«دیدار صلح» خوابها را آشفته کرد و نعره ها را به هوا برد. چراغ اول را روزنامه اطلاعات 20دی61 روشن کرد و این دیدار را گامی جدید در راستای وابستگی بیشتر سازمان مجاهدین به «رژیم صهیونیستی عراق» دانست که «خواهان امنیّت اسرائیل» و «روابط حسنه با آمریکا»ست. 5روز بعد، امامی کاشانی در نمایش جمعه تهران، مجاهدین را «حافظ منافع آمریکا» خواند (رادیو رژیم، 24دی 61). دو روز بعد از آن، میرحسین موسوی، نخست وزیر خمینی، در پاسخ به سؤال خبرنگار رادیو رژیم گفت: این دیدار «نشان دهنده اتّحاد استکبار جهانی و ایادیشان» و «در عین حال نشان دهنده وحدت اینها هم هست» (رادیو رژیم، 26دی61).
سرانجام خمینی وارد صحنه شد و در 12فروردین62، با عناوین «عقد آُخوّت با عراق»، «فشردن دست دشمن»، دیدار و بیانیه مشترک را مورد حمله مستقیم قرارداد و گفت: «... سر پرمدّعای گروهکها در خارج ایران، خصوصاٌ فرانسه، عقد اُخوّت با حزب بعث کافر می بندند» (رادیو رژیم، 12فروردین 62). ده روز بعد, دوباره به منبر رفت و با اشاره به افشاگریهای مجاهدین علیه سیاست جنگ طلبانه اش، گفت: «... هی ننشینید آن جا بگویید کشورمان دارد از بین می رود. شما دارید تبلیغ می کنید، با تبلیغ، شما می خواهید کشور را ازبین ببرید. و الّا، عهد و پیمان بستن با، نمی دانم، صدّام، کشور ما را حفظ می کند؟» (کیهان، 22فروردین 62).
خارخار و سوزش درونی رفسنجانی از این دیدار تا 8 ماه بعد هم ادامه داشت و سرانجام به صحنه آمد و با ردیف کردن اراجیفی از قبیل «جاسوسی برای صدّام» و «تبدیل یک مشت جوان مسلمان» به «عناصر جاسوسی دشمن» (رادیو رژیم، 4شهریور64)، غدّه عقده اش سربازکرد.
راستی، این دیدار و بیانیه مشترک، مگر چه پیامی در خود داشت که این وَلوَله را در تار و پود رژیم جنگ طلب خمینی انداخت؟ آن هم از سوی «گروهکی که در ایران هیچ پایگاهی ندارد» و بوقهای تبلیغاتی رژیم بارها «نابودی کامل» آن را اعلام کرده است!
«دیدار صلح»
سی سال پیش، در روز 19 دیماه 1361، مسعود رجوی، مسئول شورای ملی مقاومت ایران، با نایب نخست وزیر عراق ـ طارق عزیز ـ در اقامتگاهش در شهر «اُور», در حومه پاریس, دیدارکرد و با وی بیانیه مشترکی را امضانمود. مضمون اصلی این دیدار، راهگشایی برای شکستن طلسم جنگ طلبی خمینی و تدارک دستیابی به صلح بود.
در پایان این دیدار، بیانیّه مشترکی به امضا رسید که بر اساس آن, «روابط بین دو طرف بر مبنای تفاهم سیاسی برای آرمانهای مشروع صلح و حُسن همجواری استوار گردید و اصول استقلال کامل و تمامیّت ارضی, احترام به اراده آزاد مردم عراق و ایران و عدم دخالت در امور داخلی یکدیگر و ایجاد روابط مشترک بین مردم ایران و عراق بر اساس احترام متقابل و همکاری دو جانبه در خدمت منافع متقابل و آرزوهای آنها برای آزادی, ترقّی و صلح و در خدمت صلح و ثبات در منطقه, اصول پایه یی شناخته شدند» (گزارش مسئول شورای ملی مقاومت... اسفند1363، ص358).
در این بیانیّه، همچنین، از تحریم نفتی و تسلیحاتی رژیم خمینی, ضرورت مصونیّت شهرها و دهکدهها و مردم بی دفاع ایران, توجّه خاص به اسیران جنگی ایران در عراق, به ویژه پرسنل ارتش, اعزام نماینده برای دیدار از زندانیان جنگی ایران و... نیز سخن به میان آمده است.
این دیدار و بیانیّة مشترک, مضمونی جز پیشبرد هرچه فعّال تر سیاست صلح و درهم شکستن جنگ طلبی خمینی و, درنتیجه, خنثی کردن یکی از قوی ترین اهرمهای نگهدارنده رژیم سراپا فساد و تباهی او نداشت؛ ابتکاری بود برای نجات مردم در زنجیر ایران از کشتار و هراس روزانه بمبارانها, آوارگیها و فقر و فسادهای ناشی از جنگ خانمان برانداز.
فتح خرمشهر
هفت ماه و شانزده روز پیش از این دیدار, در روز سوم خرداد61, نیروهای نظامی رژیم خمینی خرمشهر را, که در دست نیروهای مهاجم عراقی بود, از آنها بازپس گرفتند و نیروهای عراقی به پشت مرزهای شناخته شده بین المللی عقب نشستند و از خاک ایران بیرون رفتند.
از فردای فتح خرمشهر شورای ملی مقاومت ایران تلاش گسترده یی را برای فراهم کردن صلح پایدار بین دو کشور ایران و عراق آغازکرد که تا پایان این جنگ ویرانگر ادامه داشت. این تلاشها در شرایطی صورت میگرفت که طرف عراقی برای برقراری صلحی عادلانه, از طریق مذاکرات مستقیم, کاملاً, انعطاف نشان می داد و مراجع بین المللی نیز برای پایان دادن به این جنگ خانمانسوز در تلاش بودند.
تا فتح خرمشهر, صرفنظر از زمینه سازیهای نخستین سرکردگان رژیم برای برافروختن شعله جنگ, همه نیروهای ملی در راه بیرون راندن قوای متجاوز همگام بودند. مجاهدین نیز در «سنگرهای مقدّم نبرد در کنار مردم بوده اند» و تا آبان 59 که به حکم «دادستانی انقلاب» آبادان از آن شهر اخراج شدند, دست از این نبرد رویاروی نکشیدند (نشریه مجاهد, شماره 99, 11آذر59). امّا ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر و عقب نشینی نیروهای عراقی به پشت مرزهای بین المللی و آمادگی آن کشور برای برقراری صلحی پایدار, آن را از حالت «تحمیلی» و «دفاع مقدس» به درآورد. از آن پس, دم زدن از «دفاع مقدس» بی معنی بود چرا که لازمه ادامه جنگ, ورود به خاک عراق بود و این «تجاوز» در شرایطی که طرف عراقی خواهان صلح بود و کشورهای عربی مجاور عراق, به خصوص عربستان, حاضر به پرداخت غرامت جنگ به ایران بودند و سازمان ملل نیز دو کشور را به صلح فرامی خواند, قابل دفاع نبود.
جهان خواستار صلح
پس از فتح خرمشهر و خروج نیروهای عراقی از ایران, شورای امنیّت سازمان ملل متّحد برای پایان دادن به جنگ, بلافاصله, وارد صحنه شد و با صدور قطعنامه یی که هر 15عضو شورا در آن اتّفاق نظر داشتند, از دو طرف درگیر خواست که بهجنگ پایان دهند. عراق قطعنامه را پذیرفت, ولی رژیم خمینی آن را ردکرد. رجایی خراسانی, نماینده رژیم در سازمان ملل, اعلام کرد: «دولت ایران هیچ گونه تعهّد و مسئولیّتی درقبال این قطعنامه ندارد» (روزنامة اطلاعات, 26تیرماه61) و «با هرگونه مداخله شورای امنیّت در زمینه جنگ مخالف است» (اطلاعات, 19تیرماه61).
چندماه بعد, مجمع عمومی ملل متّحد, در روز 22 اکتبر1982 (30مهر61), خواست خود را مبنی بر آتش بس فوری جنگ بین ایران و عراق و عقب نشینی نیروها تا مرزهای بین المللی اعلام کرد. این قطعنامه با 119راٌی موافق درمقابل یک راٌی مخالف (راٌی نمایندة رژیم) و 15راٌی ممتنع به تصویب رسید (لوموند, 25اکتبر1982).
«جنگ، جنگ، تا پیروزی»
رژیم خمینی, بهرغم خواست مردم ایران و رژیم عراق و تمایل بینالمللی, برای پایان دادن به جنگ تاٌکید کرد با هرگونه راه حل سیاسی برای خاتمه دادن به جنگ مخالف است. میرحسین موسوی, نخست وزیر وقت رژیم, اعلام داشت: «جوّسازیهای بین المللی نمی تواند در اراده ملّت ما برای ادامه جنگ تا پیروزی اثر بگذارد» (اطلاعات, 3آبان61).
رژیم که همزمان با تصویب قطعنامه شورای امنیّت, «عملیّات رمضان» را آغاز کرده بود, باز همزمان با قطعنامه مجمع عمومی سازمان ملل متّحد, عملیّات مشابهی را با عنوان «عملیّات محرّم» آغاز نمود و در آذر همان سال, حدود یک ماه پیش از دیدار مسئول شورا با طارق عزیز, تهاجم دیگری را به خاک عراق, با نام «مُسلم بن عَقیل», تدارک دید.
پس از عقب نشینی عراق به پشت مرزهای بین المللی در خرداد 1361, و تقاضای مکرّر آن کشور از مجامع ذیربط بین المللی برای کشاندن رژیم ایران به پای میز مذاکره صلح, این پندار را در خمینی پدید آورد که این تلاشها نشانه ناتوانی در مقابله با حملات احتمالی ایران است. از این رو, زمان را برای ضربه زدن نهایی به رژیم عراق و سرنگونی آن مناسب دید و به فکر بسیج هرچه گسترده جنگی و یورش همه جانبه به خاک عراق برای پیروزی نهایی بر رژیم حاکم بر آن کشور افتاد و در گام اول نیز, کشاندن دانش آموزان و نوجوانان را به جبهه جنگ مدّنظر قرارداد که جذب آنها در آن روزها آسان تر و کم هزینه تر بود.
روزنامه جمهوری اسلامی, 9آبان61 ـ سؤال از خمینی: «در شرایط حاضر رضایت والدین برای رفتن به جبهه لازم است یا خیر؟
جواب خمینی: «تا موقعی که جبهه ها نیاز به نیرو دارد رفتن به جبهه واجب است و اجازه والدین شرط نیست...
ـ در حال حاضر تمام افرادی که قدرت دارند به جبهه بروند باید به مقامات مسئول مراجعه نمایند و چنان چه تشخیص دادند که جبهه به آنها نیاز دارد, واجب است به جبهه بروند و بر هر کار دیگر مقدّم است...»
روزنامه اطلاعات, 18آبان 61 ـ «در حاشیه اعزام نیرو به جبهه ها»: «فتوای اخیر امام خمینی مبنی بر در اولویت قرارداشتن جنگ در برابر سایر امور از قبیل تدریس, وظایف اداری و... اعلام آمادگی مسئولین مملکتی, نهادها, نمایندگان مجلس و اعضای کابینه (برای رفتن به جبهه) باعث می شود که رایحه حضور مستمر و فعال مردم را در صحنه استنشاق کنیم...»
کیهان, 17 آبان 61: میرحسین موسوی, «نخست وزیر, دیروز, طی نامه یی به [بنی صدر] ریاست جمهوری و رئیس شورای عالی دفاع, آمادگی بیش از یک میلیون کارمند اداری کشور را برای اعزام به جبهه های جنگ اعلام داشت...»
ـ روزنامه جمهوری اسلامی, 25 دی 61 ـ سرمقاله: «... دشمنان انقلاب اسلامی... مایلند کاری کنند که جنگ تحمیلی به این زودیها به پایان نرسد و بهار آینده را هم پشت سر بگذارد... درست به همین دلیل است که ما باید سریعتر حرکت کنیم و به خواست خدا, مساٌله جنگ را, هرچه زودتر, فیصله دهیم, به طوری که تا بهار آینده (بهار 62) کلک صدام کنده شده باشد...»
ـ روزنامه جمهوری اسلامی, 30 دی61 ـ سرمقاله: «... اکنون خبر از توفانی می آید که اگر از راه برسد همه چیز را برهم خواهد ریخت... اگر صدام به اشاره یی سقوط کند... انقلابی رخ خواهد داد, همه چیز به هم خواهد ریخت... انقلابی در پیش است؛ انقلابی بزرگ...»
ـ روزنامه اطلاعات, 4 بهمن 61 ـ میرحسین موسوی, نخست وزیر, «ضمن ردّ هرگونه صلحی» گفت: «... جنگ با پیروزی سیاسی ـ نظامی ایران پایان خواهد یافت».
ـ روزنامه اطلاعات, 14 بهمن61: در روز 12بهمن موسوی, نخست وزیر, گفت: «... به زودی ملت نوید پیروزی بزرگ را خواهد شنید».
ـ روزنامه جمهوری اسلامی, 14بهمن 61 : «آیت الله منتظری» دو روز پیش (12بهمن) خطاب به «امت همیشه در صحنه» گفت: «... ملت ایران! رهبر انقلاب... از شما انتظار دارد این حمله آخر را, به نحو احسن, انجام دهید و ان شاء الله... مواجه با شکست صدام باشد...»
ـ روزنامه جمهوری اسلامی, 16بهمن61: روز گذشته رفسنجانی در نماز جمعه تهران گفت: «... منطقه خودش را برای زندگی بدون صدام آماده می کند».
عملیات «والفجر»
یکشنبه شب 17بهمن 1361, تهاجم گسترده رژیم ایران به منطقه فَکّه در خاک عراق با نام عملیات «والفجر مقدّماتی» آغاز شد. خمینی و سرکردگان رژیمش به «سرنگونی قطعی صدام» یقین داشتند و خود را برای بلعیدن کامل عراق آماده کرده بودند.
پیش از نیمروز فردای این یورش, رفسنجانی در مجلس رژیم گفت: «... بعد از انتظار طولانیٍ مردم, دیشب, حمله سرنوشت ساز رزمندگان اسلام به دشمن بعثی عَفلقی آغاز شد... انتظار داریم که این آخرین عملیات رزمی ما باشد و سرنوشت نهایی منطقه را تعیین کند» (کیهان, 18بهمن 61).
هجوم گسترده نیروهای تحت امر خمینی, در همان دو سه روز اول جنگ, با شکست سختی رو به رو شد و خمینی در روز 21بهمن 61, در چهارمین روز یورش, طی سخنانی گفت: «... در این نبرد آخر گاهی می گویند هفت هزار نفر, گاهی می گویند 15 هزار, ما از ایرانیان کشتیم...»
ـ روزنامه اطلاعات, 25 بهمن61 ـ رفسنجانی, رئیس مجلس رژیم: «... امروز بیش از هر زمان دیگری, نیروهای مسلّح را در جبهه ها جمع کرده ایم و همچنان هم سیل داوطلبان به طرف جبهه ها سرازیر است و مقدمات حرکتی که تا روش شدن سرنوشت جنگ متوقف نخواهد شد, فراهم است... سیاست این است که عملیات ادامه خواهد داشت...»
ادامه فاجعه بار جنگ
جنگ ایران و عراق که پس از فتح خرمشهر در 3خرداد61، می توانست پایان یابد، با پافشاری خمینی و سرکردگان نظامش، تا تیرماه 1367، به مدت 6سال دیگر ادامه یافت. در این شش سال فجایعی به بارآمد که مسئول مستقیم آن، خمینی و سران رژیمش بودند. در آن تاریخ و پس از آن، تنها نیروی خواستار صلح، شورای ملی مقاومت ایران بود که در آن شش سال بسیج داخلی و بین المللی گسترده و افتخاربرانگیزی را برای پایان دادن به جنگ پیش برد.
جنگ ایران و عراق بزرگترین فاجعة گریبانگیر جامعة ما بود و آثار زیانبار آن در کلیّة عرصههای اجتماعی, اقتصادی, سیاسی, فرهنگی و... جامعة ما, به نحو بارزی, به جا ماند. رژیم آخوندی بهپشتوانة این جنگ خانمانسوز توانست هشت سال تمام, بر بحرانهای فراگیر و چاره ناپذیر و سرکوبی خشن و قرون وسطایی خود سرپوش بگذارد و سرنگونی محتوم خود را به تعویق اندازد. پیوند تنگاتنگ بقا و هستی این رژیم رو به مرگ با جنگ, باعث شده بود به جنگ خانمانسوزی که جز نکبت, بدبختی, فقر, فساد, فحشا, گرانی و... برای مردم حاصلی نداشت, «اولویّت مطلق» بدهد, آن را «در راٌس امور» اعلام کند, «سیستم اجرایی» مملکت را, به تمامی, به خدمت آن درآورد و بر ادامة این بلای همه گیر که بیش از دو میلیون کشته و مجروح, حدود سه میلیون آواره, 50شهر و سه هزار روستای ویران و ضایعات, تلفات و خسارات جبرانناپذیری بهبارآورد, اصرار بورزد.
رفسنجانی, از عاملان اصلی ادامة جنگ, در نماز جمعة 18مرداد 1370 (9اوت 1991) گفته بود: «جنگ بدون هیچ اغراق, حدود هزار میلیارد دلار خسارت داشته... و هر ایرانی در دوران جنگ 50درصد فقیرتر شده است» (رادیو رژیم, 18مرداد1370).
با وجود آن همه زیانهای فاجعه بار انسانی و اقتصادی, چرا گردانندگان رژیم, بی توجه به پافشاریهای طرف دیگر جنگ, مقاومت و مردم ایران و سازمانهای بین المللی برای پایان دادن آن, پیوسته بر ادامه اش اصرار میورزیدند؟
وقتی خمینی، شش سال پس از فتح خرمشهر, به هنگام پذیرش آتش بس در 27تیرماه 1367, از نوشیدن جام زهر سخن می گوید, مگر جز این است که به خوبی می داند مسئولیت ادامه ننگبار این جنگ ایرانسوز، آن هم در شش سالی که به نسبت یک سال و نه ماه پیش از فتح خرمشهر, ابعاد ویرانیها, تلفات و بی خانمانیهای آن, صدها بار گسترده تر بوده است، بر دوش شخص اوست؟
به گزارش «ستاد تبلیغات جنگ شورای عالی دفاع جمهوری اسلامی ایران»، آمار کشته های «حملات رژیم عراق به مناطق مسکونی ایران تا پایان اسفند 1362», «4967ـ چهار هزار و نهصد و شصت و هفت» تن بوده است («جنگ تحمیلی ـ دفاع در برابر تجاوز», فروردین 1363, تهران, ص27).
اما تلفات انسانی ادامه جنگ در یک سال و نیم بعد از این تاریخ، صدها برابرشد. زمانی, نماینده مجلس رژیم, در جلسه 30آبان 1364 مجلس, در این باره گفت: «ما برای استقرار و بقای جمهوری اسلامی, 700هزار شهید, اسیر, مفقود و معلول داده ایم».
«اشتباه ده ساله»
چند ماه پس از آتش بس در جنگ ایران و عراق در 27تیرماه1367، جنگ چنان چهره شومی به خود گرفت که حتّی سیاستگذاران اصلی آن در صدد برآمدند, ننگ آن را از دامن خود بشویند.
رفسنجانی که در تمام دوران هشت ساله جنگ, از مدافعان جدّی آن بود و می گفت: «اگر آتش بس را بپذیریم، سقوط حکومتمان را پذیرفته ایم» (اطلاعات, 2مهر62)، همه بافته هایش را درباره «نعمت» جنگ از یاد می بَرد و می گوید: «اگر با تجربه های امروز بخواهیم انقلاب را شروع کنیم تلاش بیشتری می کردیم که نگذاریم جنگ آغاز شود... شاید ما با تجربهٌ امروز می توانستیم از بروز جنگ جلوگیری کنیم» (اطلاعات, 18بهمن67).
موسوی اردبیلی هم که چندسال پیشتر می گفت: «اگر ضرورت ایجاب کند، ما همهٌ امکانات را در اختیار جنگ می گیریم. ایران اسلامی هنوز بیش از 10 الی 20 درصد امکانات را در اختیار جنگ به کار نگرفته است» (اطلاعات, 17اردیبهشت64)، راهش را از راه «امام» جنگ طلبش جدا می کند و می گوید: «من جزء آنهایی هستم که معتقدند ای کاش جنگ را در فتح خرمشهر متوقّف می کردیم».
جنگی که طی هشت سال, همه گردانندگان نظام, آن را «نعمت الهی» می شمردند و برای «گرم نگهداشتن تنور» آن, سر از پا نمی شناختند, آن چنان پلشت و رسوا می شود که هیچ یک از آنها حاضر نمی شود به دفاع از آن برخیزد. موسوی اردبیلی، در ادامه سخنش به این مساٌله اشاره می کند: «هرکس تلاش دارد گناه را به گردن دیگری بگذارد... مثل این است که عدّه یی خانه یی را آتش بزنند، بعد بیایند به جای آن که پشیمان شوند و در خاموش کردن آن به هم مساعدت کنند، با هم بجنگند و این بگوید تو زدی، او بگوید تو زدی و بالاخره، خانه بسوزد» (اطلاعات, 19بهمن67 ).
روزنامه جمهوری اسلامی 30بهمن 67 در مقاله «اشتباه دیروز، اشتباه امروز» نوشت: «این روزها در همه محافل بحث بر سر اشتباه دهساله گذشته مسئولین کشور است... اشتباه امروز این است که بررسی اشتباه, ما را به اشتباه بزرگتری بکشاند... گناه را به گردن بی گناهان و جان برکفان انداختن و دامن خود را پاک کردن و خدای نکرده زیر سوٌال بردن ولایت...»
آیت الله منتظری هم کارنامه دهساله رژیم را, که هشت سال آن در جنگی خانمان برانداز گذشت, یک اشتباه خواند و در سخنانی به مناسبت سالگرد انقلاب ضدّسلطنتی گفت: «باید بفهمیم اشتباه کردیم. بگوییم ایملت ایران ما این جا اشتباه کردیم... مسئولین حساب کنند که ما در اول انقلاب چه داشتیم و حالا به کجا رسیدیم» (کیهان, 23بهمن67).
خمینی هم مخالف ادامه جنگ بود!
هرچه می گذشت جنگ چهره شوم تری به خود می گرفت. از این رو, سه سال و چندماه پس از آتش بسُ پسرش احمد, تلاش کرد مسئولیت ادامه جنگ را پس از فتح خرمشهر, از دامن قبای او بشوید و آن را به ریش و دامن رفسنجانی و دیگر سران نظام بچسباند. وی در مصاحبه با «مسئولان انتشارات سپاه» در 31شهریور70 گفت: «در مقابل مسائل خرمشهر امام معتقد بودند که بهتر است جنگ تمام شود, امّا بالاخره مسئولین جنگ گفتند که ما باید تا کنار اَروَندرود برویم تا بتوانیم غرامت خودمان را از عـــراق بگیریم. امام اصلاً با این کار موافق نبودند و می گفتند اگر بناست که شما جنگ را ادامه دهید بدانید که اگر این جنگ با این وضعی که شما دارید ادامه یابد و شما موفق نشوید دیگر این جنگ تمام شدنی نیست و ما باید این جنگ را تا نقطه یی خاص ادامه بدهیم و الآن هم که قضیه فتح خرمشــــــــــهر پیش آمده بهترین موقع برای پایان جنگ است»
(این مصاحبه چندسال بعد در روزنامه «جمهوری اسلامی» 14فروردین 74 منتشر شد).
اکنون, سی سال پس از «دیدار صلح», شورای ملی مقاومت ایران, با سربلندی و افتخار, از این گام راهگشای صلح و آزادی, دفاع می کند, امّا, آیا سیاستگردانهای فاجعه جنگ ویرانگر و همدستان و همپالکیهای آنها هم این جرأت را در خود می بینند که از سیاستهای جنگ طلبانه شان ـ که ایران و ایرانی را به خاک سیاه نشاند و آثار زیانبار جبران ناپذیر است ـ با سربلندی دفاع کنند؟