سخن از سیاوشی از تبار فرهنگ و هنر پارسی است که با مرگ خود ایلغار آخوندی را به چالشی ملی تبدیل نمود.
سکوت و خفقان سازمان داده شده حکومتی در این رابطه که تنها به صدور چند دست خط کلیشه ای از سوی اطلاعات آخوندی بسنده کرده اند، در مقابل موج عظیمی از مردم با چشمان اشکبار که مشتاقانه برای خداحافظی با استاد شجریان به خیابانها آمده بودند، بهترین بینه بر واقعیتی بنام صفبندی واقعی میان مردم و دیکتاتوری ولی فقیه می باشد.
براین منطق نیز شاهد بودیم که چگونه جامعه جوشان ما در اقدامی خودجوش و انگیزاننده و با شعارهای «مرگ بر دیکتاتور» و «مرگ بر خامنه ای» به این خیزملی جلوه دیگری داد.
این واقعیت در حالی بود که تمامی دستگاههای اطلاعاتی حکومت از هفتهها پیش در آمادهباش کامل بسر می بردند و حتی بیمارستان جم در تهران را تحت محاصره نیروهای سرکوبگر سپاه، لباس شخصیها و بسیج ضد مردمی قرارداده بود.
بقول آقای رجوی، در سوگ «شجر» جاودان هنر ایران
«گله از فراق یاران و جفای روزگاران با دلنشینترین نوایت «مرگ بر دیکتاتور».
همچنین خیز دوباره مردم در شهرهای مختلف کشور، بویژه در تهران، کرج، شیراز پایتخت قیام، کرمانشاه، اصفهان رشت، مشهد و در بسیاری ازمناطق کشور، پاسخ دندان شکنی به حاکم خونریز و کودک کشی است که تلاش دارد تا با حربه سرکوب و هرچه امنیتی کردن جامعه، هر صدایی را با خشونت، دستگیر و اعدام خاموش کند.
خامنهای بر این باور بود که با اعدام نوید قهرمان و یا مصطفی صالحی از قیام آفرینان، برای مدتی مدیدی سایه هراس و ترس را بر جامعه مستولی کرده است، اما مردم ایران به یمن فعالیتهای روشنگرانه و شجاعانه کانونهای شورشی و شوراهای مردمی که به مانند «شیر» به انتظار فرصت نشسته اند، بساط بازی و تمامی محاسبات دیکتاتور را برهم زدند.
این همان نقطه کلیدی و نخ نبات واقعیات در داخل میهن مبنی بر «آمادگی جامعه» برای قیام می باشد که اکنون به کابوسی برای نظام آخوندی و تمامی باند های خارج از کشوریاش تبدیل شده است.
مردم ایران با حضور گسترده خود در مراسم خاکسپاری استاد بی همتای آواز کشور، نشان دادند که چقدر زیبا و با ظرفیتهای بسیارعمیق مبارزاتی، برگرفته از همبستگی ملی، در موقعیتی می باشند تا از فرصتها نهایت استفاده را برای پیشبرد امر سرنگونی با شعارهای کوبنده خود، بعمل آورند.
به یقین الهامبخش این ظرافت ملی در فردای پرواز استاد، همان پاسخ «نه» از سوی وی به دیکتاتوری مذهبی و مواضع ضد ارتجاعی وی بود.
شجریان دراین رابطه پیشتر گفته بود: «خوب من دوست ندارم از این صدا و اون رسانه صدایم پخش بشه. تا اینکه بالاخره این یکی دو سال اخیر من جدا با دیگه خیلی جدیت دنبال کار رو گرفتم و شکایت کردم ازشون. که دیگه پخش نکنند صدای من رو».
طی روزهای اخیر سیاوش فرهنگ و موسیقی ایران با صدای جاودانی اش که مانند مرضیه بیش از پنجاه سال برای باورها و ارزش های هنری ما ایرانیان تلاش کرده و از خود آثار گرانبهایی بجای گذاشته است، به عینه دید که چگونه جامعه جوشان ایران آثارش را با اشعاری مانند «از خون جوانان وطن» به «گلوله ای» آتیشن علیه دیکتاتوری مذهبی تبدیل نمودند و پیام شهدای بخون خفته قیام را به درون جامعه بردند.
بقول استاد بی بدیل آواز ایران زمین
«شب است و چهره میهن سیاهه ، نشستن در سیاهی ها گناهه».