آنها بیهوده آب در هاون میکوبند. سفیدسازی چهره جلادان خونآشام در واپسین دوران حیات ننگین حاکمان جنایتکار عملی نیست. طوفان بنیانکن جنبش وزیدن گرفته است. آتشفشان خروشان خشم خلق سرباز کرده است. یقه دریدن و عمامه بر زمین کوبیدن دیگر اثر ندارد. بذل و بخشش مدال خون و جنون بر قاتلان حرث و نسل مردم ایران باعث نجات ملاها از پرتگاه نیستی نخواهد شد.
روضهخوانیهای عجز آلود و درعین حال مشمئزکننده "آ سید علی!" در رسای جلادان و شکنجهگران در عصر کبیر آگاهی خلقها، دیگر پشیزی ارزش ندارد.
ساختن سریالهای زنجیرهای و فیلمهای نیمروزی علیه مجاهدین خلق دردی از بحرانهای لاعلاج ولیفقیه شاخ شکسته درمان نخواهد کرد.
در آستانه سالگرد قتلعام سیاه در ایران آخوندزده قرار گرفته ایم. سه دهه پس از سپری شدن این حادثه تکاندهنده، عاملان و آمرانش بهرغم تلاشهای مذبوحانه نتوانستند خاک بر چشم تودهها پاشیده و جنایت را مشمول گذشت زمان سازند. یک سال پس از فراخوان رئیس جمهور برگزیده مقاومت خانم رجوی، جنبش دادخواهی اوج میگیرد. کفتاران، لاشخورها و کرکسان ولایی کموبیش مجبور شدهاند از غارهای وحشت پا بیرون نهند و چهره کریه و آدمخوارشان را در معرض تماشای خاص و عام بگذارند.
آخوند جلاد فلاحیان در مصاحبه طولانی ازجمله گفت: "حتی کسی که برای یک پایگاه رفته و نان خریده، حکمش اعدام است." به فتوای خمینی همه اینها اعدامی بودند.
در سایهسار کثیف مماشاتگران غارتگر، آخوندها تا توانستند قتلعام کردند. به کمک بوقهای استعماری کوشیدند جای قربانی و شکنجهگر را عوض کنند. حتی اشک ریختن مادران بر عزیزانشان را ممنوع ساختند. قصدشان به فراموشی سپردن نام و یاد شهیدان به خون خفته خلق بود.
رفسنجانی ملعون یکبار در پاسخ فریادهای جانخراش مادری وقیحانه پاسخ داده بود نسلهای بعدی فراموش خواهند کرد و...
حالا سراسر سرزمین پهناور ایران زبان به دادخواهی گشوده است. جوشش خون شهیدان را در اعتراضات اقشاربپاخاسته بوضوع میتوان دید و لمس کرد.
در فیلمها منتشرشده در انترنت، جوان عصیانگری دیده میشود که آخوند هراسانی را تعقیب میکند و در میان خیل مردم تماشاگر کسی یارویارور او نیست. در نیشابور جوانان برسر آخوندکی میریزند و او را لت و پار میکنند.
جوانمردی از جرگه پهلوانان و عیاران در روز روشن و در انظار مردم آخوندی را گوشمالی میدهد و در حالیکه عمامه و عبای او را بر زمین میکشید فریاد میزند: "ما از دست آخوندها خسته شدهایم، ما آخوند نمیخوابم، این چه مملکتیه، این چه جامعه اسلامیه، اینا به اسم اسلام دارن دزدی میکنن، این آخوندا همه شون دزدن، ما جونمون به لب مون رسیده از دست آخوندا، من از هیچی نمیترسم...".
گزمکان و آتش به اختیاران خامنهای در هراس از عصیان و برانگیختگی مردم از نزدیک برویش آتش میگشایند. پهلوان مردم ایران با آخرین رمقهایش فریاد میزند که جانم فدای ایران... جانم فدای ایران ...جانم فدای ایران...
ماشین تبلیغات آخوندها دست بکار میشوند تا چهره او را در انظار و افکار عمومی لکهدار سازند. تی وی ریش بلافاصله به میان مردم محلی میرود و شروع به لجن پراکنی میکند. مردم محل رودرروی آخوندها از قهرمانشان دفاع میکنند. بهرغم دستورات مقامات حکومتی و خفقان مطلق، مردم بر سر مزارش حاضر میشوند. عکس پهلوان اصغر در کنار جمله تاریخی سلام بر حسین مظلوم در شبکههای مجازی در سطح فراوان منتشرمیشود. گفته میشود مردم حاضر بر سر خاکش او را در کنار قهرمان ملی و تاریخی تختی میستایند. تلویزیون و رسانههای تحت حاکمیت خامنهای مذبوحانه تلاش میکنند تا از آثار و تبعات این جنایت فجیع بکاهند. پزشکی قانونی! ولایتفقیه که در خدمت مطامع حکومت است علت مرگ اصغر نحوی پور را «اصابت جسم پرتابهای» عنوان کرده و برای مشخص نشدن هویت دکتر! مزبور فرد دیگری گواهی پزشکی قانونی! را بدون ذکر نام امضا کرده است. بیچاره شبپرستان اساسا نمیخواهند و نمیتوانند معنی تغییر دوران را فهم کنند. روز روشن و درجلوی چشمان مردم بهتزده و خشمگین از دو متری به جوانمرد شلیک میشود و فیلم این حادثه بهصورت میلیونی پخش شده است ولی هنوز هم میخواهند انکار کنند!!
راستی در سی سال پیش در زندانهای قرون وسطایی بر جوانان مجاهد و مبارز توسط همین آتش به اختیاران جانی چه گذشته است؟!
اخیرا فیلمی را دیدم از جانور درنده ای از اعضای حشد الشعبی در عراق که پس از کشتار سنی های مخالف خودشان سراغ پیکرهای دفن شده میرود و پس از گذشت روزها نبش قبر میکند و سر قربانی را با تبر از پیکرش جدا میکند و رجز میخواند و...
راستی در دنیای بیخبری سی سال قبل به دست اسلاف همین وحوش بر جوانان رزمنده و آزادیخواه ایرانی در سیاهچالهای آخوندی چه ها گذشته است"!.
وای از آن روزی که افتد پردهها! بقول شهید پهلوان اصغرنحوی پور