مهرداد هرسینی: "پروژه‌ای بنام روحانی" در پایان راه؟

 

 

مجموعه بحران‌های لاعلاج برای دیکتاتوری خامنه‌ای و شکست‌های سنگین دولت آخوند روحانی در زمینه‌های اجتماعی، اقتصادی، مالی، منطقه‌ای، بین‌المللی و بویژه برجام که قرار بود تا حکومت به‌ یاری آن، “بار سنگینی» را از دوش خود بردارد، اکنون حاکمیت را در مقابل این سؤال پایه‌ای قرار داده که “آیا پروژه‌ای بنام «روحانی » به پایان خود رسیده است؟

از فردای شکست پاسدار احمدی‌نژاد، تمامی علائم و نشانه‌ها سخن از داشتند که اتاق فکر بیت ولی‌فقیه، دربدر به دنبال راهکاری برای “کلاه گذاشتن" برسر جامعه به‌جان‌آمده میهن امان و همچنین جامعه جهانی می‌باشد.
پروژه آخوند روحانی به‌یقین نتیجه منطقی این استراتژی می‌باشد و بر این اساس قرار بود تا رژیم آخوندی با “آخوند بنفش» که مردم به آن “روباه بنفش" می‌گوید، داخل کشور را منکوب نموده و با رفتن بی دنده ترمز به‌سوی “توافق اتمی » که پیش‌زمینه‌های آن را دولت احمدی‌نژاد آماده کرده بود، با جامعه بین‌الملل به اجماع برسد.

هدف غایی نیز رسیدن به دلارهای آزادشده نفتی، تجارت و مراودات اقتصادی بود که تا قبل از آن و به دلیل راه افتادن دور نخست تحریم‌ها، کمر رژیم را خردکرده بودند.
سیاست مخرب مماشات در دوره اوباما نیز بر این منطق به طرز زیرکانه‌ای، آب‌باریکه‌ای بنام “کانال مالی و نفتی" برای رژیم آخوندی را باز گذاشت و بدین‌سان شاهد بودیم که با بالا نگهداشتن بهای نفت تا سقف ۱۵۰ دلار برای هر بشکه، چگونه با تأمین مالی یک دیکتاتور تروریستی و بنیادگرا، به چوب زیر بغل دیکتاتوری مذهبی تبدل شدند.

بر این منطق و از فردای رسیدن به توافق اتمی بود که مضافاً بر “دلار نفتی »، حدود ۱۵۰ میلیارد دلار نیز از اموال توقیف‌شده رژیم آزاد گردید، سیل دلارهای آزد شده، بخشا با “هواپیما" راهی تهران گردیدند و بدین‌سان پروژه “سبزه و گل" در بیت خامنه‌ای که بانام آخوند روحانی گره‌خورده بود،به بار نشست.
هدف خامنه‌ای با آوردن آخوند روحانی در دو زمینه «به بن‌بست کشاندن جوش‌وخروش مردم در داخل و مذاکره و تعامل با خارج» اکنون به نتیجه رسید و بدین‌سان ولی‌فقیه به‌اشتباه بر این باور بود که دیگر از “باد جهانی" علیه حاکمیت خبری نیست و النهایه وی خواهد توانست تا به سیاست‌های مخرب خود درزمینه هایی مانند فعالیت‌های مخفیانه اتمی، پروژه‌های موشکی، صدور تروریسم، جنگ در سوریه، عراق، یمن، لبنان و یا صدور بنیادگرایی ادامه دهد.

اما به‌یقین و صدالبته آن پارامتری که تعادل ایجادشده برای نظام ولایی را برهم زد، همان عنصر “مقاومت ایران و مجاهدین" و مردم به‌جان‌آمده بودند. خیزش‌های مردمی طی سال گذشته که به‌یقین نشان از “عبور مردم " از حاکمیت رادارند، الهم با شعارهایی مانند “مرگ بر خامنه‌ای، مرگ بر روحانی" و یا “اصلاح‌طلب، اصولگرا، دیگه تموم ماجرا" خط بطلانی بود بر این پروژه و کاتالیزاتوری بود تا جامعه جهانی نیز ایضا سیاست “عبور از رژیم " را در دستور کار خود قراردهد.

خروج ایالات متحده از توافق “باسمه ای" بنام برجام و به تبع آن راه افتادن “سیاه چاله تحریم‌ها" تماماً تائیدی بر این واقعیت می‌باشند که چرخشی جدی در سیاست‌های جامعه بین‌الملل نسبت به رژیم آخوندی ایجادشده است.
مضافاً بر این وضعیت نیز باید به شکست‌های دولت آخوند روحانی در تمامی زمینه‌ها یاد اشاره کرد، بطوریکه وی طی دو سال گذشته نه‌تنها موفق به مهار آن‌ها نشده، بلکه به دلیل ضعف شدید درکلت نظام و وجود فساد، غارت و سوء مدیریت به‌تمامی بحران‌ها نیز ضریب زده است.

به‌یقین اوج تقابل جامعه جهانی با دیکتاتوری خامنه‌ای را باید در اجلاس اخیر ورشو و نتایج رسماً اعلام‌نشده آن جستجو نمود. حضور گسترده مقاومت ایران و اشرف نشانان به نمایندگی از آلترناتیو واقعی مردم ایران صدالبته به این روند و شکل‌گیری اجماع بین‌المللی علیه سیاست‌های مخرب خامنه‌ای ضریب زده است.

بسیاری از کارشناسان مسائل داخلی اکنون به‌درستی بر این باور هستند که خامنه‌ای چه خواسته و یا ناخواسته اکنون بر سر دوراهی “تصمیم گیری" در رابطه با این پروژه شکست‌خورده قرارگرفته است. حکم حکومتی وی مبنی بر جلوگیری از “طرح هر استیضاح" در مجلس و یا سخنان وی در رابطه خویشتن‌داری از هرگونه اعتراض، پرخاش و یا درگیری فیزیکی علیه حضور مقامات “ناخوش آیند نظام"، ترجمان این واقعیت هستند که خامنه‌ای به‌خوبی از وضعیت متزلزل دولت “تدبیر و امید" در میان نیروهای خودی به‌ویژه در میان “سپاه و بسیج » اطلاع دارد.

اما مشکلی که وی به‌مانند تمامی دیکتاتورها در روزهای پایانی با آن روبرو می‌باشد، نبود “آلترناتیو" در درون حاکمیت است. تجربه شاه و آوردن نیروهای پیشتر به حاشیه رانده‌شده و یا ورود نیروهای سرکوبگر به داخل شهرها، همان پاشنه آشیل نظام خواهد بود و ادامه این وضعیت نیز به‌مانند “ساعت شنی" برای دیکتاتوری عمل می‌کند.
ولی‌فقیه طلسم شکسته تمامی “کارت‌های حکومت" را یا سوزانده و یا مصرف نموده است. بدین‌سان با تمام شدن ظرفیت‌های استراتژیک و شکست‌های سنگین عقیدتی، وی دیگر هیچ میدان بازی برای خروج از بحران ای داخلی و بین‌المللی در اختیار ندارد.

خامنه‌ای به‌خوبی می‌داند که هرگونه جابجایی در درون حکومت به معنای شکاف عمیق و باز شدن فضا برای توده‌های به‌جان‌آمده و مقاومت آماده به یراق ایران است. این همان “بن‌بستی" است که بسیاری به‌درستی از آن برای دیکتاتوری خون‌ریز ولی‌فقیه سخن به میان می‌آورند. بقول معروف “باروحانی و یا بی روحانی" این نظام ستمگر به‌حکم تاریخ و خواست مردم برای حاکمیت مردمی روبه پایان است.