جنبشی که از سوی خانم رجوی بر پایه حریت بشری، آزادی و دادخواهی بر سر خون شهدا و قربانیان و به محاکمه کشاندن آمران و عاملان تمامی ظلم ستم ساری و جاری در ایران برپا شد و در عمر پربار خود تشت رسوایی حاکم خونریز را با شعار «نه به جلاد و نه به شیاد»، به چالشی ملی و میهنی کشید، اکنون به نهال نوپا والگوی زیبایی برای تمامی کشورهای تحت ستم دیکتاتورها تبدیل شده است.
سنگ بنای این جنبش مردمی بر پایه همان شعار «میتوان و باید» گذاشته شده، سنگ بنایی که همواره اصل را بر محور عنصر داخلی، مردم و جوهر و مضمون «کس نخارد» استوار کرده است. نخست باید به خالق تمامی این ارزشهای انسانی که با صبر و بردباری خارق الوصفی، آجر به آجر و سنگ به سنگ این پایداری ملی را تا به امروز و با تمامی سختیها، خیانتها، جنایات و بند بستهای استعاری و ارتجاعی به پیش برده است، یعنی به برادر مسعود تبریک گفت و سپس به مدیریت، صلابت و استواری خانم رجوی در پیشبرد این سیاست اصولی در سطح داخلی و بینالمللی.
با نیم نگاهی به روند شتابان «جنبش دادخواهی» طی سال گذشته بهخوبی در مییابیم که این پهنه ملی توانسته به موفقیتهای بزرگی دست یابد. ما بازتاب استقبال مردمی از فراخوان مقاومت ایران و مجاهدین خلق را نخست در واکنشهای هراس آلود رژیم آخوندی با تمامی باندها و دستجاتی که دستانشان به خون مردم ایران آغشته است، میبینیم و سپس با موج حمایتهای داخلی و بینالمللی و جوش و خروش گسلهای اجتماعی از این فراخوان، آن را محک میزنیم.
مردم ایران و افکار برانگیختهشده جامعه جهانی ابعاد سبعیت و جنایات دیکتاتوری ولیفقیه را در واکنشهای هراس آلود خامنهای، آخوند روحانی، رئیس قوه قضائیه رژیم و سرکردگان ارگانهای اطلاعاتی و امنیتی نظام و یا در تخریب عامدانه گورهای دستجمعی، در موضعگیری های سخیفانه و ذلیلانه باندهای نظام آخوندی و در اعترافات بهغایت وحشتزده عاملان و آمران جنایت علیه بشریت میبینند.
نیازی به برشمردن ابعاد پیش رفت این جنبش و آوردن دلیل و برهان بر موفقیتآمیز بودن این اهرم مهم ملی و میهنی برای رسیدن به آزادی و دمکراسی در ایران نیست. فقط به این چند نکته در پیام امسال خانم رجوی بسنده میکنیم تا ابعاد رشد و نمو این درخت نوپا را بهتر درک کنیم.
این جنبش تودهای «آگاهی وسیعی در جامعه ایران، بهویژه در میان جوانان درباره این جنایت هولناک توسط رژیم ولایتفقیه بهوجود آورد، توطئه سکوت و پنهانکاری آخوندها درباره کشتار سال ۶۷ را درهم شکست و آخوندهای حاکم را وادار ساخت که به مشارکت خود در جنایت علیه بشریت اقرار کنند.
جنبش دادخواهی طرح خامنهای را که میخواست یک عضو هیأت مرگ را بر صندلی ریاستجمهوری رژیماش بنشاند، بر سر او خراب کرد.
کل رژیم را در خیمهشببازی انتخابات به شکست کشانید، شعار نه شیاد نه جلاد را اجتماعی کرد و پرونده این کشتار را که براثر سیاست مماشات دولتهای غرب مسکوت مانده بود، در سطح بینالمللی مطرح ساخت».
همچنین نگاهی بیاندازیم به سینماهای کشور، به رادیو و تلویزیون سانسور شده حکومتی، به خطبههای به اصطلاح جمعه ولیفقیه زهر خورده، به برگزاری تئاتر و نمایشگاههای کتاب، به گسیل هراسان گروههای اعزامی از «ام القرای ترور و کشتار» به خارج از کشور، به مجموعه عظیم پروندهسازیهای رژیم در فرانسه علیه مجاهدین، به کنفرانسها و دعوتهای قلابی از «سفرای کشورهای خارجی» و خوردن «چلوکباب» در داخل زندانهای کشور تا تصاویر دیوارهای شهرهای میهن و یا نیم نگاهی به بالای پشتبامهای مردم در شهرها و روستاها، به یقین آنوقت و هزار البته به پاسخ هر نوع سؤال و یا ابهامی در رابطه با وزن، جایگاه، ارزش و نفوذ این جنبش ملی خواهیم رسید.
اگر بخواهیم در یک جمله تمامی این بازتابها را خلاصه کنیم به یقین مناسبترین کلمه برای آن، همان «وحشت» کلیت رژیم میباشد. وحشتی که روزبروز به مانند لوکوموتیوی در حال سرعت گرفتن است و سرتا پای این نظام ضد مردمی، آدم کش، شکنجه گر و تیر خلاص زدن را فراگرفته و سیستم اعصاب دیکتاتور را درب و داغان نموده است.
بر این منطق است که ولیفقیه طلسم شکسته میگوید «جای جلاد و شهید» را عوض نکنید. آری وی که رأس یک نظام فاسد و غارتگر نشسته است بهخوبی به ابعاد و نفوذ عظیم اجتماعی این جنبش پی برده است؛ و باز بر این منطق است که آخوند دژخیم رئیسی و یا پورمحمدی، محسن آرمین و هزاران پاسدار و تیر خلاص زن تلاش میکنند تا خود را از تبعات جنایات هولناک علیه دختران، زنان و مردم ایران برهانند.
بهرحال این خامنهای است که بهخوبی «پاشنه آشیل» رژیم اش را دریافته و از بام تا شام در تلاش است تا باندهای هار و به جان هم افتاده نظام را متقاعد نماید که عنقریب این سیل بنیان برافکن، تار و پور حکومت ولایت را با خود خواهد برد.
بر این سیاق و در راستای اصل قانونمند تقابل نیروها نیز «نان شب» برای ما ایرانیان و برای رسیدن به حاکمیت مردمی و دمکراسی همان موضوع ملی یعنی حقوق بشراست. فلسفهای که اساس و کار این مقاومت طی چهل سال گذشته برای تمامی آحاد مردم میهن امان از کرد و لر و فارس و بلوچ تا آذری و گیلانی و مازندرانی و از مسلمان و غیرمسلمان تا باخدا و بیخدا بوده و میباشد.
بر این منطق، حال که به یک سال از پایهگذاری جنبش دادخواهی مینگریم، میتوان گفت که منحنی این جنبش با اقبال مردمی و پشتکار و رشادت یاران و اشرف نشانان در داخل میهن، همچنان روبه اوج میباشد و کلیت نظام ولیفقیه را هدف قرارگرفته است. در مقابل دیکتاتوری در بنبست و در گوشه رینگ با مجموعه عظیمی از بحرانهای داخلی و بینالمللی قرار دارد. بر این سیاق از هم اکنون میتوان دید و لمس کرد، با پیشرفت جنبش دادخواهی که ترجمان همان سرنگونی نظام آخوندی است، این امر ملی در شرایط کنونی داخلی، منطقهای و بینالمللی بهزودی محقق خواهد شد.