«...حتی مرگش نیز, شکوه و حالت هنری یی بود. این مرگ در شأن او و زندگی یی بود که او کرده بود. مُرد در حالی که قوای او به خوبی کار می کرد؛ و در حالی که بی شک دوست می داشت بمیرد, یعنی در حین دعا, او مرد. به عنوان شهیدی در راه وحدت, که عمر خود را وقف آن کرده و لاینقَطع (=پیوسته)، در راه آن کوشیده بود. خاصه در یکی دو سال آخر.
او به طور ناگهانی مرد. بدان گونه که هر کسی باید آرزوی چنین مرگی بکند. نه فرسودگی جسم بود, نه بیماری دراز و نه خَرفتی که به همراه کهولت می آید.
چرا ما باید برای او عزادار باشیم؟
آخرین خاطره یی که از او داریم, خاطره مقتدایی است که گامش در پایان راه سبک بود؛ لبخندش تسلّی¬بخش بود و چشمانش پر از خنده.
هیچگونه ضعفی در نیروی جسمانی و فکری او راه نیافته بود. زندگی کرد و در اوج قدرت جسمانی خویش مرد, و تصویری که از خود در ذهن ما نهاد, و در ذهن روزگاری که ما در آن زندگی می کنیم, هرگز زایل نخواهد شد.
این تصویر به بیرنگی نخواهد گرایید. هنگامی که ما در این کشور می رفتیم که به فقر معنوی روی کنیم, باپو (لقبی که به گاندی داده بودند, به معنای پدر ملت) آمد و ما را غنی کرد؛ ما را قوی ساخت و قدرتی که او به ما بخشید برای یک لحظه و یک روز و یک سال نبود, بلکه چیزی بود که بر میراث ملّی ما افزود».
(نوشته های بی سرنوشت, دکتر محمدعلی اسلامی نَدوشَن, چاپ اول, بهار 1356, ص236).
ــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ نَدوشَن: از روستاهای بخش خضرآباد شهرستان یزد