«توشیح عقاید» ملک الشعرای بهار

 

پیش در آمد
«در ایام جنگ بین الملل اول تا اوایل دوره سلطنت رضاشاه، یعنی تا زمانی که هنوز رضاشاه تمام قلمها را نشکسته بود، انتقادات و طنزهای جالب سیاسی در روزنامه ها نشر می یافتند و در بعضی موارد نویسندگان به وسایل جالبی متوسّل می شدند تا بتوانند حرفهای خود را به گوش ملت برسانند.

در این مورد آوردن مثال از دو روزنامه با عقاید مخالف بی مناسبت نخواهد بود.
هفته نامه "نسیم صبا"، که به مدیریت "کوهی کرمانی" انتشار می یافت، در کشاکشی که بر سر مسأله "جمهوری" برخاست طرفداری از مرحوم مدرّس و دسته اقلیّت او را می کرد و مخالف جمهوری بود.
در طرف مقابل روزنامه "ناهید"، به مدیریت "میرزا ابراهیم ناهید" قرارداشت که پس از کودتا در هزار و سیصد شمسی شروع به انتشارکرده و سخت از جمهوری طرفداری می کرد و کاریکاتورهای جالبی داشت.

در یکی ازشماره های "نسیم صبا"، چون امکان انتقاد عملی نبود، ملک الشعرای بهار، که با "کوهی" همکاری داشت، تحت عنوان "توشیح عقاید" نامه یی می نویسد که به ظاهر ستایش و طرفداری از سردار سپه و عقیده جمهوری است، در صورتی که اگر کلمات اول هر سطر خوانده شود، نظری کاملاً متفاوت بیان می کند.

***

پس از انتشار روزنامه در ابتدا کسی متوجه موضوع نمی شود ولی بعداً "خالصی زاده" در مسجد شاه منبر می رود و هدف از "توشیح عقاید" را برای مردم توضیح می دهد و "کوهی"، که مردم اورا نویسنده مقاله می دانستند، از ترس، شبانه، در مجلس شورای ملی متحصّن می شود و مدتی در آن جا می ماند تا خود سردار سپه به مجلس رفته به او اطمینان خاطر می دهد و بیرونش می آورد.

این است قطعه یی که ملک الشعرای بهار به صورت "مُوشَّح" (*) نوشته است:

"توشیح عقاید"
رضا ی ملت بر این است که قائد ایران حکومت
خان خانی و ملوک الطوایفی را از دست یک مشت
بیسواد برهاند و مملکت ایران مانند ممالک مهم اروپا،
که مقدّرات خودشان را تعیین می کنند، بشود که
وزرای خود را به مسئولیت خود تعیین نموده و رئیس عالی
خود را، خود انتخاب کند. هرگاه ملتی به واسطه موانع
نتوانست مقدّرات خود را با دست خود تعیین و در قضایا
به مجلس و اراده نمایندگان تکیه کرده، خود را زنده به عالم
معرفی کند، نمی تواند در دنیای امروزه زندگی مستقل
بنماید و وقتی یک ملتی خود را نتوانست زنده بداند
چطور می تواند در پیشگاه دنیای آزاد قرن بیستم خود را
لایق و شایسته درک ترقّیات شناسانده، محو
ریاست ها و سلطنت های موروثی را خواستگار و در مقابل
جمهور ملل سرافراز شده، آسایش خود را چنانچه لازم
است، اداره نماید. همچنین تسطیح طُرُق (=راهها) و تجارت و سایر
تأمینات لازمه تدارک کند. ولی دست اجنبی
نمی گذارد ناجی ایران و قائد توانای ایرانیان، سردار ملت،
آزادانه اصلاحات را اجرا نماید و آمال ملّی را بر آورد. چه
بنویسیم و چه ننویسیم، ملت باید صلاح خود را تشخیص دهد
لذا ما، به ملت می گوییم گوش به دَسائس اجانب نداده به الفاظ
موشّح و لفافه دار پی برده، به ظواهر کلمات ملوّن (=رنگارنگ)
عقاید ملی را، که تلگرافات ایالات شاهد آنست، نیالوده از
حقّه بازان عوام فریب پرهیز کنند. ما حقایق ساده

را، می نویسیم، بگذار مرتجعین مارا تکفیر کنند.
بر رسولان، پیام باشد و بس».
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* «مُوَشّح: شعری که در اول هر مصرع یا بیت آن حرفی آورده باشند که از مجموع آنها اسم کسی یا اسم چیزی یا جمله یی تشکیل شود».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ «تاریخ طنز در ادبیات فارسی»، دکتر حسن جوادی، به نقل از کتاب «برگی از تاریخ معاصر ایران» یا «غوغای جمهوری»، تصنیف حسین کوهی کرمانی، چاپخانه مجلس شورای ملی، ۱۳۳۱، ص۱۲۹).