حملات بزدلانهای که به شهادت 24 قهرمان مجاهد خلق تا این لحظه و جراحت بسیاری منجر گردید و خسارات فراوان مالی برجای گذاشت اما بروشنی گواهی داد که همآورد اصلی آخوندها در صحنه سیاسی چه کسی و یا سازمانی است و اینکه رژیم آخوندی برغم شعر و شعارهای ضد آمریکائی از چه نیروئی وحشت داشته و چه کسی را دشمن اصلی خود میداند و برای نابودی آن آماده به جان خریدن هرگونه محکومیت بینالمللی و افتضاح سیاسی میباشد.
آخوندها در دوران "پسا برجام" و زهرخوران اتمی هرچه بیشتر شقه شده و با مطالبات فزاینده مردم در داخل و مقاومت روزافزون آنها مواجه گشته و بشدت لرزان، متزلزل و روحیه باخته و نیازمند قدرتنمائی و روحیه دادن به مزدوران زهوار دررفته خود میباشند، بویژه اینکه در نتیجه همین زهرخوران و تأثیرات منطقهای آن با شکستهای پیاپی و زنجیرهای در یمن، سوریه و عراق مواجه گشته و با به هلاکت رسیدن بسیاری از فرماندهان جنایتکار پاسداران ازجمله "شاه مهره" ولایت، حسین همدانی مهره درجه یک ولی فقیه و دست راست قاسم سلیمانی در سوریه، روحیه مزدورانشان بشدت تضعیف شده و نیاز مبرم به قدرتنمائی داشته تا نشان دهند که گوئی بر اوضاع مسلط بوده و همه چیز تحت کنترل آنها میباشد.
این رویکرد سفاکانه بیش از هرچیز ترس و وحشت آخوندها را از اپوزیسیون اصلی خود بنمایش میگذارد و ضعف و تزلزل رژیم را برملا میکند، رژیم ضدبشری اگر فیالواقع قدرتمند بود، چه نیازی به ارتکاب چنین اعمال جنایتکارانهای داشت و چرا بایستی تمام عواقب سیاسی آنرا بهجان بخرد؟ آخوندها در تمامی سرفصلهای مهم و هرجا که ضربهای جدی دریافت کرده اند برای بدست آوردن تعادل مجدد بهای آنرا از اپوزیسیون خود گرفتهاند و همچنانکه در فردای پذیرش آتشبس و خاتمه جنگ ایران و عراق که در حقیقت مجاهدین آن جنگ را به بنبست کشانده و جام زهر را در حلقوم خمینی ریختند، بهای آن شکست خفت بار را از مجاهدین بازستانده و با قتلعام زندانیان مجاهد و مبارز سعی نمودند بطور مقطعی تعادل خود را بازیافته و بر اوضاع مسلط شوند.
این بار و پس از زهرخوران اتمی که حاصل تلاش مستمر و 25 ساله مقاومت ایران بود، ولی فقیه طلسم شکسته با ارتکاب چنین جنایت هولناکی درصدد برآمد که به مزدوران روحیه باخته خود دلگرمی داده و خود را مسلط بر اوضاع نشان دهد. بعبارت دیگراین شهدا و مجروحان فدیههای ملت ایران در مبارزه و چنگ در چنگ شدن با رژیم ضد بشری و خونبهای ریختن جام زهراتمی در حلقوم خلیفه ارتجاع میباشند.
همان جنایتکاری که بعداز عقب نشینی ذلیلانه از ساختن بمب اتمی به موازات تشدید سرکوب و اعدام در داخل و برای مهار اوضاع، به قتلعام مجاهدین روی آورده تا این الگوهای پایداری و مقاومت و سمبلهای رزم و نبرد ملت ایران با اژدهای هفتسر آخوندی را از بین ببرد.
هرچند آخوندهای تبهکار در سودای نابودی تمامی مجاهدین به این جنایت شنیع اقدام نمودند، اما هوشیاری و اقدام به موقع رزمندگان آزادی آنرا محدود نمود. روشن است که تصمیمگیری در مورد این جنایت در بیتالعنکبوت خلیفه ارتجاع صورت گرفته و اجرای آن بر عهده سپاه تروریستی قدس و عوامل محلی آخوندها گذاشته شده است.
اما دراین میان نباید بیعملی سران مماشات و "سازمان دول متحد" که مسئولیت حفاظت از مجاهدان را برعهده داشتند نادیده گرفت. همانها که در ازای خلع سلاح مجاهدین بر تعهد حفاظت از آنها تأکید نموده و آنرا امضاء نمودند. همان تعهد خیانت شدهای که هیچگاه مورد توجه آنها قرار نگرفت و هربار بعداز کشتار مجاهدین چه در اشرف و چه در لیبرتی تنها به محکومیت لفظی بسنده کرده و هیچ اقدام عملی در راستای شناسائی و به کیفر رساندن عاملان و آمران آن جنایات انجام ندادند، با اینکه سرنخها و عاملان آن برای آنها کاملا ً روشن بود. مضافا ً هیچ اقدام عملی در جهت حفاظت از مجاهدین انجام ندادند. این رویکرد خائنانه بمثابه چراغ سبزی برای کشتارهای بعدی، آخوندهای سفاک را هرچه جریتر نموده و هربار در سرفصلها، به کشتار تنها اپوزیسیون سازمان یافته خود که از نام آن لرزه بر اندام آنها مستولی میشود، میپردازند. درهمین رابطه خانم رجوی گفت: "بطور رسمی و حقوقی دولت عراق و سازمان ملل باید پاسخگو باشند، زیرا آنها با امضای یک یادداشت تفاهم از دیماه 1390 لیبرتی را تحت عنوان محل موقت برای انتقال اعلام کرده اند. اما بنظر ما، مانند 6 حمام خون قبلی در اشرف و لیبرتی عوامل رژیم ایران در حکومت عراق مسئولیت حمله را برعهده دارند و ایالات متحده و سازمان ملل هم ازاین واقعیت آگاهند". خانم رجوی افزود: "دولت آمریکا و ملل متحد که تاکنون به قولهای خود نسبت به حفاظت مجاهدین، ازجمله به تعهدات مکرر خود هنگام انتقال اشرفیها به این کمپ عمل نکردهاند باید به این رویکرد غیرمسئولانه و فاجعهبار خاتمه دهند. به خصوص که برغم هشدارهای بیشمار، کمپ لیبرتی کماکان تحت کنترل قاتلان اشرفیها و عوامل وابسته به رژیم است و درعین حال جریان انتقال آنها به کشورهای خارج که وعده خیانت شده ملل متحد و آمریکا بود با مخالفت و کارشکنی روبروست".
زمینه سازان جنایت
آخوندهای جنایتکار بدون آماده سازیهای قبلی قادر به انجام این جنایت سبعانه نبودند. ابتدا با اعزام اکیپهای وزارت اطلاعات در پوشش خانواده به ورودی لیبرتی و همزمان با فرستادن مزدوران پیشانی سیاه وزارتی به کشورهای مختلف به ویژه فرانسه به مسموم کردن فضای سیاسی پرداختند. از طرفی "همسنگران ولایت" در تلویزیونها و سایتهای زنجیرهای "وزارت نشان" فحاشی و ناسزاگوئی علیه مقاومت را به اوج رسانده تا "آتش تهیه برای کشتار" را فراهم کنند.
اینان در یک تقسیم کار ضد انقلابی بخش نظامی و انجام جنایت علیه مجاهدین را به پاسداران و مزدوران محلی آنها واگذار کرده و آماده سازی سیاسی آنرا خود بعهده گرفتند، در نهایت هم به شستشوی دست و چهره قاتلان مجاهدان پرداخته و تقصیر را به گردن رهبران انداختند. صحبت از باصطلاح "منتقدین" است، همانها که با داشتن "طوق ولایت" بر گردن، ماسک مخالف رژیم به چهره زده و با اشک تمساح ریختن برای آگاهترین و رشیدترین فرزندان خلق که کمر به نابودی رژیم سفاک آخوندی بسته اند، وانمود میکنند که آنها به اجبار در لیبرتی نگاهداشته شده و این رهبراناند که مانع خارج شدن آنها از آنجا میباشند؛ تا همچون باصطلاح "منتقدین" در خارجه و در سایتهای تحت تکفل وزارت بدنام، خطوط "اطاق مبارزه با نفاق" در وزارت بدنام را علیه مجاهدین به پیش ببرند.
همانها که با محکوم کردن آبکی جنایتکاران انگشت اتهام را بسوی رهبران مجاهدین گرفته، در ابتدای کار ظالم و مظلوم و جلاد و قربانی را بالسّویه محکوم نموده و در قدم بعد عمده تقصیر را بگردن رهبران مجاهدین میاندازند که چرا مجاهدین را زودتر از عراق خارج نکردند. چرا بعداز آتش بس در جنگ ایران و عراق در آنجا ماندند و اساساً چرا بعداز 30 خرداد به مقاومت مسلحانه روی آوردند. آنها در نقش تئوریسینهای وادادگی و ندامت، گریزان از مبارزه انقلابی با گام نهادن در مسیر "بیهزینگی" و ابتذال و با دل بستن به "میانه رژیم" به سر و روی رهبران مجاهدین لجنپراکنی نموده و خون شهیدان را بگردن آنها میاندازند. گویا هواپیماها برای خروج مجاهدین از عراق در فرودگاه به صف شده و مجاهدین از سوار شدن به آن امتناع میکنند و یا رهبران آنها از آن ممانعت بعمل می آورند. گویا آنها از 14 طرحی که در سالهای 2011 به بعد توسط خانم رجوی برای بازاسکان مجاهدین به سازمان ملل و اصحاب مماشات ارائه شد و با مخالفت مزدوران عراقی آخوندها و ازما بهتران و نیز کارگزار وقت یونامی – مارتین کوبلر یا همان کسی که سر در آخور آخوندها داشت – مواجه شد، بیخبرند و یا نمی دانند که آخوندها تنها به یکی از دو چیز راضی هستند؛ یا مجاهدین را تماماً کشته و از سر راه بردارند و یا به تسلیم و ندامت و همکاری وادار نمایند.
وانگهی اصحاب مماشات نیز همواره و همچنان خواب فروپاشی تشکیلاتی مجاهدین را می بینند و بعداز ناکام ماندن "پروژه تیف" برای فروپاشی مجاهدین، شرط پذیرش هر نفر به آمریکا را مقدمتاً استعفاء و کنارهگیری از سازمان اعلام نمودهاند. از اینرو، هم آخوندها و مزدوران عراقی آنها و هم اصحاب مماشات درمقابل کلیه طرحهای مقاومت ایران برای بازاسکان مجاهدین سنگاندازی نموده و در هر مورد مشخص هم که سازمان خود پیشقدم شده و با مذاکره با برخی از کشورها، آنها را به پذیرش مجاهدین و یا دستکم مریضها ترغیب نموده بعداز مطلع شدن رژیم توسط ایادی و کارگزاران عراقی خودش به شانتاژ و تهدید علیه کشور مزبور متوسل شده و بعضاً تا سرحد تهدید به اقدام تروریستی پیش رفتهاند تا آنها را از قبول مجاهدین منصرف نمایند. مجاهدین خارج شده از عراق ازجمله مجاهدین منتقل شده به آلبانی نیز تماماً با تلاشهای خود سازمان و به کمک حامیان بینالمللی آن به خارج منتقل شدهاند.
حال شناعت کار و وقاحت "قلادهداران ولایت" و "همسنگران وزارت"، تواب تشنه به خون، شاعر نادم و کمپینساز رسوا را بنگرید که در یک شوی هماهنگ با لشکر سایبری رژیم از مسئولیت رهبری مجاهدین در این کشتار دم میزنند و آنها را بخاطر پافشاری بر مسیر مقاومت انقلابی و درپیش گرفتن مسیر سرنگونی رژیم زمینهساز این جنایت معرفی میکنند. اینان با توسل به منطق خُلّص دژخیم و وزارت اطلاعات که خودتان با گام نهادن در مسیر مبارزه قهرآمیز و سرنگونی رژیم باعث زندانی شدن، شکنجه و اعدام خود شدهاید، مجاهدین را به راه بیهزینه و تسلیم شدن به دژخیم و وادادگی و ندامت فرامیخوانند، غافل از اینکه مجاهدین و بویژه رهبری آنها به درپیش گرفتن این راه افتخار کرده و هزینه آنرا تمام و کمال پرداخت کرده و میکنند. این خونبهای آزادی و انسانیت آنهاست، این بهای خونین باشرف زیستن و افراشته سر زندگی کردن است، این خونبهای چنگ در چنگ شدن با دژخیم است و مجاهدین بدین همه مفتخر میباشند.
و سرانجام اینکه مجاهدین با الهام از پیشوای آرمانی خود امام حسین میگویند: ان کان دینُ محمَّد لا یَستقیمُ الاّ بقَتلی، فَیا سیوفُ خُذینی
اگر خورشید آزادی و رهائی مردم ایران جز با تقدیم این فدیهها و نثار این خونها طلوع نمیکند، پس ای موشکها ببارید.
عارف شیرازی
13آبان 1394 (4 نوامبر 2015)