مسعود فرشچی: «مارکسیست» از نوع بسیجی!


کسی که حقیقت را نمی‌داند بی‌شعور است. اما آن که حقیقت را می‌داند و انکار می‌کند تبهکار است (برتولت برشت)

مقدمه
همسویی آشکار چپ‌نماهای به‌اصطلاح مارکسیست با سپاه پاسداران علیه مجاهدین تماشایی است. البته روشن است که همان قدر با مارکسیسم انقلابی فاصله دارند که آخوندهای خمینی‌صفت با اسلام انقلابی. اما به‌نظر می‌رسد بعد از کهکشان امسال ته‌مانده ژستهای پیشین را هم کنار گذاشتند و بالکل رونمایی شدند.

یک نمونه عبرت‌انگیز
واکاوی پدیده‌ای به‌‌نام مینا احدی، در شناخت مسیر انحطاط متحدان ارتجاع، مفید است. پیدا کردن بیان صریح و مشخصی از مواضع این فرد ساده نیست. چون بسته به‌محیطی که در آن قرار می‌گیرد رنگ عوض می‌کند. در ویکی‌پدیای انگلیسی، فعال حقوق بشر ایرانی-اتریشی است. در جمع دانشجویان، پارتیزان ده ساله کردستان است. در ویکی‌پدیای فارسی، همان ده سال به‌مبارزه سیاسی گذشته تبدیل می‌شود. در جلسه مجله «بیلد»، «فعال سیاسی-مدنی ایرانی» می‌شود که ده سال مشغول «فعالیتهای زیرزمینی در استان کردستان» بوده است. در تلویزیون اینترنتی‌شان درباره همان ده سال می‌گوید «از همان اول در خانه تیمی جداشدگان سازمان مجاهدین رفتم». در نامه سرگشاده به ‌چامسکی، «یک زن کمونیست ایرانی» است ولی در مصاحبه با کیهان لندن از گفتگوهایش با سفیر اسرائیل در مهمانی پارلمان آلمان دم می‌زند. خلاصه به‌تعداد نامه‌های سرگشاده‌اش چهره و گریم دارد.

مرزبندی ارتجاعی، پوش اقدامات ارتجاعی‌
مرزبندی ادعایی او، بین باخدا و بی‌خدا، دیندار و بی‌دین است. البته اینجا هم دروغ می‌گوید و به‌همین هم پایبند نیست. نوبت تنها مرزبندی واقعی‌اش یعنی ضدیت هیستریک با مجاهدین و هر عنصر جدی برانداز که می‌رسد دوشادوش بسیج و سپاه پاسداران قرار می‌گیرد، با مأموران لو رفته رژیم مثل «مصداقی» تشنه‌به‌خون و باقروند چفت می‌شود و به‌رغم ادعای مارکسیسم، مشکلی در مصاحبه با سلطنت‌طلبان ندارد. ولی ابتدا، به‌مصداق فرض محال که محال نیست، فرض کنیم راست می‌گوید که مرزبندی اصیل را بین باخدا و بی‌خدا می‌داند.
کنار گذاشتن مرزبندیهای طبقاتی و معیار قرار دادن عنصری «روبنایی» نشان می‌دهد که از حداقل سواد به‌خصوص در مارکسیسم بی‌بهره است. اسم خودش را کمونیست گذاشته ولی در بی‌بهرگی از فهم مرزبندیهای طبقاتی، با ادبیات رضاخان قلدر، عربده «حجاب بی‌حجاب» سر می‌دهد و مقاله می‌نویسد با عنوان «با لچک نمی‌توان در ایران به قدرت رسید». به‌بنیانگذاری سازمانی به‌نام «اکس مسلم» (مسلمان سابق) می‌بالد که فضاحتهایش مقاله‌ای جداگانه می‌طلبد.
هر تازه‌آشنایی با مارکسیسم، لابد از لنین خوانده که «دین باید به‌عنوان یک امر خصوصی اعلام شود» یا آنتی‌دورینگ انگلس را دیده که «اعلان جنگ با دین ... یعنی حماقت بیسمارک بر ضد روحانیون را تکرار نماییم... بیسمارک با دسته‌بندی انسانها بر اساس دین به‌جای دسته‌بندی آنها بر اساس مواضع سیاسی.... باعث شد که کانون توجه پاره‌ای از کارگران و عناصر دمکرات.... به‌سمت سطحی‌ترین دروغ‌پردازیهای بورژوامابانه ضددینی (آنتی کلریکالیسم) منحرف گردد». انگلس این را در ۱۸۷۷ در قبال برداشتهای ارتجاعی و غیرمبارزاتی از مسیحیت نوشته بود، چه رسد به‌امروز و مبارزه چهل ساله مجاهدین با فاشیسم دینی با صد و بیست هزار شهید.
نتیجه عملی مرزبندی ارتجاعی باخدا و بی‌خدا، دور زدن مبارزه برای سرنگونی رژیم و دشمنی با نیروی اصلی برانداز، به‌جرم مسلمان بودن است.

آلودگی ناشی از همسویی با رژیم
تا اینجای قضیه، به‌قول برتولت برشت تبهکاری نیست. می‌توان به‌حساب فقدان فهم و سواد گذاشت. اما مواضع و اقدامات این عنصر، فراتر از اینها است. فقط یک جمله نامه به ‌مارتین پاتسلت، نماینده مجلس آلمان، را نگاه کنیم و ببینیم با حداکثر اغماض، چه نمره‌ای می‌توان به‌‌شرافت و صداقت مینا احدی داد: “این سازمان در هیچ پروسه مبارزه و یا جنبش اجتماعی در ایران نقشی نداشته و ندارد...». آیا این ناشی از جهل است یا آبشخور دیگری دارد؟ دروغ بافی در مورد سوابق دو شهید مجاهد، در نامه دومش به‌پاتسلت چطور؟ بیشتر به‌آموزه‌های مارکس و لنین شباهت دارد یا دستورالعملهای خمینی در مورد وجوب دروغ برای ضربه زدن به مجاهدین؟

مسیر مستقیم اتهامات، از پوشه کارزار شیطان‌سازی رژیم
بسیجی «مارکسیست»، در تعامل با کثیف‌ترین مزدوران لو رفته رژیم، اتهامات وزارت آدمکشی و جاسوسی علیه مجاهدین را نه تکرار بلکه کلمه به‌کلمه کپی می‌کند و حتی حال و حوصله بازنویسی برای ایز گم کردن را ندارد:
- اعضای مجاهدین دور از جامعه و روابط اجتماعی نگهداری می‌شوند.
-اعضا و طرفداران مجاهدین با یونیفورم در همه جا ظاهر می‌شوند.
- فرقه و سکت هستند.
- عربستان به‌آنها و آنها به‌شخصیتهای سیاسی پول می‌دهند
- مردم ایران از آنها متنفرند
- هیچ نقشی در تحولات ایران ندارند.
- گردهمایی‌های صدهزار نفره ویلپنت را سیاهی‌لشگرهای اروپایی و آفریقایی تشکیل داده بودند
- مسئولیت کشتار شهیدان، قبل از رژیم آخوندی به‌عهده مجاهدین است.

بلوف یا تهدید
«مارکسیست خط امامی» روده‌درازیهای ۲۶۰۰کلمه‌ای خود را به‌عنوان نامه اول و دوم به‌پاتسلت را منتشر کرده ولی دریغ از حتی یک خط نقل قول از خود پاتسلت. ضمنا مارتین پاتسلت را به‌خاطر اینکه مینا احدی را نمی‌شناسد زیر ضرب گرفته که: «آیا شما اسم مرا تا کنون نشنیده‌اید؟ و آیا از دوستان آلمانی خودتان نمی‌توانید بپرسید در آلمان و در بیست سال گذشته از من چه دیده و یا از کارهای من چه شنیده‌اند؟ این لغزش شما واقعاً تأسف آور است و من از بقیه خواهم خواست در این مورد هم به‌شما تذکرات لازم را بدهند».
راستی این «بقیه» که از آنها خواهد خواست به‌پاتسلت «تذکرات لازم» را بدهند چه کسانی هستند؟ آیا این یک بلوف است یا تهدید به‌خصوص که اشاره آن را از ما بهتران در می‌یابند؟!
بعدی را هم بخوانیم: «همین مطلب شما را به‌وکلای خودم ارسال کرده‌ام تا بررسی کنند آیا از حد و حدود قانون مطبوعات در آلمان فراتر رفته‌اید یا نه». چه خوب است که وکلای ایشان افترائات خود او در مورد مجاهدین در اشرف ۳ و پول گرفتن از عربستان را هم بررسی کنند.
همچنین مینا احدی با علم غیب خاص خودش یا شاید با کرونایاب پاسدار سلامی از راه دور فهمیده که کامنتهایی که در فیس بوکش گذاشته شده کار مسئولین بالای مجاهدین است: «من بخشی از این بحثهایی که اینها کردند در فیسبوک خودم را ترجمه کردم برای وکلای خودم فرستادم .... می‌شه قانوناُ علیه‌شان اقدام کرد».
بسیار امیدوارم که در بین این همه دروغ و خالی‌بندی، حداقل این یکی را جدی گفته باشد و موضوع را به‌دادگاه ببرد.

سخن پایانی
سخن را با نقل چند جمله ماندگار از پاتسلت که در نوشته‌های بسیجی «مارکسیست» تماماً سانسور شده به‌پایان می‌برم:
-«به‌فعالان سیاسی افترا نزنید .... کارزارهای اطلاع رسانی غلط علیه مجاهدین، عمری به‌قدمت خود رژیم دارد...».
-«تقبیح کردن کسانی که متحمل رنج شده‌اند، کسانی که مقاومت‌شان را بارز کرده و یک آلترناتیو دمکراتیک و شفاف را ارائه داده‌اند، معادل دفاع از نظام استبدادی است».
-«شما یاد و خاطره کمونیست‌هایی که در سال ۱۳۶۷ به‌قتل رسیده‌اند را لکه‌دار می‌کنید».
-«من نمی‌توانم این را به‌راحتی بفهمم که چطور نماینده یک جریان سیاسی، که هواداران آن نیز قربانی روحانیان دیکتاتور شده‌اند، ابزار تبلیغ همین رژیم شده و همان سازی را کوک می کند که وزارت اطلاعات ایران و دستگاه تبلیغاتی رژیم چندین دهه است که در آن می‌دمند و" دلایلی" را مطرح می‌کند که دادگاههای آلمان مدتهاست آنها را بعنوان "اخبار جعلی" رد کرده است.
این نه تنها خجالت‌آور و شرم‌آور است بلکه هیچ کمکی به‌مردم ایران در ادامه دادن به‌مبارزات خود برای آزادی نمی‌کند که بسا برعکس آن صدق می کند».