هادی مظفری: امدادگران بی کفش و سرداروغه آر پی جی زن

یک:
 وقتی حیاء و شرم از وجود انسانی رخت برمی بندند، آدمها تبدیل به موجودات انسان نمایی می شوند که متاسفانه شباهت دردناکشان با نوع بشر را از لحاظ فیزیکی و ظاهری همچنان حفظ می کنند. نمونه اش رئیس پلیس حلقه به گوش خامنه ای که گفته است: در برخورد با دروایش می توانستیم با آر پی جی واکنش نشان دهیم!!. اینهم نشانه ای از رحم و رافت دست نشاندگان استبداد و ارتجاع زیر لوای اسلام ناب محمدی در ام القرای اسلام و مسلمین نسبت به کسانی که نه ادعای سیاسی خاصی دارند و نه دست به اسلحه برده اند و سالها صرفا به دلیل عقاید مذهبی شان سرکوب شده اند و به زندان رفته اند.

اوباش و اراذلی از سنخ داروغه باشی تهران البته از زدن و کشتن و لت و پار کردن ابایی ندارند که اساسا استعدادشان در همین نکته خلاصه می شود و اگر جز این بود شاید هنوز گروهبان یا با کلی ارفاق سرکار استواری در قشون نظمیه نظام سرکوب و خفقان بیشتر نبودند.
زهی بیشرمی و وقاحت که وفور آن در این شبه انسانها، موجبات ترفیع درجه درحکومت آخوندی را فراهم می آورد. و حالا تو خود بخوان حدیت مفصل از این مجمل. هر چه بیشرمتر و وقیح تر، درجه ها هم به مراتب به همان میزان پر و پیمانتر و سودآورتر.
 همه می دانند که دراویش در بی آزاری و مهربانی شهره اند و خط و مشی روش و مسلک آنها بر کمک به دیگران و گذشتن از زرق و برقهای دنیوی تایید و تاکید دارد. صبر و صبوری آنها مثال زدنی است و با اینهمه ببینید که اصحاب خمینی و خامنه ای این قوم الظالمین اعم از لباس شخصی و سرکرده و سردار و طاعونهایی شبیه اینها، با این مردم چه کرده اند که اینچنین کاسه صبرشان لبریز گردیده و ناچار برای حفظ خود و دفاع از اعتقاداتشان دست به چوب و چماق برده اند.
دو:
 دوباره سقوط و پراکنده شدن بوی نای مرگ در سراسر میهن غم زده ما. مشتی بی شرم و حیا از همان نوع بالایی که ذکرش رفت، صنعت هواپیمایی کشور را هم قبضه کرده اند و با جان مردم مصیبت زده تجارتی خونبار برای خویش به راه انداخته اند. سالها پیش و پس از سقوط یک فروند دیگر از همین ارابه های مرگ یک کارشناس خون به دل شده هوایی مصاحبه ای کرده بود با یکی از خبرگزاریها و شکوه و گلایه که اینهایی که بر سر کارند هیچ تخصصی از مدیریت در این صنعت خاص و حساس ندارند و مثال آورده بود که پیچ و مهره صندلی های هواپیما را باز کرده اند آنها را جابجا کرده و صندلی های جدید اضافه کرده اند. برای فروش بیشتر بلیط و سود کلان تر!. می گفت اینها نمی دانند که تمامی وسایل داخل هواپیما بر اساس مرکز ثقل هواپیما محاسبه شده و کم و زیاد کردن آنها فاجعه به بار می آورد که آورده است و باز هم اگر در بر همین پاشنه بچرخد، خواهد آورد.
ناوگان هواپیمایی کشوری فرسوده است و اینهم خود مزید بر علت شده است. اما باعث و بانی تحریم و جلوگیری از خرید هواپیماهای پیشرفته و مدرن که امنیت پرواز را صد چندان می کند بر عهده کیست؟!
وقتی هواپیمای مسافربری که باید در خدمت به جا به جایی مردم یک کشور به کار گرفته شود را به نفع دخالتهای بیجا و صدور تروریسم مصادره می کنند و با آن نظامی و سلاح بار می زنند و برای ایجاد آشوب و کشتار بیشتر راهی سوریه و دیگر نقاط بحران زده می کنند و از قضا هواپیما رصد می شود و از محموله های نظامی آن عکس و فیلم برمی دارند، راه خرید هواپیماهای جدید و پیشرفته بسته می شود و مردم محروم از همه چیز باید سوار بر پرنده های مرگ در طول یک مسافرت دو سه ساعته هزار بار بمیرند و زنده شوند و دست به دعا و خیر نذورات بردارند تا بلکه صحیح و سالم و سلامت به زمین و آغوش زندگی تا دغدغه پرواز بعدی باز گردند.
ملت ایران نزدیک به چهاردهه است که دارد تاوان جنایتها و خیانتهای رژیمی را می پردازد که نه بویی از ایرانیّت برده و نه نشانی از انسانیّت با خود به همراه دارد.
در مقابل مصائبی که بر سر این ملت از ندانم کاریهای حکومت شبانه روز می بارد، فاجعه هایی مثل پلاسکو، زلزله مصیبت بار کرمانشاه، کشتی سانچی و همین سقوط هواپیماهای اسقاطی که در زهوار در رفتگی با دایناسوریهای همین حکومت کورس گذاشته اند، هیچ تدبیر و تجهیزاتی از پیش تعریف و آماده نشده است. پلاسکو گر می گیرد و در پیش چشم ملت بر سر فرزندانش آنگونه آوار می شود، زلزله چهره واقعی مسکن مهر در آوار مرگ را به نمایش می گذارد، سانچی با تمامی خدمه اش آنگونه بر سطح دریا خاکستر می شود و رازهای مگو و سر به مُهر همچنان سربسته باقی می مانند و امدادگران برای رسیدن به هواپیمای سقوط کرده درخواست ابتدایی ترین وسایل ممکن یعنی بیسیم و کفش و لباس می کنند!.
سه:
حکومتی که قرار بود سایه ای بر سر مستضعفان باشد، در واقع بختکی از آب در آمد که استاد بند آوردن نفس و ایجاد خفقان مرگ آور است.
 اگر کودک کار هست. اگر زنان خیابانی بیشمارند. اگر اعتیاد به انواع و اقسام مواد، بیداد می کند. اگر زندانی سیاسی در گوشه گوشه آن سرزمین در بند و اسیر هست. اگر موسسات دولتی پول مردم و پس اندازهای سالخوردگان را بالا کشیده اند و کسی هم پاسخگو نیست. اگر اختلاس آنهم تا الی ماشاءالله هست. اگر محیط زیست از هر سو به یغما رفته است.
 اگر امنیت فردی و شغلی و اجتماعی نیست. اگر آزادی نیست. اگر رفاه که چه عرض شود همان نان بخور و نمیر هم نیست. اگر دارو و درمان و اوضاع بهداشت بر وفق مراد نیست. اگر داد نیست. اگر کار نیست. اگر آب نیست. اگر هوا نیست. چه باک! تا دلتان بخواهد نیروی ضد شورش هست. سپاه هست. بسیج هست. نیروهای موسوم به مردمی هم بحمدالله به وفور هستند. لباس شخصی ها هستند. تازه نیروهای پروار شده مزدور توسط پول همین ملت در آنطرف مرزها هم هستند. وزارت اطلاعات اگر جهت رفاه حال مردم جان به لب رسیده به تنهایی افاقه نمی کند، اطلاعات سپاه هم در خدمت است. انواع و اقسام نیروهای وحشی و سیاه پوش و واکنش سریع را نیز صرفا جهت پز دادن، تجهیز نکرده اند.
در ازای بیسیم و کفش و لباس برای امدادگران و بالابرها و نردبانهای آتش نشانان و کانکس ها و سایر الزامات خدماتی جهت زلزله زدگان و سیل زدگان و مصیبت دیدگان از هر نوع و هر جنس که نه کمیاب بلکه نایابند، تا دلتان بخواهد وسایل سرکوب و ماشینهای سریع و راهوار در انواع و اقسام ضد شورشها و باتونهای الکترکی فرد اعلا و خوش دست و جراثقال جهت حلق آویز کردن و اره برقی برای قطع دست و انگشتان آفتابه دزدان و مزدور از چوب و چماقدار گرفته تا رگبار زن و تک تیرانداز با حضور سریع و تضمینی از هوا و زمین و اگر لازم باشد دریا، در خدمت عمله ارتجاع و سرکوب و خفقان، نیازهای مملکت ولایت زده را به نحو احسن و چشمگیری برطرف کرده اند.
با اینهمه باید خوشحال و راضی بود که قضیه دراویش به زعم سر داروغه غداره بند پلیس تهران می توانست راهکاری به نام آر پی جی هم داشته باشد. اگر این مهم قرار بود به دست دیگر سرداران وقاحت و جنایت انجام شود، پیشنهادشان حتما از موشکهای نقطه زن کمتر نبود. باور نمی کنید نگاهی به درجه های وَرقلمبیده این عمله های ظلم و ستم بر علیه ملت ایران بیندازید تا بیشتر به میزان بیشرمی، بیرحمی و وقاحتشان پی ببرید.