در گفتاری پیشین، دو ادعای واهی و سرشار از دروغ و تهمت درباره داستان اشرف و لیبرتی، و شرحی از پروسه اقدامات ما، درست پس از اشغال ویرانگر عراق، توسط جورج بوش پسر و تخریب تاریخی عراق به همدستی خامنهای و مالکی را، برایتان بهتفصیل نوشتم. یکی اینکه ما، از همان روز نخست، گزینههای مختلف را روی میز آمریکا، سازمان ملل و منطقه گذاشتیم، برای بازاسکان حتی موقت به آمریکا، به عربستان، به اردن، به ترکیه و به کردستان عراق که تمام شرح صدها نشست و ملاقات با آمریکاییها و مقامات یو ان و صدها سند و نامههای رسمی در این مورد، در آرشیو مقاومت موجود است. سپس کارزار چندین ساله، ابتدا برای خروجشان از لیست تروریستی کذایی اپیزمنت و سپس تلاشی نفسگیر حقوقی و بینالمللی، برای دادن استاتوی پناهندگی به آنها که بدون این دو هرگونه فکر و ایده عملی انتقال به خارج غیرممکن بود و خوابوخیالی ناشی از فانتزی.
و چند روز پیش دیدید که یک نقطه عطف بزرگ، به همت خود مقاومت و جبهه همبستگی بینالمللی پشتیبان آن، حاصل شد. با تصویب کنگره و به امضای خود پرزیدنت ایالاتمتحده امریکا، یک قانون هفت مادهای برای حفاظت و بازاسکان ساکنان کمپ لیبرتی- به تصویب رسید. این پسازآن بود که با تلاشهای گسترده اعضا و هواداران مقاومت، این قانون در مجلس سنای آمریکا با حدود سهچهارم آراء و بعد هم در کنفرانس مشترک مجلس نمایندگان و سنا به تصویب رسید. این مهم علاوه و اضافه شد بر آنهمه اقدامات سیزدهساله شورای ملی مقاومت و تیم بزرگ کادردیپلماسی، سیاسی و حقوقی ملی وبینالمللی آن.
از زمانیکه آنان را لیست تروریستی خارج کرده و چند سال بعد با رنج ومشقت مافوق تصور، به استاتوی پناهندگی توسط کمیساریای پناهندگان سازمان ملل رساندیم، (که تنها 4 سال است یعنی در 2011 اتفاق افتاده است)، نزدیک به یک سوم ساکنان لیبرتی به خارج از عراق منتقل شده اند. اولویت مطلق هم با بیماران و در صد محدودی از ساکنان بوده که توان ادامه مبارزه و شرایط سخت لیبرتی و تحمل خطر موشک باران و دیگر تهدیدها را نداشته اند. این هم یکی از عجایب این مقاومت و این سازمان مجاهدین است که در حالیکه بالاترین کادرها و سرمایه هایش زیر خطر هستند، اولویت را برای دور کردن از خطر به کسانی میدهد که از مبارزه خسته شده اند و بخوبی هم میداند که بسیاری از آنها در آینده وفایی به این سازمان نخواهند کرد. اینها که در کنار مقاومت بوده اند وحالا میخواهند بدنبال زندگی خود بروند به کنار، حتی جهان شاهد بود که در جریان جنگهای آزادیبخش، نفرات خمینی که در صحنه نبرد چند مجاهد خلق را کشته و بعد اسیر شده بودند، به دستور قاطع فرمانده ارتش آزادیبخش ملی ایران، مجاهدین، بدون اینکه دست روی آنها بلند کنند از طریق صلیب سرخ آنها را آزاد کردند؛ و ایضا دیدید که برخی از آنان تکان خوردند واین بار به نبرد رهایی بخش تا پای جان پیوستند. بروید در تاریخ، ازجنبش های چریکی گرفته تا ارتش های آزادیبخش سراسر گیتی، نمونه ای دراین حد را پیدا کنید.
باری، انتقال این یک سوم هم نودونه درصد، با تلاش خودمان و کانالهای نزدیک و حامی مقاومت در جهان انجام گردیده است؛ که در شرایط کنونی، نه نام آنها و نه اسناد و پروسه بسیار پیچیده این کارزار را مطرح میکنیم تا رژیم ملایان نتواند این امکانات و این راهها را بسوزاند. تا توسط حاج گشتاپوو ترکه های زیر دهل آن، به این برنامه عظیم، نفسگیر، پر هزینه جسمی و مالی، بویژه به انسانهای شریفی که کمک کردند گزندی نرسد. بشارت به شما که تمام اسناد و گزارشهای ملاقاتها و فیلم ها و بحث ها برای گزارش به خدمت ملت ایران که صاحب اصلی همه این کارزار نفسگیر است، حی و حاضر در اختیار ماست بعلاوه صدها مقام مهم و موثر بینالمللی و چند هزار وکیل و حقوقدان ایرانی و خارجی که شاهدان زنده این ماجراهستند. سناتور و حقوقدان برجسته آمریکایی یعنی سناتور توریسلی معروف نقش رئیس هیئت بینالمللی حقوقدانان را بعهده دارد.
هرکدام از نمایندگی های شورای ملی مقاومت در کشورهای مختلف، در پایان هر سال، گزارشی صرفا آماری (غیر از گزارشهای مفصل و مستمر روزانه)، از بخش عمده ای (نه همه، که غیرممکن است) از فعالیت ها، اقدامات، ملاقاتها، تماسها، مقاله ها، مصاحبه ها، تظاهرات و اکسیونها، برگزاری کنفرانسهای سیاسی و حقوقی و مطبوعاتی و شرکت در مجامع بینالمللی مانند ای یو و سازمان ملل متحد را به دبیرخانه شورای ملی مقاومت و از آن طریق به پرزیدنت شورا میدهند. یک روز اگر منشتر کردیم خواهید دید که عدد و رقم و ساعات شبانه روز سر به ارقام سرسام آور و حیرت انگیز میزند. پس شما خواهید گفت که مگر شبانه روز اینها، بر اساس هر تقویم و محاسبه ای در این جهان ریاضی-خاکی، چند ساعت است؟! در این سالهای اخیر ترجیع بند و فصل الخطاب اصلی این بوده است: حفاظت از جان و نجات ساکنان اشرف و لیبرتی!
این نکته را هم بگویم که تأمین هزینه انتقال رزم آوران آزادی به خارج از عراق و هزینه استقرار و دیگر مخارج بسیار زیاد انتقال و بازاسکان آنها و در عین حال تأمین هزینه های کمر شکن لیبرتی، توسط مجاهدین خود یکی از عجایب این روزگار وانفسا است. آنهم در حالیکه همه اموال مجاهدین در اشرف چپاول شده است؛ و ایضا، به لطف مماشات گرایان، دهها میلیون دلار از اموال مجاهدین در کشورهای اروپایی و آمریکا در کارزار همه جانبه علیه لیست تروریستی و هزینه های مبارزه حقوقی ناشی از آن صرف شده است و علاوه بر اینها، بخلاف عرف معمول پناهندگی، همه هزینه های مجاهدینی که به آلبانی منتقل شده اند، از الف تا یا، توسط خود سازمان پرداخت میشود. درود بر خلق قهرمانی که این چنین از پیشتازان خود حمایت میکند و درود بر زنان و مردان شریفی که با گذشتن از زندگی روزمره خود و فرزندان و خانواده خود، این مقاومت سرفراز و خونبار را تأمین کرده اند، ویا شبانه روز درکادر های حرفه ای مقاومت ودرسایر فعالیت های سیاسی و اجتماعی مقاومت کار و تلاش میکنند. باشد روزی که بدور از شاه و شیخ این پرونده سراسر افتخار نیز در مقابل خلق وملت قهرمان ایران گشوده شود.
به هرحال، وقتی ترکه های زیر دهل و امدادرسانان تبلیغاتی به حاج آقا گشتاپو بور شدند و نفسشان بند آمد، بعد یک دور خفه خون، دریک تجدید نفس خفیف و خائنانه، به سراغ دو جعل دیگر رفتند که در زیر به اختصار افشا میشود. تا ببینیم دیگر کراواتی های حاج آقا چه در آستین پاره خود دارند:
- داستان کشور رومانی
یکی از این امدادرسانان، حالا دست سوم شده، تبلیغات گشتاپوی رژیم - که هنوز در ترومای لو دادن جوانان مجاهد و مبارز میهن، در جیپهای پاسداران که باعث شکنجه و قتل جمعی از آنان شد، دست و پا میزند- و عذاب روحی و روانی اورا به یک موجود تلخ و بد گو وحرّاف عصبی و بغایت لجن پراکن حتی درباره شخصیت فردی افراد تبدیل کرده است، درسایت دو زاری خود که تنها برای جذب تشنگان آنتن و مصاحبه و به منظور براندن آنها از مبارزه با رژیم – درست کرده است، نوشته بود که قرار بوده بود! که دولت رومانی تمامی! ساکنان لیبرتی را به کشورش ببرد، اما رهبری مجاهدین نگذاشت!
داستان این است که بهمان سیاقی که ما در کشورهای دیگر عمل کردیم، کانالهای مهم و پشتیبان مقاومت، (که بکوری چشم گشتاپو و فکلی های آن، ردّشان را نمیدهیم)، در نزد دولت رومانی، همان اقدامی را کردند که در بسیاری کشورهای دیگر کردند. بعد از تلاشها و ملاقاتهای سیاسی و حرفه ای و حقوقی و سفر هیأتهای ذیربط و هزینه های زیادی که مقاومت متحمل شد، زمینه های کار فراهم شد و توافق بخشی از حکومت برای انتقال گروهی را بدست آوردند؛ اما متعاقبا، تحت فشارهای رژیم و به برکت شاخکهای اطلاعاتی معمم و یخه آخوندی در داخل و مکلا و کراواتی در خارج کشور، بر دولت رومانی آنقدر فشار وارد آوردند و تهدید کردند که در بحبوحه انتخابات ریاست جمهوری اش، این دولت منصرف گردید. همان کاری که یک نفر که برای خودش عنوان نماینده خانواده اشرفیان و لیبرتی در فرانسه جعل کرده است، در نزد دولت آلمان کرد و این دولت را از پذیرش مجاهدین برحذر داشت! این طرف باید نماینده خانواده های شمر و خولی و لیاخوف و شیخ فضل الله! و لاجوردی باشد، نه نماینده خانواده های محترم مجاهدین در لیبرتی که سالهاست در ایران و سراسر جهان تلاش کرده و فریاد میکشند، در بیرون اوین کتک میخورند و زندان میروند و در خیابانهای سرد جهان با قامت های از غم دوری عزیزان خمیده، اما عزم چون دماوند ایستاده، راه پیمایی میکنند. این روزها دیدیم که چهارصد نفرشان به دبیرکل سازمان ملل متحد نامه نوشتند و سالهاست که اغلب اوقات بسیاری و یا نمایندگانی از آنان را در خیابانها و راهروهای پارلمانها می بینم.
حالا هموطنان، به سند زیر، مصاحبه رسمی سفیرمنحوس المنظر رژیم در کشور رومانی- پاسداربهار امینیان- خوب توجه کنید. خواهشمندانه، در عین حالی که به دقت میخوانید، تف ها را در دهان برای روزی که اینها را در خیابانهای آزاد ایران ببینید ذخیره نمایید. همان باران تفی که بر سروروی همسانانشان، بعد از آزادی اروپا و پیروزی برخمینی آنروز، در خیابانهای پاریس و همه شهرهای اروپا از جنوب تا قطب شمال، باریدن گرفت:
23 دیماه 92 برابر با 13 ژانویه 2014 مصاحبه تابناک با سفیر "ایران" (گیومه از نگارنده است)، «... امروز اتحادیه اروپا بعنوان یک بازیگر مستقل شکل گرفته است... به دلیل اینکه ما کم اثربازی کردیم، فشار آوردن به ایران کم هزینه و آسان شد... ما متاسفانه بدلیل نداشتن استراتژی گاهی کشورهای دیگر جای ما را گرفته اند... ما مکانیزم رابطه با اتحادیه اروپا را نمی دانیم... امینیان پیرامون احتمال حضور منافقین در رومانی گفت: تحلیل خود من این است که اگر پایگاه اشرف درعراق تعطیل شود، یکی از جاهایی که ممکن است منافقین به آن منتقل شوند رومانی خواهد بود. برپایه این تحلیل ازهمان حدود یک سال پیش اقداماتی را برای عدم حضور منافقین در این کشورانجام دادیم. خود بنده در دیدار دوره ای با تک تک مسئولین تصمیم گیرنده این مساله جلسه گذاشتم... ما در پارلمان اروپا هیچ نفوذی نداریم. من با چند نماینده پارلمان اروپا صحبت می کردم. میگفتند، سازمان مجاهدین خلق با ما سخن میگوید و از ما امضا میگیرد و مرتب اطلاع رسانی میکنند؛ اما از جمهوری اسلامی ایران کسی به اینجا نیامده است. متاسفانه سازمان کم توانی مثل منافقین از جمهوری اسلامی ایران حضور پررنگ تر و بیشتری در پارلمان دارند...»! ملاحظه میکنید که از یک طرف رژیم به دولت عراق فشار می آورد که مجاهدین را از عراق بیرون کند واز طرف دیگر منفدهای ورود و بازاسکان در کشورهای دیگر- غیراز مرز ایران را- می بندد!
خانم رجوی از چند سال پیش گفته بود، رژیم ایران دو گزینه برای مجاهدان لیبرتی بیشتر ندارد، یا تسلیم و بازگشت به ایران زیر عبای ملایان و یا کشته شدن در عراق. اولین دشمن انتقال مجاهدین به خارج از عراق رژیم ایران است و الا وضع فرق میکرد. حالا این سفیر جنایتکار به صراحت به ماموریت خود اعتراف میکند و این یکی ماموردوفاکتوی مفلوک تبلیغات واواک رژیم، میخواهد تقصیر را به گردن مجاهدین بیاندازد و رژیم را تبرئه کند. همانطور که این مفلوکین و امدادرسانان شناخته شده به گشتاپوی حاج آقا، موشکباران 29 اکتبر را هم تقصیر خود مجاهدین قلمداد میکنند. مگر یادتان نیست که وقتی انتقال به آلبانی تازه شروع شده بود، مقامات رژیم و رسانه هایش و نمایندگان باصطلاح مجلسش از هیچ تهدیدی علیه آلبانی فروگذار نکردند، حتی این دولت را بخاطر پذیرش مجاهدین به اقدامات تروریستی تهدید کردند؛ و همزمان نیز معدودی از این قماش ماموران با جیره و بی جیره حاج آقا گشتاپو، به اقدامات مشابه در ارتباط با آلبانی مبادرت کردند که خوشبخنانه بدلیل اقدامات روشنگرانه و سریع دوستان مقاومت خنثی شد و بجایی نرسید؛ و پیش تر از اینها مگر داستان توطئه "تپف" فراموش شدنی است.
این مأمور مفلوک هم، در امر انتقال رزم آوران لیبرتی همان کارشکنی را میکند که سفیر رژیم! و دیدید، در حد خفیف و رذیلانه و بی مقدار خود- بگواهی رئیس امداد صلیب سرخ سوئد- قبلا چه میکرد که پوزه اش بخاک مالیده شد.
حالا ببینید که مقامات این رژیم چگونه توسط مجاهدین و شورا و مقاومت ایزوله و آچمز و بقول خودشان در مقابل پررنگی این مقاومت سلحشور رنگ باخته اند. آنچنان که صدای ضجه سفیر مفلوک خلیفه خامنهای هم چنین بلند شده است.
درودی، به پهنای تاریخ کهنسال میهن، بر این سازمان مجاهدین خلق ایران و به این شورای ملی مقاومت و لعنت تاریخ بر جاعلین، دروغ بافان و بریده های فکلی، هیزم بیار گشتاپوی ولایی و ننگ بر جاعل آن ادعای سراسر کذب وعناد، درباره داستان کشور رومانی، علیه تنها مقاومت سازمان یافته و جدی. مقاومتی که علیرغم همه این بلاها و بلیه ها، سونامی ها و توطئه ومماشات ها و اقدامات پیگیر و پرهزینه سربازان گمنام و با نام جبهه تبلیغاتی داخلی و خارجی رژیم، همچنان صحنه گردان اینکار زار ملی و جهانی علیه این رژیم دیو و دد منش است: استراتژی اتحاد جماهیر اسلامی و برنامه سلاح اتمی آنرا در منطقه و جهان شکست داده و گوشه دیوارش گذاشته است. آنهم رژیمی که خاک، سرزمین، چاههای نفتی و داروندار کشور را در دست دارد، و حاکم بر یک بروکراسی چندین میلیونی و اینهمه سفارت و کنسولگری وانبوهی دفاتر و شرکت های پوششی و اینهمه لابی خارجی و مزدور بی و یا با مواجب در خارج کشوراست؛ اما این مقاومت سازمان یافته ملت ایران است که هنوز در همه صحنه ها میدرخشد و بقول سفیر منحوس خامنهای، پررنگ و حضورش بیشتر است...درود درود!
شاعر لر میفرماید!
رنگ ما از جنس خون اطهراست کارزار تو فشل، پس ابتر است
- توضیح مختصر گزارش یونامی در زمان مدیرت مارتین کوبلر معروف و معرف حضور.
مارتین کوبلر کسی بود که از همان بدو مسئولیت، با قولی که به رژیم داده بود، می بایست، اگر بتواند که همه وگرنه اکثر ساکنان اشرف را تواب کرده و به ایران بفرستد. مرتب میگفت که از رژیم تضمین عفو گرفته... ما او را از اوایل سال 2012 یک نفس افشا کردیم. حتی کارش بجایی کشید که در جلسه ای با حضور 7 شخصیت آمریکایی و اروپایی برجسته، به صراحت از محل استقرار آقای مسعود رجوی پرسید. وقتی با اعتراض، حتی مقامات خارجی در جلسه، روبرو شد، گفت که "قصدم این است که شاید بتوانم او را حفاظت کنم!" که بقول لرها "هورده ای" یعنی کمی مانده بود که او را از جلسه با اردنگی بیرون کنند. به گزارش آقای بومدرا، مسئول بلند پایه آنزمان یونامی در استماع کنگره آمریکا، تحت سوگند، در پاسخ سؤال صریح رییس این جلسه استماع گفت: «تصمیمات یونامی درباره اشرف و لیبرتی یا در نخست وزیری گرفته میشود و یا در سفارت رژیم در بغداد...». هموطنان این گزارشها و افشاگریهای مقاومت درباره کوبلر، مثنوی پرحجمی است که شما در جریان آن هستید و احتیاج به تکرار آن نیست. همه اسناد رسمی موجود است؛ اما بدانید که مأموریت کوبلر جز فرستادن مجاهدین مستقردر عراق، ابتدا به زندان لیبرتی و از آنجا وادار کردن آنها به رفتن به ایران کار دیگری نبود که بعدا کشف محل استقرار فرمانده ارتش مقاومت هم جزیی از آن شد. اگر یادتان باشد در هنگام کوچ باصطلاح موقت به لیبرتی، کوبلر بناگهان اعلام کرد که حدود یکهزار و ششصد و بیست نفر از آنان آماده رفتن به ایران هستند و مثلا به کوبلر قول داده بودند؟ که دیدید تیرش به سنگ خورد. پس نه! این کوبلر بود که به خامنهای قول داده بود!
سپس کوبلر برای اجرای تعهدش به خامنه ای، در لیبرتی، انواع اقسام مزدور تحت عنوان مترجم و دستیار را بهمراه یونامی به داخل لیبرتی می فرستاد، بوضوح برای جاسوسی و یا اینکه زیر گوشی به بچه ها بگویند (حتی به لهجه فارسی دری افغانی) که بیایید بروید ایران، همه شما را بخشیده اند و بسیاری توطئه های دیگر و کسب اطلاعات برای رژیم... این طبیعی است که در چنین شرایطی باید افراد مقاومت آماده مقابله با این فساد و توطئه میشدند و صفوف خود را فشرده تر و آنان را ایزوله میکردند.
یک قسمت دیگر ازاین مأموریت اصلی کوبلر این بود که گزارش بدهد و خود مجاهدین را به نقض حقوق ساکنان لیبرتی متهم کند تا اولا نقض وحشیانه و سیستماتیک حقوق ساکنان توسط دولت عراق را مخفی کند و ثانیا، اقدامات سرکوبگرانه دولت عراق را علیه ساکنان توجیه و زمینه سازی کند.
به همین خاطر در گزارش هایی که کوبلر و کسانی که او در مصدر امور نصب کرده بود، می نوشتند، می آمد که اینها با ما حرف نمیزنند و یا مواظب و مراقب هم هستند، مجاهدین ارتباطات ساکنان در داخل کمپ را با هم ممنوع کرده اند و انبوهی از این دروغها و مزخرفات... این در حالیست که مجاهدین و شورای ملی مقاومت و نماینده های ساکنان و گروههای پارلمانی حامی اشرف و لیبرتی، صدبار فراخوان دادند که اگر راست میگویی بگذار یک هیات بیطرف از نمایندگان پارلمان، حقوق دانان و وکلا و فعالان حقوق بشر نامدار جهان، به لیبرتی بروند تا نقض حقوق بشر توسط مجاهدین را از نزدیک ببینند؛ اما بدانید که پس از گذشت چهارسال از تأسیس این کمپ باصطلاح موقت، حتی یک نفر نتوانسته است برود و آنجا را ببیند. حتی وقتی سناتور توریسلی، به عنوان نماینده قانونی ساکنان به همراه پروفسور اشنیبام، به پیشنهاد یونامی با هزینه زیاد مقاومت در اول ژانویه 2013 به عراق رفت، اجازه پیدا نکرد به لیبرتی وارد شود، در حالیکه از قبل دولت عراق به یونامی قول بازدید هیئت از لیبرتی را داده بود. بعد از این عمل رسوای مالکی و مافیای او، آنان با دست خالی برگشتند و باند خامنهای در دولت عراق را رسوا کردند.
هموطنان اگر قبول کنیم که اردوگاه افراد یک مقاومت و کمپ اسارت، (همانند اردوگاه مقاومت لهستانی ها در ورشو در جنگ بین الملل دوم)، خیابان شانزه لیزه وکافه های لندن و برلن نیست- بنابراین حفاظت از نفوذ دشمن و توطئه کوبلر- مالکی- خامنهای برای نشر دروغ و تحریک و تشویق و از بین بردن روحیه وبه ایران فرستادن، می بایست در صدر تمام ملاحظات قرار میگرفت. درود بر مجاهدان لیبرتی که در مقابل کوبلر بازیگر، ایستادگی و او را افشا کردند، بنحوی که دبیرکل به ناگزیر دوره او را تمدید نکرد. این در حالی بود که مالکی بشدت تلاش میکرد که کوبلر در عراق بماند. دبیرکل او را از عراق برد وماموریت دیگری به او در افریقا داد.
این را هم بدانید که نماینده یکی از آن کشورهای محل ماموریت جدید او در آفریقا، در تماسی با یک نفر مسئول در هیئت ما در سازمان ملل متحد، به او گفت که "خواهشمندانه بیایید بما یاد بدهید که چگونه از شرکوبلر درعراق خلاص شدید!"
فساد در دستگاه سازمان ملل متاسفانه سوابق زیادی از تاسیس آن در 1945 و حتی در زمان حیات مادر این سازمان که "لیگ ملت ها" نام گرفت، دارد. همین چند هفته پیش آقای جان اش، دیپلمات عالیرتبه سازمان ملل که مدتی پرزیدنت شورای امنیت سازمان ملل بود، به اتهام گرفتن رشوه از یک مولتی میلیاردر چینی (به به! یکی از ثروتمندترین های جهان در چین تشریف دارد، مبارک باشد!)، یک راست به زندان رفته است. کتاب هایی پر از اسناد این فساد ها و پشت کردن به بی طرفی سازمان ملل، در خود سازمان ملل چاپ شده است.
دیدید که هم سایتهای رژیم و هم در دو سه جا ترکه های زیر دهل حاج آقا گشتاپو، این گزارش صددرصد کوبلر و شرکا ساخته را در سایتهای خود درج کرده بودند واین یکی از شاه دلیلانشان- ببخشید از شیخ دلیلانشان- است!
- حالا جایی دیدم که بعد از حمله اخیر به لیبرتی، گفته بودند که کمیساریا فراخوان بازاسکان داده است! عجب خبری! این کاری است که کمیساریا در هر کیسی با لابه وخواهش از کشورهای دنیا میکند؛ اما از لسان پر مکر و فساد اینان چنین القاء میشود که مثلا به مجرد اینکه داد کمیساریا در آمد کار تمام است. دیدیم که همزمان از خود وزیر خارجه امریکا گرفته تا خود دبیرکل سازمان ملل و اتحادیه اروپا و عفو بین الملل و بسیاری مقامات و شخصیتهای جهانی و چند وزارتخارجه غربی، هم دادشان درآمد و محکوم کردند و اعتراض نمودند؛ اما بقول لرها "پیل چی شد؟" کو بازاسکان؟
این بدبختهای وامانده فکر میکنند که بمحض اینکه کمیساریا تقاضای بازاسکان کرد، چندین هواپیما از اروپا و امریکا آمده و همه را خواهند برد و تنها رهبران مجاهدین هستند که باند فرودگاه بغداد را بسته اند! کمیساریا و سازمان ملل، ده سال پیش اعلام کردند که 15 میلیون پناهجو و پناهنده در بیابانها و کنار مرزها و جزایر و کمپ های موقت در سراسرجهان، روی دستشان مانده است و بندرت و قطره ای عده معدودی بازاسکان میشوند. شما بدانید که اکنون دیگر این عدد 15 میلیون، به گفته کمیساریای پناهندگان، به 50 میلیون رسیده است. این یارو قندعلی، تقریبا میگفت اگر رهبران سازمان جلوگیری نکنند کمیساریا همین روزها همه را میبرد. حتما به خانه عمه آنها و یا به ویلاهای پسر خاله های حاج آقا گشتاپویشان!
تازه اینها خانه پدری خود، که همان "تیپف" آمریکاییها باشد یادشان رفته است. همه آنها توسط کمیساریای عالی پناهندگان مورد مصاحبه قرار گرفته بودند و کمیساریا به همه آنها کاغذ پناهندگی داده بود، اما در فاصله سالهای 2003 تا 2008 آمریکا حتی یک نفر از آنها را به خارج از عراق نفرستاد و سال 2008 نیز آنها را مجبور کرد که از تیپف خارج شوند. جالب است که همان زمان که آمریکا آنها را از آنجا اخراج کرد، باز همین مجاهدین بودند که در ورودی اشرف به آنها کمک کردند و به آنها جمعا صدها هزار دلار دادند که بتوانند برای مدتی زندگی خودشان را اداره کنند. همه اسناد آن و رسیدهای آنان موجود است. القصه آنها راهی کردستان و بیابانهای عراق شدند، برخی از آنها روانه ایران شده و برخی به کردستان رفتند و برخی قاچاقی روانه اروپا و برخی نیز در رودخانه ها و کوههای مسیر جان دادند و ... در این فاصله پنج سال، تنها استثنا کسانی بودند که، مانند بتول سلطانی، پس از عزم خدمت در وزارت اطلاعات، به ایران رفتند و از تهران و اصفهان زیر نظر بازجویان و شکنجه گران پاسپورت گرفتند و مجددا روانه عراق شدند و بعد هم توسط برادران گشتاپو راهی خارج گردیدند. استثنای دیگر هم در مورد یکی دو فقره بود که به مزدوری و جاسوسی حرفه ای سرویسهای آمریکایی در آمدند و ماموران آمریکایی آنها را به خدمت خودشان بردند. بگذارید من بی دین، اما نه ضد دین، به جمله کوتاهی از قران استناد کنم که گفت «فاعتبروا یا اولی الابصار» یعنی "عبرت گیرید ای دارندگان چشم (بینایان)". ترجمه صریح و رسمی را از لغت نامه دهخدا گرفتم! و یا بقول شاعر استناد کنم که گفت: هرکه گریزد ز خرابات شام بار کش غول بیابان شود.
آری این است مکافات عظیم و آماده در کاسه عمو تاریخ، برای پشت کنندگان به صفوف مردم و مقاومت مردم در طول زندگی بشر و ایضا، نفرت و نفرین و لعنت آن مردم بر نفرات پشت صحنه و مبلغ و پشتیبانان آن خائنین، در پستوهای تاریخ. بروید! بروید! موزه های مقاومت های همین اروپا را ببینید! در دمکراسی های پر از لکه های خون که اینها در آن جا خوش کرده اند و تأمین شده اند.
اما این را هم محض طنز و مضحکه بشنوید که یک شبدرقلی نسبتا جدید، چند روز پیش نوشته بود که این قانون جدید امریکا و این اقدامات بی فایده است و این غربی ها بقول شان عمل نمیکنند. ایهاالناس! این گروه سخیف و درمانده، اگر ما یک روزنگوییم "بازاسکان! بازاسکان!" بما میگویند که چرا این کلمه را کم بکار می برید. بعبارت دیگر، بنظر اینها بمجرد اینکه ما این جمله را چند بار تکرار کنیم جمله حکم "هاتی هوتی کلماتی" دارد و یک کلید رمز و ورد است! و بعد بلافاصله می برندمان به خانه شان در غرب. وقتی هم بههمت خودمان در یک کارزار عظیم سیاسی- اجتماعی وحقوقی، هم قانونگذاران و حقوقدانان و مقامات طراز اول جهان وهم سازمان ملل را وادار به دخالت میکنیم و با خون دل ما، کنگره هم قانونی در این مورد تصویب کرد و رئیس جمهور آمریکا هم آنرا توشیح و لازم الاجرا نمود، باز این درماندگان انباشته از حقد و حسد، میگویند بیخودی خوشحال نشوید، فایده ندارد! حالا ملاحظه میفرمایید این شیفتگان سایت و مصاحبه، چه درماندگان و شارلاتانهایی هستند؟! البته آنچه حتما مؤثر است و فایده دارد، نشستن در ته یک کیچن در اروپا، با یکدست مگس گرفتن و با دست دیگر "آن لاین" بدستور حاجی گشتاپو دروغ، دغل، جعل، افسردگی، یاس و ناامیدی و تبلیغات ضد مقاومت سازمان یافته، پراکندن!
آخرین پاسخ رسوا کننده به این ها را هم بشنوید:
چند وقت پیش یک لومپن بتمام معنی و شعبان بی مخ شان، در یکی از مطالبش، خطاب به ما اعضای شورای ملی مقاومت، ما را بی شرف خطاب و یک سری فحش و ناسزا از کوزه کریه و کریه المنظر خود بیرون داده بود که بوی تعفنش "آن لاین" هم بمشام میرسید. بعد آقای حسین فرشید، عضو شورای ملی مقاومت و پدر دو شیرزن در لیبرتی، با در گیومه گذاشتن این توهین آن لومپن، نوشته بود ای "بی شرفها" چرا چنین چیزهایی میگویید... مراجعه کنید به اصل نوشته که گیومه دارد.
حالا باز دو سه شبدرقلی که کم کم حافظه و اظهار فضل و فضول شعر و شاعری که هیچ، بل مشاعر از دست داده اند، دادشان در آمده است که چرا آقای فرشید به آنها گفته است بی شرفها!
ملاحظه میفرمایید! که اینها سراسر تاریخ زندگیشان، یا پر از سوابق تاریک لو دادن و خیانت به مجاهدن و مبارزین - بویژه در گشت های پاسداران، است، یا به جبهه مقابل پیوستن و اجرای مأموریتهای محوله - و یا جمعی شان، بعد از شش- هفت و اندی دهه عمر- در عذاب توبه از زندگی سیاسی گذشته و خط زدن تمامی سوابق سیاسی، فکری، کارها و اثرات و نوشته ها و سخنرانی های پنج- شش-هفت هشتم عمر خود، سپری کردن. این جمع کوچک سوته دلان، قسم حضرت عباس شان این است که تکه جامانده از حیات را، بعنوان کار و وظیفه اصلی، در عناد کور و کوباندن و نشر جعلیات در پرونده درخشان مبارزات و جانفشانی دختران و پسران راستین ستارخان و مصدق وخواهران و برادران آن هزاران هزار شهیدان تاریخ ایران زمین، یعنی این امیرخیزیان و سی تیریان و سی خردادیان- سپری کنند. آنچه نقدا در پایان میماند یک آگهی تسلیت است، برای دعوت از جمع کوچکی در یک هوای خیس، در گورستانی سرد و تاریک دراین غربت ناخواسته.
بقول لرهای عزیزمن: " ای جفتم ودار سیتو!" یعنی ای وای بر حال و روزگار بدتان! البته واضح و مبرهن است که من این ترجمه را این بار از لغت نامه دهخدا نگرفتم، ترجمه از ده خودمان در لرستان رسیده است.
زنده باد آزادی! ایدئولوژی جهانشمول و عقیده حکیم و حاکم بر سراسر گیتی.
پرویز خزایی – هفته اول دسامبر 2015- اسکاندیناوی