وی از سالهای بیست خورشیدی بعنوان یک خدمتگذار نامدار اما بس فروتن و صدیق در کار عظیم ایرانشناسی و فرهنگسازی ایران، سرزمینی که با تمام وجود به آن عشق میورزید پرداخت، و تا واپسین روزهای حیات پرفروغش، همه هستی و زندگیش را بلاوقفه و یکسره در این راه وقف نمود.
او در کودکی والدین خود را از دست داد و با فقر و تنگدستی و سخیتهای بسیار توانست با زحمت و تلاش به تحصیل خود ادامه بدهد تا بالاخره در سال ۱۳۲۶ زیر نظر علی اصغر حکمت موفق بدریافت درجه دکتری در ادبیات فارسی از دانشگاه تهران شد. سپس یه دانشگاه لندن رفت و در آنجا دکترای زبان شناسی را نیز گذراند و به ایران بازگشت و مجددا در دانشگاه تهران به کار تدریس پرداخت. وی قریب ۶۰ سال پیش «بنگاه ترجمه و نشر کتاب» را برای اولین بار در ایران تاسیس کرد که توانست آثار ارزشمند بیشماری را به فارسی ترجمه و در اختیار علاقمندان قرار دهد.
پروفسور یارشاطر در سالهای ۴۰ به امریکا رفت و در دانشگاه کلمبیا در نیویورک بعنوان اولین ایرانی به درجه استادی در آمریکا رسید. او مرکز مطالعات ایرانشناسی را در این دانشگاه بنا نهاد و تا پایان عمر به کار تدریس و تحقیق پرداخت.
دکتر یارشاطر بعنوان مؤسس و سرویراستار «دانشنامه ایران و اسلام»، و «دانشنامه ایرانیکا» همه زندگی و دارایی های مادیش را نیز در این راه فدا نمود و با زحمت و کار طاقت فرسای سالیان که حتی یکروز هم تا پایان عمر هرگز تعطیلی برنداشت در این راه ثابت قدم ماند. خانه یارشاطر پر بود از عتیقهجات و آثار نفیس هنری. او برای تامین مخارج کمرشکن ایرانیکا، بارها اجبارا دست به فروش مجموعههای گرانقدر خود زد که هم اکنون بسیاری از آنها در موزه متروپولیتن نیویورک نگهداری میشوند. آخرین آنها مجسمه ای است که در حراج کریستی نیویورک به قیمت شش میلیون دلار به فروش رسید و دکتر یارشاطر سخاوتمندانه همه را به ایرانیکا هدیه داد.
تاریخچه زندگی یارشاطر مملو از این حراجهاست!. پر از امکانات مالی است که او با مشقت فراهم میکرد و همگی را خرج ادامه کار ایرانیکا مینمود. همچون روزها، ماهها و سالهای طولانی زندگی پربارش که جملگی صرف ایرانیکا میشد. دوستداران استاد یارشاطر بر این باورند، آنچه او هیچگاه به حراج نگذاشته "ایران و تلاش برای شناساندن فرهنگ ایران" است..
وی بعد از روی کار آمدن حکومت فرهنک ستیز آخوندی هرگز به ایران نرفت و در مصاحبه هایش هم صریحا گفته است:"مطلقا" تمایلی برای بازگشت به کشور ندارد،. با این حال، چه کسی است که بتواند بگوید یارشاطر در تمامی این سالها، هر روز و هر لحظه در ایران نبوده است؟
"وطن برای من جایی است که بتوان برای ایران کار کرد، نوشت، منتشر کرد و فرهنگ ایران را بهتر شناساند".
در سفری که زنده یاد مرضیه برای اجرای کنسرتش در آمریکا داشت دکتر یارشاطر با مهر و لطف در اقدام مرضیه را ستود و میگفت بازگشت شما به صحنه هنر و البته بهر صورت که خودتان تصمیم گرفته اید قابل درک و احترام است و کار شما، در ادامه احیای هنر ارزنده ای است که سالهاست مردم ایران را از آن محروم کرده اند. متاسفانه بدلیل بیماری خانم مرضیه در آن ایام در امریکا دیدار این دو انسان فرهیخته دیگر هرگز میسر نشد.
لازم بذکر است که استاد یار شاطر شخصا مطلبی را که یکی از نویسندگان ایرانیکا توانسته بود با زیرکی بر علیه مجاهدین در آن درج نماید از آن مجموعه خارج کرد و هرگز اجازه نداد کوچکترین کلامی علیه مقاومت در این مجموعه عنوان شود.
استاد یارشاطر در راستای کار عظیم و نفس گیر ایرانیکا بدنبال تهیه یک سرود عظیم و با شکوه در ستایش ایران و فرهنگ ایران زمین یود . او بهمین جهت از استاد محمد شمس موسیقیدان عضو شورای ملی مقاومت که از همان اوایل ماههای سرنگونی حکومت دیکتاتوری سلطنتی شاه، مجاهدین را در امر ساخت و اجرای سرودها و ترانه های مبارزاتی یاری رسانده بود دعوت بهمکاری نمود . استاد شمس هم این کار زیبا را بصورت افتخاری و با پرداخت تمام هزینه های مربوط به ضبط و اجرا، آنرا در یک زمان کوتاه تنظیم و اجرا نمود و به استاد تقدیم داشت. پروفسور یارشاطر طی یک نامه مراتب قدردانی خود را از این اثر زیبا به استاد محمد شمس ابلاغ نمود و این کار باشکوه در مرکز ایرانیکا و با حضور دکتر یار شاطر و آقای محمد شمس و سایر مسئولین ایراینکا در محل کتابخانه ایرانیکا در نیویورک به اجرا در آمد و مورد استقبال شدید حاضرین واقع شد.
فقدان استاد یارشاطر را به خانواده استاد فقید و مردم فرهنگ پرور ایران عمیقا تسلیت میگوییم.
باشد تا در ایران آزاد و آباد فرداقدر و جایگاه شامخ این بزرگان علم و ادب که هرگز تسلیم حکومت جبار فرهنگ ستیز و هنرکش ولایت فقیه نشده و عمر گرامیشان را در تقابل با حکمت ضد ایرانی آخوندی، صرف شناساندن ایران و ارزشهای فرهنگی و هنری آن به جهانیان نمودند هر چه بیشتر و بهتر شناسانده شود. یاد این استاد گرانمایه و ایران دوست مهربان گرامی باد!.