این وضعیت تراژیک در اطلاعیه دبیرخانه شورای ملی مقاومت به روشنی رقم خورده است: دومین دوره روحانی، نتیجهیی جز افزایش بحران و شدت یافتن جنگ قدرت ندارد. بحران در رأس فاشیسم دینی سر باز کرده و تا سرنگونی رژیم ولایتفقیه ادامه مییابد. شکست مهندسی خامنهای در بیرون کشیدن آخوند رئیسی از صندوق، گواه آشکار شکست «عمود خیمه نظام» در جریان انتخاباتی است که «ایمان قلبی و التزام عملی به ولایتفقیه» شرط اول کاندیداتوری رئیسی و روحانی و سایرین در آن بود.
در شرایط خطیر داخلی و منطقهای و بینالمللی، یکپایه کردن رژیم قرونوسطایی برای مقابله با بحرانها و حفظ تعادل این رژیم، بسیار حیاتی است. ازاینرو شکست خامنهای در یکپایه کردن رژیم ولایتفقیه، شکستی بسیار سنگین و از علائم پایانی این نظام است.
بههرحال صرفنظر از تمامی نکات فوق، خامنهای که در این دور خود را در محاصره خواست گسترده «تحریم نمایش انتخابات» از سوی مردم و مقامت ایران میدید، تلاش فراوانی به خرج داد تا این موج را با برگزاری سیرکی بنام «مناظرات» دور زده و بدینسان ضمن واکسیناسیون جامعه، خود بر خروش ونارضایتی عمیق جامعه سوار شود.
و سپس خودش و آخوند جلاد را «منجی» این وضعیت وخیم قلمداد نماید.
اما چرخ گردون از آنجائی که هرگز بیحساب و کتاب نبوده و نیست، طرح خامنهای به مانند آواری بر سر وی خراب گردید و بدینسان سنگینترین شکست این دور که همان «مهروموم» شدن واقعیتی بنام «مریم رجوی و مجاهدین» در جایجای کشور بود، به ولیفقیه زهر خورده تحمیل شد.
باند دلواپس رژیم (۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۶) در این رابطه در صفحه اینستاگرام خود تحت عنوان «میدونید این چیه؟» نوشت: «فتنه بزرگ در راه است، به هوش باشید، نصب عکس مریم رجوی در زیر پل ستارخان امروز». این همان ترجمان نخستین شکست بزرگ کلیت نظام در این دور از نمایش انتخابات بود.
به موازات ابن واقعیت نیز باید گفت که پیام این بار مجاهدین به مردم ایران همان «نه بزرگ» به این وضعیت و تغییر «بزرگتر» برای رسیدن به حاکمیت مردمی، حقوق بشر و ایرانی آزاد بود که به یمن فداکاری و قبول هزاران خطر و ریسک از سوی اشرف نشانان قهرمان در داخل کشور و درحالیکه در تمامی شهرها حکومت نظامی اعلام نشده برپا گردیده بود و بساط اطلاعات، بسیج و نیروهای سرکوبگر حکومتی در کوچه و خیابانها گسترده شده بود، این پیام به اقصی نقاط میهن برده و اثبات گردید؛ زیرا بر این منطق بزرگترین دلشوره خامنهای همان تکرار قیام سال ۸۸ و برهم زدن تمامی شعبدههای رژیم در زمینه شکلک و اطوارهای «دمکراتیک» بود و باز بر این منطق وی بهدرستی مقاومت ایران را مسئول تمام آن وقایع و یا روند تحولات در این دور میدید.
سخن از پیامی است که مردم شهرها و حتی دورافتادهترین اقصی نقاط میهن امان آن را بهخوبی دریافت کردند و با شرکت فعال خود در تحریم این دور از نمایش انتخابات، پاسخ آری به تحریم نمایش انتخابات دادند. در این رابطه خبرگزاری فارس وابسته به سپاه پاسداران در ساعت ۱۶ و ۴۳ اعلام کرد «تا این لحظه ٢٠ میلیون نفر از واجدین شرایط رأی، توانستند رأی بدهند»!! این دیگر سخن ما نیروهای برانداز نیست، بلکه با نیم نگاهی به رسانههای بهغایت سانسور شده حکومتی میتوان با قاطعیت اذعان نمود که مجموعه «اتاقهای فکر» حکومت نیز به این واقعیت اعتراف و تائیدی بر رفتن فضای تغییر به داخل میهن، آنهم تنها پس از چند ماه از نقل و مکان اشرفیان قهرمان به آلبانی و درست درجائیکه کلیت نظام به مخیله اش هم نمیرسید، میباشد.
به موازات این واقعیات انکارناپذیر که اکنون خواب را از دشمن جرار ربوده است، حقانیت موضوعاتی مانند «دزدی، فساد، غارت و سرکوب مردم» در جامعه مهروموم گردیده است، امری که به یقین تا سالیان متمادی رژیم یارای پاک کردن این لکه ننگ را نخواهد داشت. مردم و بهویژه اقشار ضربهپذیر، کارگران، لشکر بیکاران، حاشیهنشینان و مردم محروم میهن امان دیدند و از بان «خودی های درجه اول نظام» شنیدند که چگونه باندهای حکومتی در دعوا بر سر خوان یغما «مچ یکدیگر» را باز نموده و پروندههای متعفن فساد حکومتی و ابعاد هزاران میلیارد دزدی را یکی پس از دیگری باز گشودند. این نیز واقعیتی انکارناپذیر و از نتایج اتودینامیک این دور از فشارهای مردم و مقاومت ایران بر رژیم آخوندی بود.
همچنین کنار رفتن پردههای سرکوب و رفتن پیام جنبش دادخواهی به میان تودههای بهجانآمده، سومین شکست بزرگی بود که خامنهای متحمل آن گردید. وی با کشاندن پای آخوند دژخیم رئیسی، از آمران کشتار فرزندان مجاهد و مبارز، حال عامدانه یا از سر بیعقلی، کلیت نظام آخوندی را به میدانی مملو از مین کشاند که ترکش هر انفجار آن بخشی از رژیم را مورد اصابت مرگبار خود قرارداد. افشاء کشتار، شکنجه، قتلعام و اساسا وجود سبعیت و بربریت ساری و جاری در این حاکمیت خونریز و نقش تمامی کاندیداهای رژیم از آخوند شیاد روحانی گرفته تا آخوند دژخیم رئیسی و یا پاسدار سرکوبگر قالیباف، به یقین تاثیرات جوهر و روح آن خونهای بهناحق ریخته شدهای است که «مقام معظم» طی این بیستوهشت سال گذشته بسیار برای پنهانکاری آن تلاش و هزینههای فراوانی کرده بود.
حکومت منفور ولیفقیه که برآمده از همین قتلعام و خونهای بهناحق شده در سال ۶۷ میباشد، دیگر با هیچ آب کوثری «حکومت» بشو نیست. آبی ریخته شد و سبویی شکست که به یقین با هیچ سریشم قابل بند انداختن و دیگر به جوی باز نخواهد گشت. این نیز واقعیت انکارناپذیری است که اکنون در کوچه و خیابان، در دانشگاهها و مراکز آموزش عالی نهادینه شده است.
چهارمین شکست «مقام معظم» همان سوختن برگی بنام «آخوند رئیسی» و اساسا تمامی نقشههای احتمالی ولیفقیه برای دوران پس از مرگ خود میباشد. بههرحال از هر منظر که به این شکست بنگریم، به یقین به مخرج مشترکی بنام شکست ولایت در جبهه سپاه، بسیج و یا استان خراسان با آن آخوند فربه بنام علم الهدی و تولیت آستان قدس و باندهای سیاه حکومتی خواهیم رسید.
بههرحال خامنهای در فضایی مملو از بگیروببند، ارعاب، جوسازی تقلب و در فضایی که ۵۹ موشک در سوریه خورده و یکبار دیگر در سطح بینالمللی مورد تحریم قرارگرفته، از موضع ضعف و استیصال مطلق به مینیمم مهندسی انتخابات خود تن داد.
بر این منظر میتوان گفت که وضعیت قفل شده کنونی در زمینههای سرکوب، اعدام، فقر، بیکاری و رکود اقتصادی، گرانی، دزید، فساد غارت اموال ملی و یا در زمینههای منطقهای، بینالمللی و موشک پرانی و صدور تروریسم و بنیادگرایی همچنان به مانند سابق ادامه خواهد یافت.