از این روی وقتی اخیرا آخوند روحانی در واکنش به سخنان دونالد ترامپ رییس جمهوری آمریکا گفت: اگر قرار باشد که ایران نفت صادر نکند ما هم تنگه هرمز را خواهیم بست و یا آنکه تهدید کرد که آقای ترامپ با دم شیر بازی نکن! این گنده گویی ها از سوی او و قاسم سلیمانی ها دستمایه ایی شد برای طنز نویسان و کاریکاتوریست ها و خلاصه هر آنکه کوچکترین ذوقی داشت تا به طریقی نشان دهد که نه تنها دیگر کسی برای حرف هایی که جز لاف زدن های بی مایه و خط و نشان کشیدن های بی پایه است تره هم خورد نمی کند بلکه برای دفعات بعد باید متوجه عواقب ناگوار حرف های ناسنجیده خودش نیز باشد تا جاییکه بعد از آن آه از نهاد جواد ظریف برخاست و اعتراف کرد که دردا و دریغا قدر دوران باراک حسین اوباما را بعضی ها خوب ندانستند.
آری گذشت آن زمانی که آنسان گذشت که از یک سو شعار مرگ بر آمریکا بدهید و پرچم ملتی را بسوزانید و از سوی دیگر در حالیکه ایران را تبدیل به جهنمی برای مردمش کرده اید بچه های خودتان را به همان بلاد کفر برای یک زندگی بهتر بفرستید. اکنون دوران دوران افشاگری هاست و زمان زمان برخاستن ها و اعتراض هاست. اکنون زمانی است که رییس خزانه داری دولت آمریکا فاش می کند که: ۵ هزار و ۴۳۲ تن از فرزندان مسئولان نظام در آمریکا هستند که این افراد به جز املاک و دارایی های شخصی ۱۴۸ میلیارد و ۲۶۷ میلیون دلار در حساب های بانکی خود دارند و جالبتر آنکه ۳۹۴۷ تن از نامبردگان فاقد هر گونه تخصصی هستند و بقیه نیز در حرفه های نه چندان خاص مشغول به کار هستند.
حال مقایسه کنید شانس و اقبال جوان با استعدادی که در ایران نه تنها رویای زندگی در آمریکا را نمی تواند داشته باشد حتی از تحصیل در دانشگاه های ایران نیز به دلیل سیاسی یا مذهبی و یا فقر محروم است و اصولا حق داشتن حداقل های شهروندی را هم ندارد و شوربختانه وقتی از سر استیصال کامل به دستفروشی و کولبری روی بیاورد به راحتی سینه اش آماجگاه گلوله های مزدوران خامنه ای می شود، به یاد بیاورید کودک زیبایی را که شبانگاه است و سر کار و حتی نمی داند آرزو چیست، به یاد بیاورید نوجوانی که بخاطر فروخته شدن دوچرخه اش توسط مادر درمانده اش خودکشی می کند و به یاد بیاورد بی شماران دردهای جامعه را ... بنابراین واقعیت جامعه ایران نه تهدید کردن توخالی در بسته شدن تنگه هرمز بلکه بسته شدن گلوگاه تنفسی نظام توسط مردمی است که کامشان طی ۴۰ سال حکومتی توامان با جهل و جنایت و ظلم و فسادهای افسار گسیخته تلخ شده و روزگارشان بدتر از زهر است. واقعیت شعله های آتش قیامی است که هر روز زبانه می کشد و زنان و مردانی که به خیابان ها آمده اند و اراده کرده اند تا سکوت را بشکنند و در برابر استبداد آخوندی بایستند و این لکه ننگ تاریخی را برای همیشه به زباله دان تاریخ بیاندازند و آن را سرنگون کنند.
در تایید نشانه های سرنگونی محتوم نظام آخوندی همین بس که اینبار جریان های انحرافی شتابان در پی معرفی آلترناتیوهای دست ساز خود هستند چرا که می دانند دیگر امیدی به عمر آخوندها نیست از این روی بسیاری از بازیگران سیاسی به رنگ های مختلف خود را آراسته اند و به میدان آمده اند. جالبتر آنکه گاه شاهد مدعیانی هستیم که معلوم نیست در طول ۴۰ سال ظلم و جنایت آخوندها تا به امروز کجا بوده اند و چه بهایی برای مبارزه داده اند و با کدامین ابزار و کارنامه مبارزاتی می خواهند به عنوان آلترناتیو معرفی شوند؟ البته همه اینان بازیگرانی هستند که به صحنه می آیند تا نقش خود ایفا کنند و بروند اما قبل از آن می بایست یک هدف را به انجام برسانند و آن سنگ انداختن جلوی پای مقاومتی است که حتی یک روز هم از مبارزه در برابر دیکتاتوری کوتاه نیامده و با پرداخت بالاترین بها تا امروز مشعل مبارزه را همواره روشن نگاه داشته و بدیهی است که اکنون شانس و اقبال و توان بالایی به عنوان بهترین گزینه دارد. اما باید گفت حال که مردم ایران زخم ها و ضربه های هولناکی بر پیکر تاریخی و فرهنگی و اجتماعی و اقتصادیشان وارد شده و جسم و جانشان از هر سوی آسیب دیده و فرسوده است مرهمی می خواهند تا التیام بخش دردهای عمیق وارد شده باشد. آلترناتیوی که درد را می شناسد و درمان را هم می داند. بر دوشش کوله باری از تجربه هاست و در کارنامه اش جز عشق و فدای بی نهایت نسبت به مردم ایران دیده نمی شود. وقت آن رسیده است تا مردم ایران بر اساس شایستگی هایشان صاحب حکومتی مردمی و دمکراتیک بر اساس میثاق های بین المللی شوند تا پرچم شیر و خورشید نشان ایران را بر قله های افتخار به اهتزاز درآورد.