الف ــ درباب معنی و گستره ی " انتقام و بخشش:
انتقام واژه ای است که به عمل در آوردن آن گستره ای دارد که از ملامت و سرزنش زبانی شروع می شود و حتا جریمه نقدی را هم شامل می گردد و به اذیت آزار و مقابله به مثل و حتا کیفر فراتر از جرم مجرم نیز کشیده می شود.
انگیزه های انتقام هم متفاوت است. انتقام ممکن است فردی باشد یا اجتماعی. اگر اجتماعی باشد ممکن است بیرون از محدوده قانون اجرا شود مثل آتش زدن فرخنده افغانی به دست مردم به جرم سوزاندن قرآن یا کشته شدن موسولینی به دست مبارازن ضد فاشیسم! ممکن است وجه قانونی بگیرد مثل مجازات اعدام و حبس برای جنایتکاران نازی و فاشیست بعد از جنگ جهانی دوم از طریق احکام دادگاه های صلح بین المللی!
قوانین مجازات مجرم ممکن است مغایر با منشور حقوق بشر باشد، مانند قانون جزای جمهوری اسلامی. یا برپایه ی اصول منشور و اعلامیه جهانی حقوق بشر باشد مثل قوانین جزا در کشورهای آلمان، سوئد، اتریش ....!
اما بخشش یا عفو نیز دو گونه است فردی و اجتماعی. بخشش اجتماعی بیشتر پوشش قانونی دارد. مثل بخشیده شدن در یک دادگاه: بنا براین توضیح، آن کسی که می خواهد انتقام بگیرد باید نوع و شدت انتقام را مشخص کند.
اما وقتی می گوییم " نه می بخشیم، نه فراموش می کنیم، باید معین کنیم و بگوییم؛ اگر مجرم را نمی بخشیم، می خواهیم با او چه کنیم؟ با توجه به توصیحی که درباره معنی گسترده انتقام و شمول آن دادم، وقتی مجرمی را نمی بخشیم لابد نوعی مجازات برایش متصور می شویم. همان مجازات از توببخ شفاهی یا محرومیت محدود اجتماعی تا حبس کوتاه مدت و تا اعدام به هر شکل و شیوه ای، اسمش انتقام است!
ممکن است به من بگویید که "انتقام" در چارچوب رایجش امری است که بدرفتاری توام با خشونت نسبت به یک مجرم را متبادر می کند.
سخن را می پذیرم اما تاکید می کنم من یک بحث لغوی و منطقی را درباره انتقام و بخشش مطرح کردم. و از این منظر با توجه به گستردگی معنا و شمول انتقام، هر مجارات قانونی یا غیر قانونی(چه منطبق با موازین حقوق انسانی، چه مغایر با آن) که بر او اعمال شود، زیر مجموعه انتقام است!
ب ــ در باب چگونگی و شکل بریدن از رژیم جمهوری اسلامی:
هر فرد و جریانی که ادعا می کند این رژیم را قبول ندارد و حتا در اسناد رسمی اش اعلام می کند که خواستار یک رژیم سکولار است، اما به درست یا غلط، به عمد یا سهو در کادر قبول قانون اساسی این رژیم حرف می زند و عمل می کند( مثل نهضت آزادی یا سازمان معروف به "اکثریت")، برای من کارش بی ارزش است و هیچگونه تاییدش نمی کنم. حال چه این فرد داخل زندان جمهوری اسلامی باشد، چه بیرون از آن. چه اجازه فعالیت آزاد در ایران داشته باشد چه نداشته باشد! من فاطمه سپهری را که بدون هیچ چپ و راست زدنی(*) و با کلمات بازی کردنی، روسریش که هیچ، چادرش را هم بر نمی دارد، امّا در تلویزیون های فارسی زبان، خامنه ای و خمینی را با اسم و رسم نفرین و لعنت می کند، خواهان نابودی «جمهوری اسلامی» می شود، خواهان نابودی و مرگ خامنه ای می شود، برابر که هیچ، معادل نسرین ستوده و نرگس محمدی فریبرز رئیس دانا ی ۱۳ ماه پیش، نمی گذارم. همانطور که دکتر ملکی و سعید ماسوری و هاشم خواستار را برابر و معادل اینها نمی دانم!
من بهانه ها و سفسطه و مغلطه هایی از قبیل فلانی در ایران زندگی می کند، دستش زیر ساطور است، معذوریت دارد واز این قبیل مغلطه ها را نمی پدیرم و آنها را نادرست می دانم!
ممکن است یکی بگوید؛ اگر یکی از این کسانی که اسم بردی، بطور مثال نسرین ستوده یا نرگس محمدی، فردا روزی صریح و علنی مثل خانم فاطمه سپهری موضع گرفت، از سخن امروزت شرمنده نمی شوی؟
در پاسخش می گویم: مدعیانی باید شرمنده شوند که چنین موضعی را در مقابل اینهمه جنایت گسترده و درازمدت رژیم جمهوری اسلامی، خیلی پیشتر از این باید می گرفتند. با اینهمه من برای چنین موضع گیری شان(اگر بگیرند) به آنها تبریک می گویم و از آنها استقبال می کنم!
من روش آقای مسعود رجوی را در این موردها می پسندم و قبول دارم.
پانویس ----------------------------------------------
(*)صرفنظر از بی اطلاعی ایشان از بازی وزارت اطلاعات با بچه شاه که معلم آزاده هاشم خواستار آن را فاش کرد.