این کتاب منتخبی است از شعر شاعران جهان با ترجمه و بازسرایی شاملو.
متن نامه اعتراضی شاملو را در زیر می خوانید:
«آقای عزیز!
با سلام. یادداشتی را که ملاحظه میکنید، هم میتوانید یک نامه خصوصی تلقّی کنید، هم میتوانید در نهایت سپاسگزاری من، به دادگاهی احاله کنید که من آن را به مجلس پر سر و صدای محاکمه سانسور تبدیل کنم، چون به هرحال یکی باید در برابر این فشار قد علم کند.
من با نکات نخست، ۳۸ موردی سانسور مجموعه "همچون کوچه یی بیانتها"، که بعد به یازده مورد تخفیف داده شده، به شدّت معترضم. من نمیدانم این کتاب را چه کسی، به چه حقّی و با کدام صلاحیّت ویژه مورد "بررسی" قرارداده، امّا آن چه از ماحَصَل کار او استنباط میشود، این است که:
۱ـ کمترین صلاحیّتی برای قضاوت شعر ندارد و کم مایگی اش حتّی از خطش هم پیداست؛
۲ـ حقایق را به بهانه اخلاقی، که ضوابطش را احساس سرخوردگی شدید جنسی تعیین کرده است، لاپوشانی میکند. شدّت این سرخوردگی به حدّی است که فقط کلمه زن او را به جبهه گیری در برابر شیطانی شدن قطعی برمیانگیزد. به اعتقاد او، هر زنی یک روسپی بالقوّه است و در نتیجه، به شعری چون "تماس" (که مواجهه ساده زن و مرد را، که معمولاً برای عوام موضوعی حیوانی است، به دیدگاهی انسانی کشانده است) از دریچه فحشا نظر میکند.
سرخوردگی جنسی او به حدّی است که امرفرموده این سطور حذف شود:
- "به میخانه می روم، آنجا که ویسکی مثل آب جاری ست؛
- دلتنگیهام به باران میماند...؛
- احساس میکنم آغوش سردی مرا میفشارد و لبهای یخ بسته یی بر لبهایم میافتد".
ملاحظه میکنید؟ نمیدانستیم احساس در آغوش داشتن مرده یی که دلتنگی است هم، آدمیزاد سالمی را به تحریک جنسی میکشاند! و آقا که در دستگاه شما نانی نه به شایستگی، که به ناحق، میخورد، اسم این را گذاشته "رکاکت الفاظ "، چیزی که معلوم میکند ایشان معنی کلماتی را که خود به کار میبرد، هم نمیداند! رکاکت الفاظ!
۳. در آن شعر تلخ "شکوه پرلمیلی" کار از کج فهمی و عقده جنسی به فاجعه کشیده شده. اینجا همان عقده یی مبنای قضاوت قرار گرفته که همان ابتدا دست صادق قطب زاده را رو کرد: آن حشره در تظاهر به عفاف قلّابی چنان پیش رفت که در یک فیلم مستند مربوط به مسائل گاوداری دستور داد پستان گاوه را، کادر به کادر، با ماژیک سیاه کنند که مبادا مؤمنان به وسوسه شیطان آلوده شوند!
"شکوه پرلمیلی" از یک سو، حکایت سقوط اخلاقی جامعه آمریکاست و از سوی دیگر، قصه غمانگیز لینچ سیاهان آمریکا به کارگردانی عوامل ضدّانسانی گروه "کوک لوکس کلان".
سراسر شعر در فضایی تلخ و غمبار و معترض میگذرد. دختران آمریکایی به دلیل تصوّری درست یا غلط از قدرت جنسی سیاهان، کششی بیمارگونه به سوی آن تیره روزان داشتند ولی همیشه از ترس آبستنی و زادن نوزادی سیاه پوست ادّعا میکردند که مورد تجاوز قرار گرفته اند تا نتیجه رسوایی آمیز بعدی را توجیه کنند، و به این ترتیب، سیاه بیچاره شکاری میشد برای تفریح آدمکشان "ک.ک.ک" و لینچ کردن سوژه مورد نظر.
آقای سانسورچیان این شعر را هم از همان دریچه فحشا قضاوت کرده به حذف یک صفحه کامل و چندین سطر مهمّ آن در صفحات ۳۲ تا ۳۴ فتوا صادر فرموده است. او با مخدوش کردن واقعیّتی ضدّانسانی در حقیقت بی آن که بفهمد، از فساد جامعه آمریکا دفاع کرده است.
این حذفهای بیمنطق در مجموع چیزی جز مشاهده یک فاجعه با چشم لوچ نیست. ایشان حتّا در کشاکش فاجعه نیز مسأله را از زاویه تحریک میل جنسی نگاه میکند. به عقیده شما، این شخص صاحب روان سالمی است؟
۴. دستور قلع و قَمعی که برای دو سطر از صفحه ۲۱۸ صادر فرموده اند البته مرا سخت مجاب کرد: وقتی که شتر برای آدم جاذبه جنسی داشته باشد، دیگر کره سکسی ماه جای خودش را دارد!
۵. درک عامیانه از شعر تا آنجاست که در یک مجموعه شعری دستور حذف یکی از موفق ترین اشعار من، "آیدا در آینه" را صادر فرموده!
از من دور باد که قصد چُغُلی کردن داشته باشم ولی واقعاً سیاستهای "یک بام و دو هوا"ی شماست که مرا به این لجنزار هم هدایت میکند.
ـ سؤال این است:
چرا جلو رمان که کشش و نتیجتاً خواننده بیشتری دارد، از این سنگها پرتاب نمیشود؟ آیا رمان "خانه ارواح" و مجموعه "جاودانگی" را خوانده اید؟ در حالیکه شعر، با اینکه نسبت به رمان، خوانندگان متعال تری دارد که با خواندن کلمه پستان دندانهایشان کلید نمیشود و مقوله یی است به کلّی خارج از دسترس عوام، کار سختگیری به اینجا میکشد؟
اسم این رسوایی تبعیض نیست؟
من در کمال حماقت امتحاناً در چند مورد لطمه زدن به شعر را آزمایش کردم ولی دست آخر به این نتیجه رسیدم که بهتر است با تأسّی به شما، کلّ کتاب را سانسور کنم و از خیر نشرش بگذرم. شعر جهان نیازمند ارشاد کارمند تنگنظر شما نیست که به عقیده سخیف عوامانه اش، هر شعر که هدفش گذر از حیوانیّت به انسانیّت باشد، ادبیات فاحشه خانه است.
والسّلام
احمد شاملو ـ ۲۴/۶/۱۳۷۲».