عارف شیرازی: "موج سواران خونخوار یا راهزنان سیاسی "

 

 

سرقت رویکردی آشنا و زشتی و قباحت آن بر همگان روشن است. مفت و مجانی و بدون پرداخت قیمت و بها کالایی را در اختیار گرفتن، دسترنج دیگران را با شیوه‌های رذیلانه و گاه مخفی ربودن، بدون کار و زحمت حاصل تلاش و کوشش انسان‌ها را از آن خود کردن، این‌ها اشکالی از سرقت می‌باشد.

اما در عرصه سیاسی ازآنجاکه بار مبارزه و مقاومت را رزمندگان آزادی بدوش می‌کشند، اگر فرد یا گروهی بدون دست داشتن در مقاومت و صرفاً با بندوبست یا وعده‌ووعید و یا با شارلاتانیزم و حقه‌بازی ثمره و نتیجه مبارزه را به جیب خود بریزد این‌یک سرقت سیاسی است. همان کاری که خمینی دجال در جریان انقلاب ۵۷ سوار بر امواج خون‌ها و خیزش‌های ناشی از آن به قدرت خزید و سپس چند نسل از بهترین فرزندان این میهن را به مسلخ کشاند.
روشن است که در رژیم آخوندی تقبل زندان و شکنجه و پرداخت فدیه و فدا برای رهایی میهن کار رزمندگان آزادی بوده است، آنان با استقبال از چوبه‌های دار و اعدام دژخیم را از ماه به چاه کشانده و از این طریق راه ورود مردم به عرصه مبارزه را هموار کرده‌اند.

اکنون‌که پس از ۴۰ سال موج خون مجاهدین و مبارزین توده‌ها را به حرکت درآورده است و آن‌ها که چیزی برای از دست دادن جز غل و زنجیرهایشان ندارند را به میدان آورده است عده‌ای مفت‌خور سیاسی، سوار بر موج خون‌های فرزندان دلیر این آب‌وخاک به فکر قبضه قدرت افتاده و داعیه رهبری آنان رادارند.
این افراد بارزترین مصداق «موج‌سوار خون‌خوار» یا راهزن سیاسی می‌باشند.
خون‌خوار ازاین‌جهت که با ارتزاق از خون شهدا و رنج و شکنج اسرا به دکان سیاسی خود رونق داده و بدون هیچ‌گونه دست داشتن در مقاومت و مبارزه و صرفاً برای میوه‌چینی و ارتزاق از خون رزمندگان آزادی به میدان آمده و به معنی دقیق کلمه یک راهزن سیاسی می‌باشند.

این داستان و شرح‌حال شازده تن‌پرور و مفت‌خوری است که به مدت ۴۰ سال با پول‌های به غارت رفته توسط پدرش به عیش و نوش مشغول بوده و حالا بگفته خودش با اتکاء به بخشی از سپاه و بسیج که این روزها «پیزور لای پالان» وی می‌گذارند به دام افتاده و مدعی نجات کشور از دست آخوندها می‌باشد. هرچند رضا پهلوی در جنایات پدر و پدربزرگش نقش نداشته اما ازآنجاکه وی هیچ‌گاه طی ۴۰ سال گذشته آن جنایات را محکوم نکرده است این اغماض و چشم‌پوشی از اعمال سفاکانه آن‌ها ازجمله کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ و خلع‌ید از نخست‌وزیر منتخب و محبوب مردم، کشتار پانزده خرداد ۴۲، کشتار انقلابیون در دهه پنجاه و ... این فکر را قوت می‌بخشد که وی از جنس و قماش آن دو بوده و خواستار احیای همان شیوه‌های سرکوبگرانه می باشد گر چه فعلاً مصالح سیاسی خود را در محکومیت آخوندها می‌بیند.
مضافاً این شازده متوهم که بگفته خودش با برخی سران سپاه و بسیج در تماس مداوم می‌باشد آیا فکر نمی‌کند که آلت دست آخوندهای خونخوار شده است؟ چگونه ممکن است با کمک هارترین جناح‌های سرکوبگر رژیم یعنی همان سپاه و بسیج دمکراسی و آزادی را به ارمغان آورد؟

با نگاهی به صحنه سیاسی و تحولات یک‌ساله اخیر به‌خوبی می‌توان به این مسئله پی برد. رژیم آخوندی در سراشیب سرنگونی قطعی است و بعد از خیزش‌های دی‌ماه گذشته که به اعتراف یکی از کارگزاران درجه اول رژیم ( علی ربیعی وزیر کار سابق) در ۱۶۰ شهر کشور رخ داد و بعد از برملا شدن نقش اصلاح‌طلبان قلابی که بگفته آخوند خاتمی سرکرده آن‌ها صرفاً تدارکاتچی نظام ولایت بودند و بعد از طرح شعار اصلاح‌طلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا که مبین قطع امید جامعه از آلترناتیوهای موهوم داخلی تحت عنوان آخوند ساخته «اصلاح‌طلب» می‌باشد، رژیم آخوندی و به تعبیر دیگر سلطنت دینی که دیگر شانسی برای بقای خود نمی‌بیند با پاس دادن به سلطنت موروثی سعی دارد رضا پهلوی را جلو انداخته تا در قدم اول حرف‌های خود را از زبان او رله و بازگو کند و آلترناتیو حقیقی و واقعی خود را (یعنی مجاهدین و شورای ملی مقاومت) که همواره در این ۴۰ سال با او چنگ در چنگ بوده‌اند را با شیطان سازی از میدان بدر کند. و با دست یازیدن خودش به اعمال تروریستی ( که چندین نمونه آن در سال گذشته میلادی در آلبانی و بلژیک و فرانسه و دانمارک لو رفته و منجر به اخراج و یا دستگیری دیپلمات تروریست‌های وی گردید) در صورت امکان ضربه‌ای نظامی و احیاناً کمرشکن به آن‌ها وادار کند تا درنتیجه فرجه‌ای برای بقای خود به دست آورد.
اما نیم پهلوی به‌مثابه یک کوتوله سیاسی با بازی کردن در زمین آخوندها و به نیابت از آن‌ها به چنگ و ناخن کشیدن به سروروی مجاهدین مشغول شده و از اینکه با خط وزارت اطلاعات ( به اعتراف کارگزاران رژیم) چند پاسدار و بسیجی و لباس شخصی ساندیس خور ولایت در برخی شهرها شعار “رضاشاه روحت شاد» را سر دادند دامن از کف داده و بوی کباب به مشامش رسیده است، غافل از اینکه دارند خر ولایت را داغ می‌کنند.

رژیم آخوندی به جد تلاش می‌کند آلترناتیو حقیقی خود را چه با تروریسم و چه با لجن پراکنی (شیطان سازی) از صحنه خارج و حتی با نان قرض دادن به سلطنت موروثی می‌خواهد مردم را بین سلطنت دینی و سلطنت موروثی مخیر کند و در همین راستا از زبان رضا پهلوی بی‌فایده بودن مقاومت و مبارزه را القاء می‌کند و با شدیدترین عبارات در محکومیت “خشونت» داد سخن می‌دهد. تو گویی که وی خشونت افسارگسیخته رژیم ضد بشری را نمی‌بیند و یا «خشونت» تنها از حکومتگران مجاز می‌باشد و مردم به‌هیچ‌وجه حق مقابله و دست زدن به عملیات قهرآمیز برای به زیر کشیدن آخوندها را ندارند.
البته از رضا پهلوی بیش از این انتظار نیست! چه او نه اهل مبارزه و مقاومت و نه اهل پرداخت و هزینه کردن برای آزادی مردم هست او میوه‌چینی مفتخور و موج‌سواری خونخوار است که می‌خواهد بر موج خون شهدا و رنج و شکنج اسرا به اریکه قدرت صعود کند.

کیست که نداند بدون یک سازمان انقلابی پیشتاز با نسلی از عناصر جان برکف و فداکار (آن‌هم بدون چشمداشت) و بدون اتکا به یک خط اصولی در مبارزه و با استفاده از همه اشکال مبارزه که در محور آن سرنگونی قهرآمیز رژیم ضد بشری قرار دارد. نمی‌توان رژیم هار و وحشی آخوندی را سرنگون کرد، و طبعاً رهبری این نیروی برانداز هم از درون همان نیروهای دست‌اندرکار بیرون خواهد آمد.
با لمیدن یا لولیدن در ینگه‌دنیا نمی‌توان فرمان «لنگش کن» صادر نمود و رژیم را سرنگون کرد.
گر مرد رهی میان خون باید رفت و بگفته یکی از اعضای مقاومت مقدمتاً باید رهرو بود تا بتوان رهبر شد. اما این مسائل با گروه خونی نیم پهلوی سنخیت ندارد، وی اهل پرداخت بهاء و قیمت نیست ازاین‌رو با تماس چند پاسدار و بسیجی “هوابرش داشته» و به خیال زنده کردن سلطنت موروثی که یک‌بار توسط مردم «تف» شده افتاده است و با ویراژ مستمر بین جمهوری و سلطنت و با دل‌خوش کردن به این‌گونه تماس‌ها آلت دست وزارت بدنام شده و هرچند مزدور وزارت اطلاعات نیست ولی عملاً به نفع رژیم آخوندی با خاک پاشیدن در چشم توده‌ها به بی‌فایده بودن مبارزه و مقاومت قهرآمیز که خط وزارت اطلاعات است دامن می‌زند.

به عبارت روشن‌تر اگر روزگاری آخوندها با حلوا حلوا کردن خاتمی و بعدها روحانی، آلترناتیو درونی رژیم را به مردم نشان می‌دادند تا از سرنگونی محتوم به دست مقاومت سازمان‌یافته موقتاً نجات‌یافته و آن را به تأخیر بیاندازند، حالا و در شرایطی که مردم بپا خاسته با عبور از هر دو جناح “اصولگرا» و «اصلاح‌طلب» خواهان سرنگونی تمامیت رژیم ضد بشری می‌باشند آخوندها به رضا پهلوی دخیل بسته تا وی نقش آلترناتیو رژیم و ولایتعهدی آن‌ها را به عهده گیرد و با نشخوار کردن یاوه‌های وزارت ساخته و شیطان سازی از مجاهدین آلترناتیو شورای ملی مقاومت را به محاق برده و از این طریق چند صباحی بر عمر ننگین رژیم بیافزاید. غافل از اینکه جامعه‌ی عبور کرده از هر دو جناح رژیم، دیگر حنای آخوندها برایش رنگی نداشته و این ترفند رذیلانه در آن تأثیر نخواهد نمود.

سرانجام اینکه با وصلت وزارت بدنام و پاسداران ولایت با رضا پهلوی، جامعه به چه سمتی حرکت خواهد کرد و آیا مولودی که از این دو حاصل می‌شود (بر فرض موفقیت آن‌ها) دمکراسی خواهد بود؟ پاسداران ظلمت و تباهی که دستشان تا مرفق در خون پاک‌ترین فرزندان این میهن فرورفته چگونه می‌توانند دمکراسی و آزادی را برای ما به همراه بیاورند و مردم چگونه باید به آن‌ها دل‌خوش باشند؟
و این سؤالی است که باید شازده موج‌سوار به دام آخوند افتاده به آن پاسخ گوید.

۲۰ ژانویه ۲۰۱۹