«سیاهکل ۴۹»

(«کتاب جمعه»، احمد شاملو، سال اول، شماره27، ص143)

«سیاهکل 49»
 (دوپاره از شعر «ضیافت»، از مجموعه «دشنه در دیس»، درباره «حماسه سیاهکل»، بهار1350)
«مردان از راهکوره‌های سبز/ به‌زیر می‌آیند.
عشق را چونان خزه ‌یی/ که بر صخره / ناگزیر است
بر پیکره ‌های خویش می ‌آرند / و زخم را بر سینه‌ های‌شان.
چشمان‌شان عاطفه و نفرت است/ و دندانهای ارادهٔ خندانشان
دشنهٔ معلّق ماه است / در شب راهزن.
از انبوهی عبوس / به‌سیاهی / نقبی سرد می‌ بُرند

حماسه سیاهکل از دکتر عبدالعلی معصومی


 (آن‌جا که آلش و اَفرا (=نام دو درخت جنگلی) بیهوده رُسته است / و رُستن / وظیفه ‌یی‌ست/ که خاک / خمیازه‌ کشان انجام می‌دهد/
اگرچند آفتاب / با تیغ برّاقش/ هر صبح / بند ناف گیاهی نو رُسته را قطع می‌کند؛
و به‌روزگاری / که شرف / نُدرتی‌ست / بُهت‌انگیز / که نه آسایش خفتگان
که سکون مردگان را / آشفته می‌کند.)
 ...

حماسه سیاهکل از دکتر عبدالعلی معصومی


تو می‌ باید خامُشی بگزینی / به‌جز دروغت اگر پیامی / نمی‌تواند بود
امّا اگرت مجال آن هست /که به‌آزادی / ناله ‌یی کنی
فریادی درافکن / و جانت را به ‌تمامی / پشتوانه‌ی پرتاب آن کن!
احمد شاملو ـ بهار50»