احمد زیبَرُم، در سال 1323 در بندر انزلی زاده شد و در 28مرداد1351 در رویارویی مسلّحانه با مأموران مهاجم ساواک، دلیرانه، تا آخرین گلوله جنگید و در راه آرمان رهایی خلق جان باخت.
محمد بلوری، روزنامه نگار روزنامه کیهان، که پس از شهادت دلیرانه چریک فدایی خلق، احمد زیبرم، در این زمینه گزارشی تهیه کرد که در «کیهان» به چاپ رسید، در گفتگو با سایت «تاریخ ایرانی» در این باره گفت: «... یک گزارش دیگر هم که من کار کردم در مورد زیبَرُم بود. زیبرم از چریکهای فدایی بود. یک روز با لباس مبدّل و سوار بر موتوری که در خورجین آن اسلحه جاسازی کرده بود، به یک خانه تیمی در نازی آباد میرفت. آن زمان به خاطر وجود چریکهای فدایی خلق، خیلی پیش می آمد که به موتورسوارها مشکوک شوند. نزدیک پل راهآهن یک گروهبان به او ایست میدهد، امّا نمیایستد و فرار میکند. گزارش که به ساواک میرسد، در عرض چند ساعت تمام منطقه به محاصره ساواک در میآید. زیبرم فرار میکند ته یک کوچه، در خانه باز بوده و او وارد خانه میشود. میبیند زن خانواده دم حوض نشسته و رخت میشورد، همسرش هم در ایوان خوابیده. زیبرم میفهمد که مأموران جایش را فهمیدند. اوّل مرد خانواده که مریض بوده را به داخل میبرد. بعد هر چه مهمّات داشته میخواسته به کمرش ببندد، به زن میگوید چادرش را به او بدهد. حتی پول چادر زن را هم میدهد. به زن هم میگوید با بچهاش به زیرزمین برود تا وقتی تیراندازی میشود به آنها آسیبی نرسد و نهایتاً در درگیری کشته میشود.
من چند ساعت بعد از این ماجرا برای تهیه گزارش به آن خانه رفتم و وقتی گزارش چاپ شد، سر و صدای زیادی بلند کرد. تا آن روز به مردم میگفتند اینها خرابکارانی آدمکش اند، امّا این گزارش نشان میداد زیبرم حتی پول چادر زن را هم داده بود.
آن زمان عراق با ایران مشکل داشت و یک رادیو فارسی داشت که بیست و چهار ساعت علیه دولت گزارش میداد. بعد از چاپ این گزارش هم چند روز آن را در چند نوبت از رادیو خواندند.
سر این جریان هم من را گرفتند و یکی دو ماهی اوین بودم» («تاریخ ایرانی»، 26مرداد1395).
احمد شاملو
«میلاد آن که عاشقانه بر خاک مرد.
در شهادت احمد زیبَرُم در پسکوچههای نازیآباد
۱
«نگاه کن چه فروتنانه بر خاک میگستَرَد
آن که نهال نازک دستانش
از عشق
خداست
و پیش عصیانش
بالای جهنّم
پست است.
آن کو به یکی "آری" میمیرد
نه به زخم صد خنجر،
و مرگش در نمیرسد
مگر آن که از تب وهن
دق کند.
قلعه یی عظیم
که طلسم دروازهاش
کلام کوچک دوستیست.
۲
انکار عشق را
چنین که به سرسختی پا سفت کرده ای
دشنه یی مگر
به آستین اندر
نهان کرده باشی ــ
که عاشق
اعتراف را چنان به فریاد آمد
که وجودش همه
بانگی شد.
۳
نگاه کن
چه فروتنانه بر درگاه نجابت به خاک میشکند
رخساره یی که توفانش
مَسخ نیارست کرد.
چه فروتنانه بر آستانه تو به خاک میافتد
آن که در کمرگاه دریا
دست حلقه توانست کرد.
نگاه کن
چه بزرگوارانه در پای تو سر نهاد
آن که مرگش میلاد پُرهیاهای هزار شهزاده بود.
نگاه کن! ـ ۱۳۵۲». («ابراهیم در آتش»).
«بچههای اعماق»
گفتار برای یک ترانه، در شهادت احمد زیبرم
«در شهر بیخیابان میبالند
در شبکه مورگی پسکوچه و بُنبست،
آغشته دود کوره و قاچاق و زردزخم
قاب رنگین در جیب و تیرکمان در دست.
بچههای اعماق
بچههای اعماق
باتلاق تقدیر بی ترحّم در پیش و
دشنام پدران خسته در پُشت،
نفرین مادران بیحوصله در گوش و
هیچ از امید و فردا در مشت،
بچههای اعماق
بچههای اعماق
(«کتاب جمعه»، سال اول، شماره ۳۲، صفحه ۶۲).
بر جنگل بی بهار میشکفند
بر درختان بی ریشه میوه میآرند،
بچههای اعماق
بچههای اعماق
با حنجر های خونین می خوانند و چون از پا درآمدند
درفشی بلند به کف دارند
کاوه های اعماق
کاوه های اعماق.
۱۳۵۴» (سایت رسمی احمد شاملو).