اما ترامپ تا به حال خویشتن داری نشان داده و علی رغم نظر برخی شخصیتهای مهم دولت خودش و حزب جمهوریخواه از درگیری نظامی پرهیز کرده و فقط به افزودن به تحریمها پرداخته. چرا؟ آیا نحوه برخورد ترامپ نشان دهنده ضعف اوست یا اینکه در برخورد او یک استراتژی معین نهفته است؟ آن استراتژی چیست؟ خامنه ای به چه امیدی دست به بحران آفرینی میزند و بالاخره عاقبت بحران آفرینی های رژیم چه خواهد شد؟ برای پاسخ به این سوالات باید قبل از هرچیز به منش ترامپ، موقعیت و برنامه او در سیاست داخلی و بینالمللی پرداخت.
منش ترامپ: ترامپ منش یک سیاستمدار حرفهای و الیت را ندارد. او شخصی بیرون از الیت سیاسی است و بر اساس شاخص های شناخته شده الیت سیاسی رفتار نمیکند. به همین دلیل او در بین سیاسیون حرفهای یا الیت چه در آمریکا و چه در بیرون از آمریکا شخصیت محبوبی نیست. این عدم محبوبیت در بین الیت سیاسی که رقیب یا مخالف ایدئولوژیک او و حزبش هم هستند به خصوص در درون آمریکا، مضاعف و حتی هیستریک است. ضدیت با ترامپ در بخشی از حزب دمکرات و در بعضی از الیت فرهنگی و سیاسی آمریکا در حدیست که آنها را به ضدیت کور کشانده و هر کاری که او بکند آنها به شکل عکسالعملی ضد آن را انجام میدهند. در خارج آمریکا هم به خصوص در اروپا الیت سیاسی از موفقیت سیاستهای او چندان راضی نیستند و اگر بتوانند در مقابل او سنگ اندازی میکنند. متقابلا او هم هیچ احترامی برای الیت سیاسی قائل نیست و بدون پرده و حتی با تحقیر از آنها صحبت میکند. او الیت سیاسی آمریکا را مشتی احمق میداند که اجازه دادهاند کشورهای دیگر از آمریکا به ویژه در زمینه اقتصادی سوءاستفاده کنند.
موقعیت ترامپ- این ویژگی و منش خاص ترامپ، جامعه آمریکا را بشدت پلاریزه و قطبی کرده است. او شاخص قطب بندی سیاسی در جامعه آمریکا است و فضای سیاسی حول محور ترامپ و ضد ترامپ می چرخد. ترامپ در بین لایه های پایینی حزب جمهوریخواه بسیار محبوب و در بین آمریکاییان مخالف او بسیار منفور است. محبوبیت او در لایه های پایین حزب جمهوریخواه الیت این حزب را که زیاد از او خوششان نمی آید را هم مجبور کرده - که حتی اگر شده بر خلاف میلشان- از او حمایت کرده و جرات خالی کردن پشت او را نداشته باشند. بنابراین موقعیت او در درون حزب جمهوریخواه بسیار مستحکم و بدون چالش است.
برنامه ترامپ، سیاست اول آمریکا: ترامپ معتقد است که تعهد دولت آمریکا اول باید نسبت به مردم خودش باشد نه تعهدات جهانی. او به اینکه آمریکا باید نقش پلیس جهانی را داشته باشد باور ندارد؛ اما همزمان از این نقش در صورتیکه برای آمریکا خرج آنچنانی نداشته باشد و مفید باشد بدش هم نمیآید. حرفش هم خیلی رک و ساده است، او به متحدان آمریکا میگوید شما اگر میخواهید آمریکا امنیت شما را تامین کند باید خرجش را بدهید؛ چرا توقع دارید آمریکا از جیب مردم خود و با ارتش خودش امنیت شما را تامین کند؟.
او معتقد است که آمریکا باید در پی روابطی باشد که برای آن سودمند بوده و همزمان برتری آن را هم در تعادل قوا تضمین کند. این دیدگاه در دو حوزه امنیتی و اقتصادی روابط آمریکا را با دیگر کشورها به کلی دگرگون کرده، او از بیرون کشیدن آمریکا از قراردادها و پیمانهای اقتصادی- امنیتی هیچ ابایی ندارد، چنانکه از همان ابتدا به اعضاء ناتو اعلام کرد که باید سهم خود در بودجه آن سازمان را بپردازند و گر نه آمریکا از آن خارج می شود. او تا بحال قرارداد نفتا بین کانادا، مکزیک و آمریکا را باطل و با قرداد جدیدی جایگزین کرده، پی تی تی- قرارداد بازرگانی کشورهای حوزه اقیانوس آرام- را باطل و با چین هم وارد جنگ تجاری شده است. خارج شدن از برجام هم از چنین دیدگاهی ناشی شده او معتقد است که برجام هیچ سودی برای آمریکا نداشته تهدید آخوندها را هم که مهار نکرده بنابراین هیچ دلیلی ندارد که آمریکا در آن بماند. او میخواهد با سیاست فشار حداکثری آخوندها را برای قراردادی جدید به میز مذاکره بکشاند. قراردادی که شامل برنامه های موشکی و دخالتهای تروریستی رژیم در منطقه هم باشد.
برخورد ترامپ با ماجراجوییهای خامنهای
آنچه خامنهای می خواهد: تحریمهای حداکثری ترامپ، خامنهای را به جایی کشانده که از فرط خفگی دچار نوعی خودزنی و مازوخیسم شده است. خامنه ای از یک سو به سرکوب داخلی افزوده و از دیگر سو به بحران آفرینی در خارج مرزها رو آورده. البته چاره دیگری هم ندارد. در رابطه با مقابله با فشار حداکثری ترامپ تنها کارتی که خامنهای دارد تهدید به بیرون رفتن از برجام و استفاده از نیروهای پیرامونی و سپاه پاسداران برای بحران آفرینی و ایجاد ترور و ترس در بین سیاستمداران دنیا بخصوص اروپاییها است. او امیدوار است که با ایجاد فضای ترور و بحران در منطقه بتواند بحران نفتی ایجاد کرده و اروپاییان را چنان بترساند که آنها را مجبور به حمایت از خود و ایستادن در مقابل ترامپ کند تا شاید بدین وسیله تنفسگاهی پیدا کند. خودش هم میداند دارد ریسک بزرگی میکند ولی کارت دیگری برای بازی ندارد.
آنچه ترامپ میخواهد: با توجه به منش و موقعیت ترامپ کم هزینه ترین راه برای او این است که بگذارد زمان کار خودش را بکند و رژیم را به جایی برساند که خودش در بوجود آوردن فضایی که ترامپ میخواهد در سطح جهانی و در داخل آمریکا بر علیه او بسازد، کمک کند.
۱- خواست ترامپ از جهان به خصوص اروپاییها: هدف ترامپ این است که کشورهای دیگر بویژه اروپاییها را به جایی بکشاند که مجبور شوند از رژیم فاصله گرفته و از او دنباله روی کنند. او خودش هم میداند که اروپاییها از خروج او از برجام بسیار ناخشنودند و برای تنبیه او و کارشکنی در سیاست فشار حداکثری او هر کاری که توانسته اند؛ کرده اند و می کنند. تقریبا مسئله برایشان حیثیتی شده است. در چنین وضعیتی بهترین تاکتیک این است که بگذارد این مار موزی- خامنهای- آنها را اندکی نیش بزند. او راه انتظار و خویشتنداری را در پیش گرفته چرا که میداند زمان اگر به نفع او نباشد حداقل به ضررش هم نیست. آنکسی که زمان بلای جانش است و او را به خفگی دچار کرده خامنه ایست. وقتی ترامپ در آمریکا برای پاسخگویی نظامی به سرنگونی پهپاد آمریکا تحت فشار بود گفت که آمریکا به مدد سیاستهای من به لحاظ انرژی خودکفا و دیگر به نفت خلیج فارس وابسته نیست؛ حتی خود صادر کننده نفت است، آنهایی که وابسته به نفتی که از تنگه هرمز می گذرد هستند باید بیایند و برای تامین امنیت خلیج فارس نیرو بگذارند (نقل به مضمون). این طرز تلقی نشان میدهد که او کاملا آگاهانه از بحران آفرینی آخوندها برای بسیج کردن دیگران پشت سر خودش استفاده میکند. او در واقع انجام کاری که خودش به دلیل عدم محبوبیت در بین سیاستمداران خارجی نمیتواند انجام دهد را به آخوندها واگذار کرده است.
۲- خواسته ترامپ در سطح ملی و درون آمریکا: ترامپ می خواهد دموکرات ها را به دنبال سیاست خودش بکشاند. همچنانکه گفته شد در آمریکا بخشی از دموکراتها و برخی رسانه ها، هر کاری که ترامپ انجام دهد، آنها ضدش را انجام میدهند. ضد سیاست صبر و خویشتن داری ترامپ، سیاست تعجیل و عدم خویشتن داریست. این بدین معنی است که ضدیت کور دموکراتها با ترامپ میتواند طوری عمل کند که اضداد ترامپ را تحریک کند که برای گزک گرفتن و ضدیت با او هم که شده کم کم بسوی موضعی بروند که برای زیر سوال بردن ترامپ فضایی ایجاد کنند که عدم تحرک نظامی او در مقابل خامنهای را نقطه ضعف و کوتاه آمدن او قلمداد کنند. آنها ناخواسته چنین القا خواهند کرد که سیاست ترامپ که کوتاه آمدن در مقابل رژیم ایران است، محکوم است؛ چرا که آمریکا را ضعیف نشان میدهد.
نتیجه چنین رویکردی این خواهد شد که فضای سیاسی ای ایجاد میکند که برخورد جدی تر با رژیم را در بین دموکراتها مشروع تر خواهد کرد. در صورت ادامه دار بودن بحران آفرینی های رژیم، این فضا می تواند افکار عمومی آمریکاییان را حتی در بین اضداد ترامپ به جایی برساند که برای برخورد با رژیم از ترامپ هم جلو بزنند. هم اکنون سی ان ان- که از رسانه های دشمن ترامپ است- دارد حتی از تلویزیون فاکس- که به حمایت از ترامپ معروف است- پوشش خبری بیشتری به خرابکاریهای رژیم از جمله به حمله به تاسیسات نفتی عربستان میدهد. چنین برخوردی از سوی اضداد ترامپ فضا را برای هر چه بیشتر کردن فشارها و حتی برخورد نظامی با رژیم در آینده آماده تر میکند. اینجا هم به نظر میرسد که کاری را که ترامپ نمیتواند خودش انجام دهد را اضداد دارند برایش میکنند.
اینکه آیا در آینده خواست خامنهای محقق میشود یا ترامپ، بشکل قطعی نمیتوان پیشبینی کرد. آنچه آشکار است این است که فعلا ابتکار عمل در دست ترامپ است و اوست که دارد صحنه را میچیند. این صحنه هم طوری چیده شده که چه در حالت سکون و چه در حالت درگیریهای احتمالی آینده و بحران آفرینیهای دنباله دار خامنهای، زمان به نفع ترامپ است و بنابراین اوست که دارد خواستش را دیکته میکند. تحرکات خامنه ای بیشتر از سر استیصال و بی برنامگی است. وحشت اصلی خامنهای هم که او را به چنین استیصالی کشانده از آینده است. وحشت او از مردم ایران و مقاومت آنان است که در کمیناش نشسته اند و با گذشت زمان او دارد،توانایی سد بستن در مقابل آنان را هرچه بیشتر از دست می دهد. چشم انداز آینده برای خامنهای و رژیمش چیزی جز له شدن در زیر گامهای استوار مردم ایران نیست. این چیزی است که خواب او را آشفته کرده است.