اگر در کشوری صدها بار انتخابات صورت گیرد و در آن کشور نهادها و سازههای دمکراتیک نباشد، آن کشور در میان کشورهایی که به حقوق مردم احترام میگذارند، جایی ندارند. دمکراسی را حکومت قانون هم نامیدهاند. به این معنی که مردم در برابر قانون مساوی هستند و هیچکس را به دیگری برتری نیست. آزادی مطبوعات و آزادی احزاب و جریانهای سیاسی، جدائی و استقلال قوای سهگانه (مجلس یا قوه مقننه، دولت و یا قوه مجریه، قانون و یا قوه قضائیه) از مهمترین و بارزترین نمودهای کشورهایی ازایندست هستند.
برای اینکه بحث ذهنی نباشد، با آوردن نمونهای میتوان شناخت بیشتری از شرایط داشت. ایران، کشوری که بر پایه تمامی سنجشها، حکومتی مستبد و خودرأی و قانونگریز داشته و دارد. کشوری که مردم آن بیش از صدسال برای رسیدن به آزادی و دمکراسی در مبارزه و تلاش هستند و بعد از هر گامی بلندی که برای به دست آوردن آزادی برداشتهاند، نهتنها پیشرفتی نداشتهاند، بلکه بیپروا میتوان گفت که واپس هم رفتهاند. اگر در انقلاب مشروطیت مردم برای داشتن مجلس قانونگذاری و برای جلوگیری از گسترش استبداد سلطنت قیام کردند، فقط در ظاهر شکل مجلس حفظ شد و تمامی دست آ وردها با حکومت رضاشاه و استبداد بیمرز او از بین رفت، رضاشاه با نزدیکی به هیتلر و رویای برتری نژادی، هر دگراندیشی را به کام مرگ فرستاد و دچار خودبزرگبینی بیحدی شد. این کار رضاشاه که با یاری و تصمیم انگلیس به شاهی رسیده بود، مورد رضایت آن دولت قرار نگرفت و او مجبور به کنارهگیری از سلطنت شد و بهجای او پسرش به سلطنت رسید. در دوران مهیب جنگ جهانی دوم و شکست هیتلر، موج جدیدی را در ایران ایجاد کرد که دست آورد آن رسیدن محمد مصدق به نخستوزیری ایران بود.
بعد از کودتای استعماری، ارتجاعی برعلیه مصدق، نهتنها دست آوردهای کوتاه دوران مصدق یعنی روزنامههای آزاد و احزاب سیاسی از بین رفت، بلکه محمدرضا شاه برای استوار کردن پایههای دیکتاتوری نوپای خود به تأسیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور که به «ساواک» شناخته میشود، دست یازید. ساواک در اعمال شکنجه و قتل و کشتار و دستگیری مخالفان به یکی از خشنترین و مخوفترین سازمانهای امنیتی جهان تبدیل شد. شاه برای حفظ قدرت روحانیان را هم به خدمت خود درآورد. به قول آیتالله زنجانی در سالهای ٣٢٠ تا ١٣٢٥ روحانیت بود که شاه را حفظ کرد وگرنه موج حوادث و جنبشهای بعد از جنگ، دربار را جارو کرده بود، البته در آن دوران هم شاه و هم روحانیت مدافع منافع فئودالهای بزرگ بودند در تمامی سفرهای شاه، امامجمعهای دعای سفر در گوشش میخواند و او خود را نظرکرده حضرت عباس میدانست. نزدیکی روحانیون به دستگاه سلطنت از کسی پوشیده نبود و دعوائی که بهظاهر بین خمینی و شاه بود به علت جریان فکری مادون تاریخی خمینی بود که مخالف دادن حق رأی به زنان و فرستادن آنان به سربازی بود.
روند و خواست مردم برای رسیدن به آزادی متوقف نشد و با همه استبداد و دیکتاتوری که شاه اعمال میکرد، نتوانست به قدرت ادامه بدهد و ناچار به ترک ایران شد. آرزوهای مردم با رسیدن خمینی به قدرت، و اندیشه ولایتفقیه در محاق رفت ولی از بین نرفت. در طول نزدیک به چهل سال این خواست صدساله چون آتشی زیر خاکستر زبانه کشیده است. از دیماه گذشته این آرزو برای مردم بسیار دستیافتنی شده است و حال که مردم مصمم هستند که ولایتفقیه را از تاریخ ایران به زیر بکشند، مدعیانی سر برداشتهاند که میآیند و چنین و چنان میکنند. در مثل مناقشه نیست، گوئی انقلاب مردم گوسفند نذری است که هرکس سهم بیشتری از آن میخواهد، بدون آنکه کاری کرده باشد. حال همه سر بر این دارند که بگویند ما هستیم. تعریفی که این افراد از خود میدهند، این است که آنان اپوزیسیون هستند و بقیه هیچ. چرا میگویم افراد، به یک دلیل ساده! چون هیچ جریانی را نمایندگی نمیکنند و گاه بهجز خودشان کسی از آنان پیروی نمیکند. اپوزیسیون نام دارند چون یا از درون نظام هستند و یا به تغییر و دگرگونی در تمامیت رژیم و ایجاد ساختاری جدید اعتقادی ندارند. در غیر این صورت به آنان میشد مقاومت نام نهاد. مقاومت برانداز، گروه و یا جریانی است که کلیت نظام را قبول ندارد و برای سرنگونی تام و تمام آن تلاش میکند.
قبل از اینکه نگاهی کوتاه به شیوه کارهای این دست اپوزیسیون بپردازم، لازم است که نکتهای بسیار مهم و ضروری موردتوجه قرار گیرد. همانطور که در بالا اشاره شد، تلاش مردم ایران برای رسیدن به دمکراسی و آزادی تابهحال به ثمر نرسیده است. و این خود دلیلی میتواند باشد که برخی از مردم نقش مهم خود را فراموش کنند و در انتظار این باشند که کسی بیاید و تمامکارها را درست کند درست عین قصهها. بعدازآن مردم به خوشی و خوبی زندگی خود را میگذرانند. این شیوه اگر بهظاهر سادهانگاری شناخته شود ولی متأسفانه در کنه خود ازنظر جامعهشناختی صدمه بزرگی را به مردم میزند و جلو شرکت مستقیم آنان را در اعتراضات و اعتصابات سد میکند و برای برخی ایجاد ناامیدی میکند که همین دلایل زمینه را برای رشد اپوزیسیون های دستساز آماده میکند.
۱ـ بهاصطلاح مخالفینی که یکتنه درست مثل دن کیشوت میخواهند به جنگ بروند. در این گروه فردی که پنجاه هواپیمای آماده پرواز داشت را شاید به یاد بیاورید. ارتش چند دههزارنفره مسلحی که در ترکیه مستقر بودند و منتظر یک اشاره بودند از یادها نرفته است
نمونه تازه آن فردی است که از "ارتشیان دلاور که در جنگ در برابر اعراب از وطن دفاع کردند، میخواهد که به پا خیزند" . جنگی ضد میهنی که دست آوردی جز فقر و نابرابری برای مردم نداشته در یک حرکت مثلاً ضد آخوندی و عاشق آزادی ایران به جنگی ایرانی تعریف میشود که ارتشیان عاشق خاک ایران از سرزمین آریائی دفاع کردهاند.
۲ـ اتحادهای نا سرانجام
تشکیل اتحاد گروههای سیاسی و یا محفلهای اتحادی کم نیستند و آنقدر اسم دارند که به یادآوردن آنها ممکن نیست. باور کنید طنزی در این اسامی نیست، حافظه بیش از این یاری نمیکند. شورای شاهنشاهی ملی، شورای ملی شاهنشاهی، سلطنتطلبان بدون پهلوی، سلطنتطلبان خواهان پهلوی، جمهوری خواهان سلطنتطلب. آنقدر که وزیر اطلاعات رژیم آخوند علوی میگوید: "در سطح دنیا دریکی دو سال اخیر بیش از ۶۴ همایش و نشست و هماندیشی بین جریانهای مختلف قومی، ضدانقلابی برگزارشده برای اینکه چگونه صف مبارزه خود را با جمهوری اسلامی یکی کنند."
البته آخوند دجال خوب میداند بعضی از این تشکلها به جلسه دوم نرسیده است. دوستان خواننده شاید اتحادی که بین تمامی اپوزیسیون در پاریس برپا شد را بهخوبی به یاد بیاورند. یکی از دستاندرکاران و برگزارکنندگان جلسه علیرضا نوری زاده بود که یک روز عاشق ساززدن خامنهای است و روز دیگر دلبسته قاسم سلیمانی، یک روز از فرح پهلوی جیره و مواجب میگیرد و روز دیگر از کسی دیگر. در همایش پاریس صف در صف مخالفان دست در دست ایستادند و شعار دادند و سرداری قرار بود که فرماندهی عملیات سرنگونی را در ایران به عهده بگیرد.
اما هنوز چند روزی از تشکیل این همایش نگذشته بود که سریال "الماس فریب" از تلویزیون رژیم پخش شد و سردار سپاه محوی را نشان میداد که تمامی برنامه از الف تا یا تحت نظر وزارت اطلاعات برگزارشده است. نکتهای و تناقضی که در بیشترین این تشکلها دیده میشود که یک برنامه ندارند و دوم اینکه از استفاده "خشونت" برای براندازی اجتناب میکنند ولی هرکدام از آنان یک سردار سپاه، یک لشکر مسلح و یا نفراتی در بسیج و سپاهدارند.
۳ـ گویندگان تلویزیونی که یکتنه اپوزیسیون هستند و هدفشان ایجاد ناامیدی، انتظار برای آمدن کسی که معلوم نیست کیست و برای مقاومت مردم شاخوشانه کشیدن است .. به لطف پیشرفت تکنیک، کسانی هم هستند که نیازی به دوربین تلویزیونی ندارند و از خود فیلم میگیرند و آنها را در فضای مجازی پخش میکنند. تصور میکنم نیازی برای نام بردن از فرد مشخصی نباشد چون همه در معرض این خودبزرگبینیها قرارگرفتهاند.
برقراری دمکراسی در این شرایط که سردمداران نظام بارها و بارها مقاومت مردم ایران و سازمان مجاهدین را دشمن اصلی خود میدانند، در دسترس است. ما نباید قدر خود و توان خود را دستکم حساب کنیم. بهجز مردم ایران و مقاومتشان و کانونهای شورشی کسی دیگری نمیتواند شرایط دگرگونهای را رقم بزند و در یککلام کس نخارد پشت ما جز ناخن انگشت ما! میتوان و باید به خواستههای مردم برای ایجاد کشوری بر مبنای قانون و برابری و عدالت اجتماعی رسید.