. در صحنه ی منطقه هم تحولات یمن و عراق بسیار دستگاه رژیم را به هم ریخته است. تظاهرات مداوم سکولاریستی در عراق و تقابل نظامی جدی با مزدوران رژیم و اعوان و أنصار دیکتاتور سابق یمن، در محاسبات رژیم اصلا وجود نداشت و علیرغم داد و قال های تبلیغاتی، رژیم در مقابل عربستان هیچ اقدام جدی انجام نداده است.
اما در سوریه تحولات با ورود نظامی پوتین بسی پیچیده تر شده است. جنایات پوتین در سوریه در تحلیل نهائی خارج از سه نتیجه نیست.
١- دخالت روسیه، رژیم اسد را نجات نخواهد داد و به شکست خواهد انجامید
٢- دخالت سوریه تعادل نظامی را در نقطه ای منجمد میکند تا یک راه حل و معامله ی سیاسی با عواقب فرامنطقه ای، مثلا گنجانیدن مقوله ی اوکراین و منابع گازی عظیم در دریای مدیترانه در این مجموعه، باز بشود
٣- رژیم اسد بر اثر کمک نظامی روسیه به انقلاب مردم سوریه، فائق میشود.
شاید تابلوی دوم محتمل ترین سناریو با توجه به مجموعه ی شرایط داخلی و خارجی سوریه باشد، مهم این است که در هر سه مورد بالا یک نقطه ی مشترک وجود دارد و این همان نقطه ی است که نیاز به توجه دارد. در هر سه مورد، کفه ی ترازوی نفوذ و هژمونی رژیم ولایت فقیه کاهش می یابد، فقط اندازه اش فرق میکند. در مورد اول رژیم بزرگترین بازنده خواهد بود اما روسیه هم بسیار ضرر خواهد کرد، در مورد دوم، روسیه بنا بر منافع خود ممکن است اینده ی بشار اسد را مورد معامله قرار دهد، در این صورت سهم رژیم از حاصل شکار چیزی جز روده های مملو از مدفوع نخواهد بود.
در صورت تحقق یافتن مورد سوم، محال است که روسیه کسی را شریک این لقمه ی استراتژیک بداند و اسد دیگر به جای گزارش دادن به قاسم سلیمانی به ولادیمیر پوتین راپورت میدهد.
رژیم در صحنه ی خارجی در وضعیتی قرار دارد که در مقایسه با وضعیت داخل، بهشت برین است!
در داخل کشور بعد از سالها فساد و اختلاس های میلیاردی و نجومی، بعد از اختناق لگام گسیخته و بساط دار و داغ و درفش، بعد از بیکاری مزمن گسترده به مثابه مهمترین معضل ملی، بعد از نابود شدن منابع طبیعی و محیط زیستی کشور، بعد أر قیام های ٨٨، کدام انسان عاقلی هست که مدعی باشد که این حکومت بدون اعدام و کشتار و شکنجه و دستگاه ترور سپاه و بسیج، میتواند بیشتر از یک ماه دوام بیاورد؟
حال بگذارید تکنوکراتهای غربی، سر از پا نشناخته، به حجم بار های رژیم بیفزایند، در این سراشیب تاریخی و در حالی که علمای عظام در حال دریدن هم هستند، این سرکه، صفرای ولایت را بیشتر کرده و به سرعت بخشیدن پروسه ی یک انفجار اجتماعی در راستای "نتوانستن بالایی ها" و "نخواستن پائینی ها" خیلی سریعتر عمل خواهد کرد،
مهم این است که در طی سالیان، رژیم نتوانسته است مقاومت برای سرنگونی را از بین برده تا پیام سرنگونی را از افق قابل دسترسی، منتقل کرده و به آینده ی نامعلوم إرجاع بدهد.
دوران متحول کنونی برای رژیم ضد بشری آخوندی، آبستن ثبات نخواهد بود. این توصیف حداقلی این دوران است، اما اگر لحظه ی سر را بالا بگیریم و از پریا و فرزاد بیاموزیم، أنوقت است که میتوان به آرزوی آزادی و برابری جامه ی تحقق پوشانید. نقش ما لگد زدن و افزایش V2 هست.