نظام پوسیده و متزلزل و بحرانزده ملا – پاسدار حاکم گرفتار موقعیت استثنائی ست. از حیث اجتماعی بهشدت مورد نفرت اقشار و طبقات زحمتکش جامعه تحت ستم ایران است. بحران اقتصادی، سیاسی و بینالمللی و تقابل روبتزاید جناحها؛ تهدیدی جدی و ویرانگر است. از سوی دیگر رژیم با اپوزیسیونی روبرو و در مقابله است که طی هجومهای وحشیانه به او از زمان خمینی دجال روزگار تا به امروز باآنکه تلفات و لطمات کمرشکن دیده، از پای درنیامده است. برعکس، هر زمان تواناتر و گستردهتر و محبوبتر هم صحنه ملی و هم منطقه یی و هم جهانی را در اشغال نفوذ و پیامهای درخشان انسانی و آزادیخواهانه خود گرفته است؛ و بیهیچ تردید به اثبات رسانده است که نهفقط یک تشکل ظاهری اپوزیسیون بل آلترناتیو بیچونوچرای رژیم اوباش فاشیستی حاکم است. این همان نقطه و گرهگاه ترس و وحشت و بغض و کین جنونآمیز سردمداران رژیم است. مگر جز مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت و ارتش بیسلاح آزادیبخش، دیگرانی درصحنه نیستند که تهدیدی برای رژیم باشند؟ عملاً میبینیم که حداکثر تلاش رژیم برای طیفهای دیگر، نفوذ در آنها و عضوگیری کردن میان آنهاست.
رژیم درمانده بعد از سالها یورشهای نظامی هوایی و زمینی همراه با توطئههای سنگین و استفاده از تمامی امکانات دیپلوماسی بیرون از قاعده و استانداردهای بینالمللی، بهخوبی دریافته است که نابودی این آلترناتیو ممکن نیست؛ بنابراین از طریق وزارت بدنام و جاسوس پرور اطلاعات و دیگر ارگانها و بلندگوهای اطلاعاتی و تبلیغاتی، دلسوختهاش را بدین خوش کرده است که بلکه با جنگ سنگین و وسیع و بیسابقه تبلیغاتی خود، سازمان پرافتخار مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت ایران را بیاعتبار و بیارزش کند. این امر نیاز به خدمتگزارانی بیرون از چهرههای درون نظام دارد تا بتواند توسط این عناصر خائن و خودفروخته به اهداف شوم و ضد ملی خود برسد.
تجربه احزاب و سازمانها و جنبشهای رهاییبخش جهان در جوامع استبدادزده نشان داده است که هراندازه عمر مبارزاتی طولانیتر و سختتر میشود، به ارقام خائنان نیز اضافه میگردد. کسی که بیرون میزند اگر از فطرت انسانی برخوردار نباشد، کینه او به جنبش حتی از دشمن اصلی هم بیشتر میشود. او بهنوعی به پوچی و بیهدفی مطلق میرسد. غرایز خودخواهی در او به اوج اعلا میرسد. در مطرحشدن و کسب شهرت، نام و ننگ برایش یکی میگردد. فحشم بده بلکه مطرح شوم!! البته خیانت هم حد و اندازهای دارد هرچند که خائنان، مصداق یکدیگرند و وجه مشترکی دارند. نهایت بعضی میخواهند در خیانت، ژنرال و مارشال چهار ستاره! شوند؛ یعنی مصداق مصداقان شود. اینجاست که حضرتش با رهنمود و طرح بس احمقانه فرماندهاش چنان دستهگلی به آب میدهد که خود او را آب میبرد. او که تاکنون در پندار خام خویش، نبوغ خود را در بوق میدید و همواره میخواست خیانتش را پشت درخت حنظل حاشا و انتقاد پنهان کند، بهیکباره با طرح جدید وزارت بدنام؛ ماهیتش برای هر ذیشعور ایرانی که ریگی در کفش ندارد عریان و آفتابی میشود. شک و تردیدها و شاید و بلکه ها از میان میرود و مأموریت آنقدر قد میافرازد که باکله به زمین میخورد؛ و سوزش تیر خلاص را در شقیقه آرام و بیرگ خود احساس میکند.
نگارنده به ماوقع این طرح وزارت بدنام بنام مصاحبه با یک ساواکی جنایتکار نپرداختم زیرا اعضای محترم شورای ملی مقاومت و دیگر یاران هوادار به طرز مقنعی پرداختهاند که آخرین آن از عضو برجسته شورا و سخنگوی سازمان چریکهای فدایی خلق پایدار آقای مهدی سامع بود که مستدل و منطقی و عینی ماهیت و اهداف احمقانه و ولمعطل مصاحبهکننده و مصاحبهشونده که اینک هردو از یک آخور میخورند را بهخوبی برملا کرد. کلاً اینگونه تشبثات مذبوحانه رژیم و وزارت بدنامش حکایت از بحرانزدگی خودشان و ترس و وحشت بیدرمان از مقاومت سرفراز ایرانزمین است و لاغیر.