رضا محمدی: خط و فرد

 

این روزها سیاست شیطان سازی رژیم درمانده آخوندی علیه مقاومت خونین مردم ایران وارد مدار جدید، بهتر است گفته شود که به بالاترین مدار خود، پس از انتقال تاریخی اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران به اشرف ۳ در آلبانی، شده است.

دست آویز شدن دگرباره رژیم به موضوع نخ نما شده خانواده، این گله های وحشی وزارتی الدنگ، تنها تمهید باقیمانده، پس از کشتار، موشک باران و طرح های تروریستی عقیم و افشا شده، در برابر اوج و شکوفایی روزافزون مقاومت، می باشد که اگر غیر از این می بود بواقع چه نیازی به اینهمه تشبثات و بسیج تمامی مزدوران برای هجوم و حمله به گروهکی فرقه مسلک، منفور، فاقد پایگاه اجتماعی و بی اعتبار نزد مردم ایران. آنچه که عیان است چه حاجت به بیان است.
رژیم آخوندی که از گنجاندن نام سازمان مجاهدین خلق در لیست تروریستی آمریکا و اروپا، کشتار در اشرف و لیبرتی، توطئه ۱۷ ژوئن ۲۰۰۳ با همکاری ۱۲ کشور اروپایی و بسیاری دسیسه های دیگر برای منهدم کردن مجاهدین طرفی نبرده، امروز دیوانه وار در پی آخرین تلاش مذبوحانه خود برای پیش بردن سیاست شیطان سازی در قبال بزرگترین تهدید بقای خود که همانا مجاهدین می باشند، بر آمده است. سیاستی که سالهاست با گسیل "خانواده الدنگ" بطور اخص به اشرف و استفاده از تمامی امکانات موجود از جمله نصب بیش از۳۰۰ بلندگو در اطراف اشرف برای عربده کشی، فحاشی و تهدید کردن ساکنان به کشتار، آن را در دستور کار خود قرار داده و تا زمان سرنگونی خود قطعا به این سیاست شوم و در اشکال مختلف ادامه خواهد داد.
 در یک کلام "خط" همانا "نابودی" مقاومت با پرداخت هر هزینه ای است. یک جنگ سیاسی تمام عیار، در یک طرف رژیم با تمامی مزدوران داخل و خارج کشوری خود و طرف دیگر مقاومت خونین مردم ایران.
از آنجایی که "خط" بخودی خود نمی تواند کارساز باشد، نیازمند به عنصر "فرد" برای پیش بردن آن میشود.
طی بیش از۳۰ سال افرادی بوده اند که برای پیش بردن این "خط" به کسوت مزدور در صف رژیم ثبت نام کرده و کنار آن ایستاده بودند که یکی پس از دیگری مانند برگ سوخته از دور خارج شده اند.
امروز اما رژیم با دو راس یغمائی (خوک و خوکچه اطلاعاتی) و ایرج مصداقی (تواب تشنه به خون) با تمام قوا به مقاومت هجوم آورده تا بلکه به نیات شوم خود برسد، زهی خیال باطل.
پس از درخواست مزدوران رژیم تحت عنوان خانواده، برای آمدن به آلبانی و بقصد آزاد کردن فرزندانشان از تشکیلات و مناسبات "فرقه رجوی"، که به امضای بیش از۸۰۰۰ نفر تحت عنوان خانواده رسیده بود، امیر یغمائی (خوکچه اطلاعاتی) دوباره بساط داستان تهوع آور فراق و دوری از مادر را علم کرده و داستان رفتنش در سال گذشته به آلبانی برای دیدار از مادر بهمراه یک خبرنگار سوئدی برای ساختن یک فیلم مستند درباره مجاهدین و بدون هماهنگی قبلی با مسئولین اشرف ۳ را در سایتهای وزارت اطلاعات از جمله سایت پدری "دریچه زرد" بشکل رقت آوری بازتعریف کرده تا توطئه جدید وزارت اطلاعات برای بار دیگر کلید بخورد.
پس از شکوه و شکایت این خوکچه اطلاعاتی از نقش بر آب شدن ماموریتش و تودهنی که خورده بود، مزدوران خارج کشوری هماهنگ با اعضای به اصطلاح خانواده، با انتشار بیانیه ای، فریاد یا مصیبتا از ظلمی که بر این جوان ۳۸ ساله، که پس از ۱۶ سال یاد مادر و دیدار از وی افتاده بوده، سر داده و از "حق" دیدار فرزند با مادر داد سخن داده و از آن دفاع کردند. اینکه از چه زمانی مزدوران دارای "حق" شده اند را باید از دفتر سید علی استفسار کرد.
از جمله این مزدوران محمد رضا روحانی این "لکه ننگ" جامعه حقوقدانان است. وی در حالی امضای خود را در زیر این بیانیه گذاشته که بخوبی به تمامی توطئه های رژیم علیه مقاومت از سالها پیش واقف بوده و حقیقت را می داند اما وقتی "شرف انسانی و شغلی" خود را برای رسیدن به ملک و املاک از پدر به ارث مانده به ثمن بخس در بازار آخوندی به حراج می گذاری، همین خواهی شد که امروز هستی. این مردک چاپلوس و متملق حرف مفت زیاد می زند اما مفت حرف نمی زند.
امیر یغمائی با پخش کلیپهایی که قصد داشت با مظلوم نمایی حس ترحم بیننده از ظلمی که بر او رفته، را برانگیزد مانند یک کودن و ابله به یک "خود زنی" دست زد و اعتراف کرد که همزمان نیز برای سرویس امنیتی کشور سوئد نیز جاسوسی می کند و به آن نیز افتخار می کند.
در اینجا باید یادآور شد که یکی از دلایل نگاه داشتن نام سازمان مجاهدین در لیست گروههای تروریستی، بعلت خالی بودن پرونده از مدارک معتبر، بخصوص در انگلستان و فرانسه، شهادت مزدورانی از قبیل مسعود خدابنده و همسرش آن سینگلتون در انگلستان بود که همزمان برای دستگاه امنیتی این کشورها نیز جاسوسی می کردند.
ناگفته پیداست که مزدوری و جاسوسی در خانواده یغمائی نه مذموم که شغل شریفی است که سالها از این طریق امرار معاش می کنند. ابوالقاسم یغمائی کشاورزی بیسواد (بگفته اسماعیل یغمائی) عضو بلند پایه وزارت اطلاعات و رئیس انجمن نجات (نجاست) استان یزد، اسماعیل یغمائی شاعر سفله نامرد، که به نیابت از وزارت اطلاعات بدنام آخوندی، در بحبوحه حملات ناجوانمردانه پاسداران و مالکی به اشرف، مدعی "مرگهای مشکوک" در اشرف شد و امیر یغمائی راس سوم که الحق نشان داد که فرزند خلفی برای پدر می باشد و تمام نشانهای پدر مزدور را در خود دارد. این پدر نامرد ته مانده تعفن خود را در حلق این خوکچه اطلاعاتی ریخته تا که نام خاندان یغمائی تا ابد به ننگ مزدوری باقی بماند.
جای خالی مجاهد شهید علی امیر کبیر یغمائی بسیار خالی است که اگر زنده بود، همانطور که در زندان وکیل آباد مشهد با جسارت و شجاعت در برابر مزدوران رژیم درآمد، جواب دندان شکنی نیز به این خانواده الدنگ مزدور می داد.
راس سوم و سر انگشت اجرای توطئه علیه مقاومت ایرج مصداقی است که تمام صفات برجسته مزدوران و خائنین را در خود یکجا دارد.
اگر خانواده یغمائی تنها درد مزمن همسر سابق و مادر را با خود بدوش می کشد، "تواب تشنه به خون" با ادعای "صدای قتل عام شد گان" مانند یابو بارسنگینی را بردوش دارد که در گل مانده است.
آمده تا که به نیابت از قتل عام شد گان "عشق و مراد" آنان، مسعود رجوی، را از عرش به فرش بیاورد. داستان این مزدور، همان داستان قدیمی کسی است که وی را به ده راه نمی دادند اما سراغ خانه کدخدا را می گرفت.
کسی که در ابتدای دستگیری بریده و دست به همکاری با نشستن در گشت های دادستانی و بردن آنان بر سر محلهای قرار، بعضا بعنوان فرمانده عملیاتی در صحنه، زده که تنها خدا و خود می داند که چندین نفر را اینگونه بدام انداخته و سرنوشت آنان چه شد؟
عنصر مدعی "سمبل مقاومت" در زندان که در همان جلد نخست خاطرات چهار جلدی خود هدفش را "زنده ماندن" اعلام کرده بود و بحق تمام هزینه های آن را تا به آخر و تا به امروز نیز پرداخته است.
کسی که آنچنان مورد اعتماد لاجوردی جلاد بوده که تنها ۲۰ روز پس از زندانی بودنش، این جلاد وی را از در پشت آشپزخانه بر سر پیکر شهید موسی خیابانی می برد تا پس از برگشتن به بند حامل پیام "همه چیز تمام شد، مقاومت فایده ندارد" باشد. کسی که تا به امروز بدلیل "بی اهمیت بودن"، از پاسخ دادن به متن یک توبه نامه و چندین انزجار نامه خود طفره رفته و هرگز هم به آن پاسخ نخواهد داد.
حالا این فرد با چنین پیشینه ننگینی، خود را منادی "حق و حقیقت" می داند که باید گفت "قبح از قباحت رخت بر بسته".
بواقع مصداقی، از تمامی حسنات برجسته یک مزدور خلص برخوردار است، از دریدگی، فحاشی، دروغگویی، رذالت، دنائت و خیانت به دوستان، شارلاتانیسم گرفته تا دشمنی هیستیریک و نشست و برخاست کردن و هم سفره شدن با قاتلین و جانیان در خدمت شاه و شیخ. مصداقی در این وادی یک نمونه تمام عیار است که مادر گیتی کسی چو او را نیافریده است. باید که به حسن انتخاب محمد توانا جنایتکار جدا تبریک گفت.
حال که رژیم با تمام قوا بار دیگر شانس خود را برای نابودی مقاومت با داستان کذایی خانواده امتحان کرده، فرصت مغتنمی است که "خط شیطان سازی" را بخوبی دریافت و آن را بر سرش خراب کرد و مزدوران را برای همیشه رسوا تر از آنچه که هستند، کرد تا رژیم درس لازم را از تحرکات مذبوحانه و مشمئز کننده خود بگیرد و بساط مزدوری و جولان آنها در کشورهای دموکراسی برچیده شود.
امروز موجودات خبیثی همچون یغمائی ها، مصداقی ها، خدابنده ها که سرنوشت خود را با سرنگونی رژیم پیوند زده اند و بر سر سفره خونین آن نشسته اند، طبعا و مطمئنا تا به آخر مانند "رقصندگان بر اجساد" با رژیم خواهند رفت چرا که خوی و خصلت جنایتکارانه آن را گرفته اند و بی دلیل نیست که به شهادت زندانیان بازمانده از کشتار، ادبیات و کینه هیستیریک یغمائی و مصداقی علیه مجاهدین و رهبری پاکباز آن آقای مسعود رجوی و هر آنکس که همچنان بر عهد خود با "سر به داران" وفادار مانده، دقیقا از همان جنس و نوع لاجوردی و حاج داوود رحمانی است.
این مزدوران مانند آن جنایتکاران تنها در پی یک هدف هستند، "سر بریدن" مجاهدین، آن یکی با شلاق و دار زدن، این یکی با قلم و جار زدن.
این بر ماست تا با افشای هرچه بیشتر این "خط" و این مزدوران، اجازه ندهیم تا که این حرامیان بمانند گذشته عرض خود برند و زحمت ما دارند. جنگ سیاسی صد برابر.