مجاهد خلق علی خلخالی پس از چهاردهه مجاهدت و مبارزه با دو دیکتاتوری، روز بیست و چهاردیماه نود وشش در آلبانی بر اثر بیماری قلبی درگذشت و به کاروان درخشان ستارگان کهکشان آزادی پیوست. ویکتورهوگو شاعرونویسنده فرانسوی یک بارگفت: برای دیده شدن تلاش بیهوده نکن، به کمال که برسی دیده میشوی. "علی"" بخاطرمجاهد بودن ومجاهد ماندن" و"انسان بودن وانسان ماندش" تا آخرین نفس، در تاریخ ایران و ایرانی ماندگارشد.. درود بر ا و مرامش باد..
"علی" را سی و اندی سال پیش اولین بار در جنبش ملی مجاهدین مشهد دیدم. چست و چالاک، شاد و خندان و شتابان برای انجام وظیفه های انقلابی اش. یکی دوبار دیگر هم قبل از عزیمتش به زندان لیبرتی زیارتش کردم. آخرین بارکه دیدمش برغم گذرعمر و کسالتی که داشت هنوز هم شوخ طبعی و قاه قاه خنده هایش را حفظ کرده بود. موقع پخش اخبارسیمای آزادی شش دانگ حواسش جمع بود. دوستان و همرزمانش را که میدید چشمانش از شعف و شادی میدرخشید و گونه هایش گل می انداخت و با خوشحالی به نفر بغلی اش توضیح میداد که فلانی است ... باهم زیاد کار کرده ایم. برغم کهولت و بیماری اش، حافظه ای بسیارقوی برای یاد آوری نام و نشان و سابقه مبارزاتی همسنگرانش داشت.
سرناهار و شام عادت داشت تکه های اضافی نان را جمع کرده و در فرصتی مناسب به پرندگان برساند. یک روز که نایلون بدست منتظرآمدن مرغان دریایی ایستاده بود و خیره به آسمان آبی، بدون اینکه متوجه باشد نزدیک شدم و در حالی که نوازشش میکردم گفتم:
علی جان! روزی را انتظار میکشم که در مشهد و در صحن امام رضا من و تو و خیلی های دیگر گندم بدست سراغ کبوتران حرم برویم. قاه قاه خندید و گفت انشاله ...
فرصت که میکرد از خاطراتش برای ما میگفت. روزی پس از اخبار دستم را گرفت و جملاتی در مورد ولی فقیه پوشالی گفت. میگفت من به این خامنه ای فلان فلان شده خیلی کمک کردم. همه جورکمکش کرده ام. نخست فکرمیکردم آدم است! بعد ها متوجه شدم خیلی نامرد است! نامرد که خیلی کم است، خبیث است و جنایتکار... ببین چه جناتی در حق مردم خودش و منطقه کرد.
مجاهدان و همرزمانی که با او بودند برایم از مبارزات درخشان، فداکاریهای بی نظیر و تلاشهای جانانه او بسیارمیگفتند.
علی جان، هم اکنون به فرزند دلیر مجاهدش و به هزاران هزارجاودانه فروغ آزادی پیوسته است.
نام و یادش جاودان و راه و رسمش ماندگار و پر رهرو باد.