این نسل کشی سفاکانه دو طرف داشت، ارتجاع هار و افسار گسیخته که جز به تسلیم وا داشتن و به همدستی با خود کشاندن زندانی اسیر و یا نابود کردن مجاهدین نمی اندیشید و از طرفی پایداری شکوهمند نسل به خون تطهیر شده مجاهد خلق که داغ ننگ تسلیم را بر دل دژخیم نشاند؛ اما در این میان مقاومت حماسی زنان مجاهد خلق برجستگی ویژه داشت همان زنانی که در فرهنگ منحط آخوندی ضعیفه، جنس درجه ۲، کالای جنسی و لایق کار در خانه و آشپزخانه محسوب میشدند. همان زنان مجاهدی که از فردای انقلاب ۵۷ گام به گام و در پرتو رهنمودهای ‘‘معلم‘‘ بزرگ این نسل (برادر مسعود) با شرکت فعال در پراتیک اجتماعی ‘‘در مسیر رهائی‘‘ خود گام گذاشتند و دوش به دوش برادران خود در کلیه سنگرها از مدرسه و دانشگاه و کارخانه تا محلات و کوچه و خیابان تا تظاهرات بزرگ و کوچک و تا مقاومت بی باکانه در مقابل حملات چماقداری و فالانژی و تا شرکت در مقاومت انقلابی و مسلحانه و تا پایداری فوق تصور در مقابل شکنجه های قرون وسطائی رژیم و از جمله رذیلانه ترین انواع آن، لیاقت و شایستگی خود را بخوبی نشان دادند همان زنان قهرمانی که بدلیل سرکوب مضاعف اعمال شده بر آنان در رژیم آخوندی دارای آنچنان دینامیزم و پتانسیل عظیم انفجاری بودند که میتوانستند بعنوان نیروی اصلی برای هرگونه تغییر و تحولی در ایران آخوند زده بحساب آیند از اینرو در سالهای بعد خانم رجوی مکرراً بر این حقیقت محض تأکید نمود که ‘‘زنان نیروی تغییر‘‘ می باشند.
همان زنان قهرمانی که با وجود سهم کمتر داشتن در شریعت ضد اسلامی آخوندهای مرتجع، تنها در زندانهای رژیم سهم بیشتری از دار و درفش و شلاق و شکنجه را باید تحمل می کردند و مضافاً بر شکنجه های رایجی که نسبت به برادرانشان اعمال میشد آنان بایستی هتک حرمتها و انواع و اقسام شکنجه های رذیلانه را نیز متحمل میشدند چیزیکه در مورد مردان مجاهد به نسبت آنها بسیار کمتر بود.
همان زنان قهرمانی که طی این سالها تمامی عرصه های نبرد انقلابی با رژیم زن ستیز آخوندی -از جمله شرکت در عملیات رزمی ارتش آزادیبخش- را با رشادتی فوق تصور در نوردیده و شایستگی خود برای قرار گرفتن در رهبری مقاومت خونبار مردم ایران را بدست آوردند.
سخن از زنان مجاهدی است که در نبرد مرگ و زندگی با دژخیمان ولایت سفیانی آنچنان حماسه های درخشانی آفریدند که جلادان هار و افسارگسیخته رژیم را درمانده و مستأصل نموده و بستوه آوردند.
نیری قاضی ضد شرع که همراه با هیأت مرگ (تهران و کرج) به نزد منتظری رفته بودند ضمن تلاش برای جلب موافقت منتظری نسبت به اعدام ۲۰۰ نفر دیگر در اوین -که با جواب منفی او حتی نسبت به یک نفر دیگر مواجه میشود- ناچار به یک اعتراف میشود. اعترافی زبونانه که نشان از پایداری حماسی زنان مجاهد خلق و به زانو در آوردن دژخیم و به شکست کشاندن توطئه های او می باشد. وی در این فایل صوتی می گوید:
در مورد دخترها (زنان مجاهد) باز خدا شاهد است که تا آنجا که میتوانستیم چانه زدیم این برادر شاهد من است که واقعاً اعصابم قوی هست. من پریروز که فقط دختران را می دیدم دیگر اصلاً داغان شده بودم یعنی به التماس افتادیم که این فقط دو خط را بنویسید و ما بگوئیم برگرده زندان‘‘.
این اقرار زبونانه مبین شکست دژخیمان در مقابل پایداری زنان مجاهدی است که از اعمال هیچ گونه رذالتی در حق آنها خودداری نکردند. زنان مجاهدی که با دفاع از هویت سازمانی خود -مجاهدین- و با نام مسعود بر راه او پای فشرده و در برابر هیأت مرگ بر ‘‘هیبت مرگ‘‘ پوزخند زدند و داغ تسلیم را بر دل دژخیم نهادند.
زنان مجاهدی که با مقاومت سترگ خود در مقابل دژخیمان اعصاب آنها را ‘‘داغان‘‘ کرده و به ‘‘التماس‘‘ وا داشتند برای روشن تر شدن ابعاد مقاومت حماسی این زنان و نیز گوشه ای از جنایات سبعانه رژیم در حق آنان به فرازهائی از کتاب خاطرات منتظری و جملاتی از نامه های وی به سفاک خون آشام توجه کنید.
۱- وی در صفحه ۲۸۶ خاطراتش از قول آخوند سید جعفر کریمی یکی از نمایندگان سفاک جماران برای تحقیق در امور زندانها (موقعی که آوازه جنایات رژیم همه جا را پر کرده و با اصرار منتظری هیئتی را مأمور تحقیق در این باره نمود) می نویسد که او به نزد من آمد و گفت: ‘‘ما رفته ایم در زندان حصارک (قزل حصار)… دیدیم جلوی یک اطاق یک گلیم یا پتوی سیاه زده اند و داخل آن بقدری تاریک است که روز و شب تشخیص داده نمی شود و حدود ۱۰ نفر را در آن زندانی کرده اند‘‘. سپس گفت: ‘‘رفتیم به یک دختر برخورد کردیم که نجاست خودش را میخورد از بس اذیتش (شکنجه اش) کرده بودند دیوانه شده بود و باز او را در زندان نگه داشته بودند. اینست عملکرد دژخیمان رژیم با زنان مجاهد و مبارز.
۲- وی در صفحه ۲۸۴ خاطراتش داستان دختر ۱۳ ساله یکی از آشنایانش از اهالی نجف آباد را نقل می کند که به او حکم اعدام داده بودند وی می نویسد: به آن دختر ۱۳ ساله در زندان گفته اند: ‘‘مگر امام را قبول نداری که این حرف را میزنی‘‘ او هم روی همان غرور جوانی گفته بود ‘‘نه من امام را هم قبول ندارم سپس می افزاید من قصد داشتم برای پیشگیری از اعدام اقدامی انجام دهم ولی فردای همان روز آمدند و گفتند آن دو نفر (آن دختر و یک آشنای دیگر) را دیشب اعدام کرده اند این نمونه از رأفت ضد اسلامی آخوندها مربوط به مدتها قبل از قتل عام بوده اما در دوران نسل کشی تنها کافی بود که در پاسخ به سئوال اتهام؟ بگوئی هواداری از مجاهدین تا مستقیماً به مسلخ برده شده و به تیرک اعدام بسته شوی.
۳- وی در نامه بالا بلندی به تاریخ ۱۷ مهر ۱۳۶۵ در پاسخ به نامه ۱۲ مهر ۱۳۶۵ سفاک خون آشام، پیوست شماره ۱۴۳ به گوشه ای از جنایات رژیم در زندانها بویژه در حق زنان مجاهد اعتراف می کند، قابل توجه اینکه این نامه حدود ۲ سال قبل از قتل عام و توسط ‘‘امید امام و امت‘‘، ‘‘فقیه عالیقدر‘‘، جانشین وقت خمینی سفاک و دومین نفر در رژیم ضد بشری آخوندی نوشته شده است در بخشی از این نامه در صفحه ۵۱۱ کتاب خاطرات، منتظری خطاب به خمینی می نویسد: آیا می دانید در زندانهای جمهوری اسلامی به نام اسلام جنایاتی شده که هرگز نظیر آن در رژیم منحوس شاه نشده است؟
آیا می دانید عده زیادی زیر شکنجه بازجوها مردند؟ آیا می دانید در زندان مشهد در اثر نبودن پزشک و نرسیدن به زندانیهای دختر جوان (بعد از اعمال شکنجه های رذیلانه) بعداً ناچار شدند حدود بیست و پنج دختر را با اخراج تخمدان و یا رحم ناقص کنند؟ آیا می دانید در زندان شیراز دختر روزه داری را با جرمی مختصر بلافاصله پس از افطار اعدام کردند؟ آیا می دانید در بعضی زندانهای جمهوری اسلامی دختران جوان را با زور تصرف کردند؟ آیا می دانید هنگام بازجوئی دختران الفاظ رکیک ناموسی رایج است؟
آیا می دانید چه بسیارند زندانیانی که بر اثر شکنجه های بی رویه کور یا کر یا فلج یا مبتلا به دردهای مزمن شده اند و کسی به داد آنها نمی رسد؟ آیا می دانید در بعضی از زندانها حتی از نور روز هم برای زندانی دریغ داشتند اینهم نه یک روز و دو روز بلکه ماهها؟
اینجاست که در برابر این سفاکیت افسار گسیخته باید با وام گرفتن از جمله معروف اشرف زنان مجاهد گفت جهان خبردار نشد که در زندانهای آخوندی بر مجاهدین بویژه بر زنان آنها چه گذشت.
راستی اینهمه شقاوت و سفاکیت از یکطرف و رشادت و پایمردی و ایستادگی و مقاومت حماسی از طرف دیگر برای چیست دژخیمان از مجاهدین چه می خواستند و ریشه اصلی دعوا در کجاست؟ در یک کلام جنگ بر سر دو بینش و دو تفکر و دو راه و رسم بود که هر یک نابودی خود را در حیات دیگری می دید. یکی ارتجاع سنگر گرفته زیر نام اسلام که هر ظلم و جنایتی را تحت این نام روا داشته و هیچ اندیشه و راه و رسم دیگری را تحمل نمی نمود و دیگری اسلام انقلابی طرفدار محرومان و زحمتکشان که با چشم انداز نفی کامل استثمار و رسیدن به جامعه بی طبقه توحیدی هیچ سد و مانع اجتماعی و هیچ حکومت ستمگری را مشروع نمی دانست. همان اسلام انقلابی که بنیانگذار کبیر سازمان مجاهدین مرزهای عقیدتی آنرا از روز اول این چنین ترسیم کرد: ‘‘مرز بین حق و باطل از مرزبندی بین با خدا و بی خدا نمیگذرد، بلکه از مرزبندی بین استثمار شده و استثمار کننده می گذرد‘‘ در سیمای این اسلام انقلابی مردم گرا بود که خمینی همواره دفن تاریخی خود را می دید. از همین رو از همان سال ۵۸ جان و مال و ناموس مجاهدین را مباح اعلام نمود و در صدد نابودی آنها بود تا در فرصتی مناسب آنها را ریشه کن نماید در یک کلام مجاهدین همواره تنها هماورد ایدئولوژیک سیاسی و تشکیلاتی رژیم آخوندی بودند که خمینی مرگ خود را در بقاء آنان و حیات خود را در دفن و نابودی آنها می دید از همین رو در سالهای قبل از شروع مقاومت انقلابی مسلحانه خامنه ای ولی وقیح کنونی گفته بود یا آخرین نفر ما آخرین نفر شما را دفن خواهد کرد و یا آخرین نفر شما آخرین نفر ما را دفن می کند (نقل به مضمون). آری بقاء و حیات هر یک در گرو مرگ و نابودی دیگری است. از اینرو خمینی سفاک که از قبل زمینه نابود کردن آنها را فراهم کرده بود، بعد از آتش بس فرصت را غنیمت شمرد -و همچون سلف تاریخی اش معاویه که شیعیان را وادار به بیزاری و برائت از علی بن ابیطالب می کرد-مجاهدین را توسط کارگزارانش در عمل بین انتخاب کلمه ‘‘منافق‘‘ و یا مجاهد مخیر می کرد و هر کسی که در وابستگی گروهی خود کلمه مجاهد را بکار می برد مستقیماً به قتلگاه و مسلخ می فرستاد در یک کلام زندانیان اسیر یا بایستی با نفی هویت ایدئولوژیک تشکیلاتی خود به دژخیم تسلیم می شدند و یا با در پیش گرفتن مقاومت تا آخر بر حفظ نام مجاهد که بیانگر راه و آرمان آنها بود پای می فشردند.
سفاکان خون آشام بکشتن نام برخاسته تا راه و رسم و آرمان آزادیخواهانه آنها را نابود کنند. نام مجاهد مظهر آرمان رهائیبخش و راه و رسم آزادیخواهانه و انقلابی آنهاست، انکار نام در حقیقت به معنی تسلیم شدن و فاصله گرفتن از آرمان و راه و رسم می باشد اما مجاهدین با پای فشردن بر نام مجاهد با خون خود بر حقانیت آرمان و بر ادامه و استمرار راه و رسم خود پای فشردند و جاودانه شدند، کارگزاران جلاد خون آشام بعد از سئوال نمودن از نام و رابطه گروهی زندانی اگر وی با نفی هویت خود تسلیم شده و بجای کلمه مجاهد واژه آخوند پسند ‘‘منافق‘‘ را در معرفی گروهی خود بکار می برد یک گام بلند دیگری برای به لجنزار کشیدن زندانی بر می داشتند و از زندانی می خواستند تا در زمینه شعار محوری مرگ بر خمینی و درود بر رجوی جای خمینی و رجوی را عوض کند تا او را کاملاً به تسلیم شدن وادار نمایند. اگر زندانی به خواست دژخیمان تسلیم نشده و جای آندو را عوض نمی کرد باز او را به مسلخ می فرستادند. آخر نام رجوی همچون نام مجاهد سمبل راه و رسم و آرمان رهائی بخش و آزادیخواهانه آنهاست همچنانکه نام خمینی مظهر ضد اسلام و ارتجاع است ایندو نام سمبلهای دو تفکر کاملاً متضاد و آشتی ناپذیر می باشند اولی با نفی هرگونه ظلم و ستم و نابرابری اجتماعی و با نفی هرگونه تبعیض جنسی و قومی به برابری کامل زن و مرد ایمان دارد و دیگری (نام خمینی) سمبل ضد اسلام و ارتجاع ناب است که در زن ستیزی هیستریک خود را سمبلیزه می کند.
آری نام مجاهد و نیز نام رجوی همواره ناقوس مرگ دژخیم را به صدا در می آورد از همین رو بگفته برادر مجاهد مهدی ابریشمچی ‘‘قتل عام تنها پاسخ ممکن خمینی و نظام پلیدش به پدیده مجاهد خلق می باشد در منطق خمینی این نام را باید کشت و مجاهدین را باید ریشه کن نمود تا ارتجاع زیر پرده دین به حیاتش ادامه دهد.
بر این سربداران سرفراز که جلادان مردم ایران را با اراده سترگ و مقاومت حماسی خود این چنین به ستوه آورده و بطور تاریخی ‘‘داغان‘‘ کردند درود.
عارف شیرازی
۲۴ سپتامبر ۲۰۱۶