و بی اعتنا به ”عاری از همه مهر“، هیبت غول آسای شحنه ها و ازدحام شلیک گلوله ها، سرشار و آکنده از باده ی ایمان و باور آرمانی، پایکوبان، لب خندان و غزلخوان بی هیچ تزلزل و تردید آنگاه که سوی قتلگاه روانه شان کردند، بر تیرک تیرباران نیز بسا بوسه زدند و غرق در خاطرات رزم و عهد خویش برای سرفرازی میهن و مردمشان، با طنین رعد آسای صدا، آیات آسمانی را به کرات چنان خواندند که بر مبنا و معنای متون آنها، اصالت آرمانشان، صعوبت مسیرشان و صداقت سوگندشان را پیشتر بنا نهاده بودند.
با همه اینها اینکه اما چه خوانده بودند در نماز عشق که حادثه ی هولناک مرگ نیز برایشان انگار طراوت زیباترین فصل زندگی گردید، شاید سخت فهم و سنگین باشد. اما وقتی بی هیچ دوگانگی با خود و باور راستین قلبشان، راه صعب را بی هراس طی کرده و همه پیشآمدهای ناصواب را گشاده رو به پیشواز شتافتند، سه نسل پیاپی با درک ارزشهای جسارت پیشآهنگی آنان در آن زمان، از صبح خونین خرداد اگرچه شاید با افسوس و آه یاد کرده آنرا میستاید و پیوسته یاد حنیف کبیر و یارانش را که جاودانه پر کشیدند گرامی میدارد اما در دوران در راه پیش رو وقتی اوراق کهنسال تاریخ بی توقف رقم خورده و زمان به تبع آن متحول گردد، آنوقت نسل نوخاسته و نسلهای نوین آتی نیز در احیای یاد حنیف گرچه لابد باز با زمزمه آهی یا بدرقه ی اشکی اما بیشتر با غریوی شادمانه خواهند سرود که این میهن دربند براستی با همه راه گشایان دلیر از تبار آرمانی یا سیاسی حنیف کبیر، با غروری تاریخی نیز آراسته گردیده و اینکه حنیف در ” مسعود“ تبلور یافته است و همین.