سهیلا دشتی: گلریزانی دیگر

 

صف‌ها شکل می‌گیرند و صدای موسیقی پررنگی خاکستری سرد هوا را کم می‌کند. فریاد براندازم در فضا پخش می‌شود و همه باهم می‌خوانند براندازم. پرچم‌های سه رنگ با آرم شیر و خورشید در بین تظاهر کنندگان پخش می‌شود. شور و شوقی عجیب بین همه بچه‌ها دیده می‌شود، گوئی که اولین بار است که کاری می‌کنند و در تظاهراتی شرکت می‌کنند، مشتاق و سر از پا ناشناخته.

انگار می‌کنی که فریادت به گوش کارگران نیشکر هفت‌تپه می‌رسد، انگار می‌کنی که آن دوست همان کارگر فولادسازی اهواز است که به شعارها جان می‌دهند. سرمای هوا را به هیچ گرفته‌اند و حرارت عشق به مردم و آزادی است که وجودشان را گرم می‌کند. خبر این تظاهرات به‌سرعت در سیمای آزادی پخش می‌شود و بی‌واسطه به کارگران معترض می‌رسد، که صدایشان در کپنهاک پایتخت دانمارک انعکاس پیدا کرد.

به‌صورت تک‌تک بچه‌ها نگاه می‌کنم. تعدادی از آنان را سال‌ها دیده‌ام. شانه‌به‌شانه هم در همه تجمع‌های اعتراضی بوده‌اند. زمانش بیش از سی سال است. باهم اشک ریخته‌اند. باهم فریاد شادی سر داده‌اند. اعتصاب غذا کرده‌اند، فرش‌شان زمین بوده است و شاهدشان ستارگان آسمان. در کشورهای مختلف اروپائی و آمریکا دستگیرشده‌اند. در سیاه‌ترین روزهایی که ولی‌فقیه بر اسب مماشات سوار و در برج عاج نشسته بود و جهل و تروریزم سازمان داده فقاهتی خود را به نام اسلام به دنیا صادر می‌کرد هم اینان نیز بازهم در خیابان‌ها بودند. به این می‌اندیشیدم که چگونه و چرا و با چه مکانیسمی هواداران مقاومت در تمامی این سال‌ها پشت مقاومت خود را خالی نکرده‌اند و هرروز با همه سختی‌ها پرشورتر و پرنشاط‌تر از روز قبل با تعهدی سنگین‌تر ایستاده‌اند. بارها شده که در آکسیون هائی که در شهر خودمان می‌گذاشتیم و می‌گذاریم شهروندان می‌آمدند و با تعجب می‌گفتند و می‌گویند که هنوز در خیابان هستید؟ و حتی گاه سخره هم‌زبانان خود را که نتوانستند تعهد به مردمشان را در غربت به دوش بکشند هم شنیده‌اند.

در تمامی این سال‌ها شعله مقاومت زنده نگه‌داشته شده و با همراهی رهروان آزادی از سختی‌ها روی برنگرداندند و نه‌تنها کم نشدند بلکه حتی جوانانی که در خارج از ایران هم به دنیا آمده‌اند، به آن‌ها ملحق شدند و صف‌های تظاهرات را با حضور خود پررنگ‌تر می‌کنند. به همه‌چیز متهم شدند اما رو برنگرداندند. دیوانه خواندنشان، گفتند که مغزشوئی شده‌اند، به آنان گفتند که به خاطر پول تظاهرات می‌کنند. هیهات از ذره‌ای عشق به آزادی!. اما اینان عشق به ماندگاری‌شان را از سردارانی گرفتند که با تن خون‌چکان ایستادند و هنوز هم ایستاده‌اند. فریاد صدیقه حسینی مسئول اول مجاهدین در دوران پایداری پرشکوه در آسمان آبی اشرف در عراق در گوش‌هایم به موزون‌ترین موسیقی تبدیل‌شده و زنگ می‌زند که گفت: ما زن و مرد جنگیم و ازقضا بدون سلاح بهتر می‌جنگیم، پس بجنگ تا بجنگیم و همین جملات شعار شد و در خیابان‌ها تهران طنین‌انداز. نه، از حقیقت نباید دور شد.

این واقعیتی است که در این سال‌ها با تمام وجود تجربه‌شده و ملموس است. چه توهین و ناسزایی بود که قبل از همه به مسعود و مریم نگفتند. چه دروغ‌ها و توطئه هائی بود که برای از بین بردنشان صورت نگرفت . همه این‌ها را به هیچ گرفتند و ایستادند چه ایستادنی، مقاومت کردند چه مقاومت باشکوهی! توانستند تشکیلات و سازمان را حفظ کنند و بسیار مسنجم تر و مصمم‌تر از قبل برای سرنگونی فعالیت می‌کنند. پایه‌ای‌ترین دلیل برای ماندگاری‌شان حفظ استقلال و تکیه به مردمشان بود و به همین دلیل توانستند روی درروی بزرگ‌ترین قدرت جهانی بایستند و هل‌من‌مبارز بطلبند.

حال در همین روزها برای چندمین بار سیمای آزادی دست کمک به‌سوی هم‌میهنان دراز می‌کند که بتواند بیش‌ازپیش صدای مقاومت و مبارزات مردم را به گوش جهانیان برساند. صدای کودکان کار باشد صدای کارگران هفت‌تپه، صدای کشاورز قهدریجانی باشد، صدای مالباختگان که سپاه پاسداران تمامی دارائی‌هایشان را به یغما برد. درست به یاد دارم که سال گذشته در همین روزها که برنامه همیاری سیمای آزادی برگزار شد، مبلغ یک میلیارد تومان از وجوه کمک‌های جمع‌آوری‌شده را برای زلزله‌زدگان کرمانشاه و سرپل ذهاب فرستاد.


صدای امید باید که بماند. روزهای روشن در انتظار مردم ایران است. این بار نبایستی دست آورد انقلاب به یغما برود. باید که این صدا را رساتر کرد. اهمیت صدای آزادی را در واکنش‌های افسارگسیخته سران رژیم به عریان‌ترین وجه می‌توان دید. در تمامی تریبون های نماز جمعه، از ضجه‌های خشمگینانه ظریف و روحانی، از خطابه‌های بی‌رنگ ولی‌فقیه! پس بگذار که اینان در درد بسوزند. سیمای آزادی برای ماندگاریش به در خانه من وتو آمده است. دست در دست هم به نگاهبانی و نگهداری سیمای آزادی برمی خیزیم و پایداری سیما را تضمین می کنیم.